دوم اسفند به یک روز تاریخی تبدیل شد – عبدالله مهتدی

بایکوت گسترده و قاطع بساط رأی ستانی جمهوری اسلامی، که برآن نام انتخابات گذاشته اند، در روز دوم اسفند ماه یکی از مهلکترین ضربه ها را به نظام جمهوری اسلامی طی همه سالهای حیاتش وارد آورد و جلوی چشم همه جهان نشان داد که نمایش انتخاباتی رژیم و ادعای مقبولیت مردمی آن شکست فاحشی را متحمل شده و رژیم حاکم هرنوع پایگاه خود را در میان مردم از دست داده است. این از دست رفتن مقبولیت هم ناشی از یک نوسان زودگذر و برگشت پذیر در افکار عمومی و آن طور که روحانی با لودگی «قهر کردن با صندوق رأی» مینامد نیست. این بایکوت، با توجه به مجموعه شرائط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، بر یک گسست بنیادی بین جامعه و حاکمیت دلالت میکند. به تعبیر دیگر، معنایش این است که گفتمان تغییر نظام در جامعه غلبه کامل پیدا کرده است. بازهم به زبان ساده تر، مردم دیگر این رژیم را نمیخواهند و عطای انتخابات را هم به لقایش میبخشند و این نخواستن را هم به رخ رژیم میکشند. عدم حضور در خیابانها و در حوزه های رأی گیری، در واقع بزرگترین نمایشی بود که مردم میتوانستند در روز دوم اسفند بدهند. این بایکوت درواقع جنبش آبانماه را تکمیل و تأیید کرد.

این پرسش همیشه وجود داشته است که اصولاْ جمهوری اسلامی از روز اول انتخابات را برای چه میخواست؟ طرفداران ولایت فقیه، یعنی اصلی که جمهوری اسلامی بر بنیاد آن تأسیس شده است، اصولاْ و از لحاظ نظری به اصل حق حاکمیت مردم به عنوان مبنای مشروعیت حکومتها، به اراده آزادانه مردم برای تعیین نظام سیاسی کشور، به تناوب قدرت بر مبنای انتخاب مردم از طریق صندوقهای رأی و به هیچیک از وجوه دیگر دموکراسی هیچ اعتقادی ندارند. پس چرا راضی شدند در تأسیس جمهوری اسلامی نام «جمهوری» و اصل «انتخابات» را بیاورند؟ چرا به چنین اشکال و شیوه هائی که با ولایت فقیه و با اصل حاکمیت دینی در تناقض است رضایت دادند؟ دلیل آن را باید در شرائط جامعه ابران جستجو کرد. خمینی گرایان تا مغز استخوان طرفدار حاکمیت آخوند و ولایت مطلقه فقیه بودند، ولی قادر به تحمیل یکباره آن به جامعه ای که تازه از انقلاب برآمده و بیش از هشتاد سال سابقه مبارزه برای دموکراسی و مدرنیته و قانون داشت، نبودند. نام جمهوری و قبول اصل انتخابات در واقع باجی بود که روحانیت به جامعه ایران و به میراث دموکراسیخواهی و مدرنیته در کشور و نیز به پیشرفتهای تثبیت شده جامعه بین المللی و بشریت نیمه دوم قرن بیستم باید می پرداخت تا بتواند حق حاکمیت را بگیرد. تصادفی نیست که پیش نویس اولیه قانون اساسی که چندان ولایت فقیهی نبود و ملغمه ای از اصول دموکراسی و اسلامگرائی بود بزودی کنار گذاشته شد و بجایش قانون اساسی کنونی برمبنای ولایت فقیه، که بعداْ به ولایت مطلقه فقیه هم «ارتفاء» یافت، قرار گرفت.

انتخابات های جمهوری اسلامی هم هرگز انتخابات به معنای واقعی آن نبوده و از انتخابات فقط رأی گیری آن را داشته است، و تازه آن هم با تقلب های بزرگ و کوچک. هرگز نه از آزادیهای سیاسی، آزادی بیان و رسانه ها، آزادی احزاب، آزادی احتماعات و سایر ملزومات یک انتخابات آزاد خبری بوده و نه هرگز نظارت منصفانه ای بر آن وجود داشته است. قید و بند نظارت استصوابی هم هر روز سفت و سختتر شده و تقلب ها هم نجومی تر. انتخابات برای جممهوری اسلامی همواره به اعتراف خودشان یک چالش امنینتی بوده است. با تمام این اوصاف، جمهوری اسلامی حداکثر استفاده را از همین مراسم رأی گیری به عمل آورده و سالهای متمادی آن را شاهدی برای مدعای مشروعیت و مقبولیت مردمی خود، چه در داخل و چه نزد جامعه جهانی، کرده بود. اصلاح طلبان دروغین این نظام هم همواره بر روایت رژیم حاکم و مدعای متکی بودن نظام جمهوری اسلامی بر اصل انتخابات صحه گذارده و خاک به چشم مردم ایران و جهان پاشیده اند.

دوم اسفندماه همه این بازی را به هم ریخت و حربه تظاهر به مقبولیت و مردمی بودن را، که بزرگترین و درعین حال مؤثرترین دروغ نظام بود، از رژیم گرفت. دیگر هیچ رشته ای حاکمیت را به مردم وصل نمیکند. فقط وجود دستگاههای امنیتی و نیروهای مسلح این رژیم را سرپا نگاه داشته است. اگر قیام آبانماه کافی نبود، دوم اسفند به روشنی نشان داد که جمهوری اسلامی وارد فاز آخر همه نظامهمای توتالیتر شده و دیگر دستش از حربه «مردم» کوتاه شده و به انزوای کامل دچار شده است. پیامدهای روحی این شکست، در درون خود بدنه نظام و هواداران آن بدون شک بزرگ خواهد بود و روند ریزش درونی را تسریع خواهد کرد. رقم چهل و دو درصد برای مشارکت مردم هم جز یک دروغ باورپذیر چیز دیگری نیست و نرخ مشارکت مردم در خوشبینانه ترین حالت نصف این میزان است. در بسیاری از شهرهای کردستان، مشارکت بمراتب از این میزان هم پائینتر و در بعضی شهرها از ده درصد هم پائینتر بوده است.

در کردستان، رژیم جمهوری اسلامی هیچگاه یک پایگاه واقعی در میان مردم به دست نیاورد و از همان چهل سال پیش بیگانگی کامل مردم از حاکمیت عیان بوده است. مردم کردستان در مقاطع و رویدادهای فراوانی ستیز و مقاومت و نافرمانی خود را در تاریخ ثبت کرده اند که اینجا قصد بازگوئیشان نیست. با این وصف، تحریم بسیار موفق اخیر همچون یک حرکت تاریخی دیگر در کردستان به ثبت خواهد رسید.

حال که با بایکوت قاطع اخیر گفتمان گذار از جمهوری اسلامی آشکارا به گفتمان غالب جامعه تبدیل شده، مسئولیت اپوزیسیون بیش از پیش سنگین و عاجل شده است. این بایکوت، فقط پیامی به رژیم نبود، پیامی به اپوزیسیون هم بود.