چند کلمه با احمد زیدآبادی، دوست شفیق و دلسوز، که قلم رنجه کرده و چند خطی در کانال تلگرامی خود که در گویا نیوز باز نشر شده است، در مورد صحبت من در بی بی سی به بررسی و نقد پرداخته است

محسن سازگارا-

دوست شفیق و دلسوز، احمد زیدآبادی قلم رنجه کرده و چند خطی در کانال تلگرامی خود که در گویا نیوز باز نشر شده است، درمورد صحبت من در بی بی سی به بررسی و نقد پرداخته است. احمد را شرف اهل قلم می‌نامند که به نظرم لقبی شایسته و بایسته او است چرا که هرگز قلمش را به نام ونان ویا تهدید و تطمیع حکومت نفروخت و بهایش راهم با سال‌ها زندان پرداخت. امیدوارم درتمام عمرش که دراز باد، این گونه برای خودش و خانواده ودوستان وتمام ملت ایران باقی بماند.

از نقد مشفقانه احمد تشکر می‌کنم، اما فکرمی‌کنم توضیح چند نکته دراین خصوص ضروری است.

اول ـ احمد نوشته است که دراین مصاحبه محسن عصبانی بوده و آرامش همیشگی را نداشته است. راست می‌گوید. من نه فقط عصبانی هستم بلکه بارها دراین چند هفته گذشته بغض کرده و گریسته‌ام. نمی‌دانم آیا با توجه به دیو سانسور در ایران، احمد توانسته فیلم‌های اعتراضات مردم و درنده خویی‌های حکومت را ببیند یا نه. اگرکشور ما مورد هجوم یک لشکر بیگانه قرارگرفته بود، باملت مظلوم ایران چنین معامله‌ای را نمی‌کرد. دست کم بیش از هزارنفر از مردم بی دفاع دراین هجوم آدم کشان رهبری و پسرش کشته شده‌اند. درمیان آن‌ها ده‌ها کودک قرار دارند. کودک هشت ساله درآغوش پدرش کشته شده است. ازفاصله یک یا دو متری از روبرو یا پشت سربه مغز ده‌ها جوان ۱۷ تا ۲۵ ساله‌ای شلیک شده که گرسنه و بیکار و بی آینده بوده وگناهی جز خواستن یک زندگی معمولی و حداقلی نداشتند و این ظلم و تعدی همچنان باقی است. آن‌ هم درکشوری که فرزندان مقامات مملکتی یا همان به اصطلاح ژن‌های مرغوب، گاهی تا یازده شغل دارند و در دریای ثروت و قدرت غوطه ور هستند. در آنچه برسرمردم مظلوم ایران رفته، اگر آدمی ازغصه دق کند هم جا دارد چه رسد به این که عصبانی شود.

دوم ـ احمد نوشته( البته با کمی عصبانیت) که محسن ازموضع خداوند عالم برای همه تکلیف معین کرده و باید و نباید کرده است. به نظرم این قضاوت خارج کردن گزاره‌های من از متن بحث است، ( به اصطلاح Text را از Context بیرون آوردن). متن بحث در مورد اصلاح طلبان و عملکرد موسوی و کروبی و خاتمی بود. دراین چارچوب من اصرار کردم که دیگر فضایی بین مردم و حکومت باقی نمانده است. در واقع خواستم بیان کنم که اصلاح طلبان درون حکومت بیست سال است که به صورت خندق میان مردم و حکومت عمل کرده‌اند و هرگاه مردم خواسته‌اند به نقطه کانونی قدرت درحکومت جمهوری اسلامی به معنی رهبری و نهاد ولایت فقیه برسند، با طرح نظریه شرکت در انتخابات و کاچی بهتر از هیچ چی و اصلاح از درون نظام، سعی کرده‌اند انرژی مردم را دراین خندق به باد و یا آب بدهند. حرف من این بود که با آن چه آقای خامنه‌ای و پسرش در آبان خونین ۹۸ کردند، عملا نشان دادند که دیگرجز زبان زور و گلوله نمی‌خواهند با مردم صحبت کنند. راه حل سیاسی از درون نظام باقی نگذاشته‌اند و نیروهای سیاسی حاضر در صحنه هم چاره‌ای ندارند یا باید سمت مردم بایستند و یا پشت سرخامنه‌ای و قاتلینش قراربگیرند و البته اگربه هر دلیلی هیچ کدام را نمی‌خواهند، می‌توانند ساکت بنشینند. فضا و خندقی دیگر میان دیکتاتور و مردم باقی نمانده که بخواهند دوباره آن را با آب انتخابات پرکنند. دراین بحث خطاب اصلی و انتقاد اصلی من متوجه خاتمی بود که به جای محکوم کردن جنایت، به تعریف از خامنه‌ای و نقش رهبری پرداخت وحتی به دولت هم توصیه کرد که باید قدر نعمت این آدم کش رابداند که حرکت مردم را به محاق برد( بخوانید به کشتارگاه برد.) واگرنه درهمین مصاحبه دست کم دوبار تکرار کردم که این مردم هستند که با رای خود فردای ایران و حکومت ایران را تعیین می‌کنند. به دلیل تفرقه افکنی طرف مقابل دربحث که سعی می‌کرد موسوی را درمقابل پهلوی قراربدهد، تکیه من دراین بحث روی اتحاد تمام نیروهای دمکرات علیه دیکتاتورخونریز بود تا با از سرراه برداشتن او و نظامش، استقرار دمکراسی درایران میسر شود. من دراین بحث نه به عنوان یک تحلیلگر یا روشنفکرشرکت کرده بودم، بلکه به عنوان عضو شورای مدیریت گذار و یک سیاست پیشه حضور داشتم. بدیهی است که زبان یک سیاستمدار به خصوص وقتی راجع به رقبای سیاسی صحبت می‌کند با زبان یک روشنفکر یا روزنامه نگار آن هم دریک بحث خصوصی که احمد به آن اشاره کرده، تفاوت می‌کند.

سوم ـ اما جدای از بحث و مقابله با رقبای سیاسی، وقتی نوبت به عموم مردم می‌رسد، من هرگز تعیین تکلیفی نکرده و نمی‌کنم. درمورد بود و نبود خود جمهوری اسلامی هم معتقدم نهایتا باید دریک رفراندوم آزاد زیر نظر سازمان‌های بین المللی و توسط آنها (نه این رژیم که نمی‌شود دزد دستش داد که به کلانتری ببرد)، ازمردم یک بار دیگر پرسیده شود که جمهوری اسلامی آری یا نه ( سوالی که معتقدم بعدازچهل سال عملکرد این نظام، برخلاف سال ۵۸ اکنون می‌شود پرسید و باورم هم این است که اکثریت مطلق مردم گزینه نه را انتخاب خواهند کرد.) رفراندومی که اقلیت فاسد حاکم به آن تن نمی‌دهد و با مبارزات مدنی مردم باید آن را شکست داد و عملا چنین رفراندومی بعد از سقوط این نظام عملی می‌شود. ولی با سقوط این نظام هم باید مهر باطل شد را با رای مردم به پیشانی آن زد. فکر می‌کنم درهمان صحبت و مسافرتی که احمد ازآن یاد می‌کند و بحث دو نفره‌ای که شکست اصلاح رژیم از درون را باهم مطرح می‌کردیم تاکنون، من همواره همین نظر را مطرح کرده‌ام. یعنی به هرصورت درنهایت اولویت را به صندوق رای واقعی و پرسیدن ازمردم داده‌ام.

این روزها بیش ازهرچیزی شعری از شفیعی کدکنی درخاطرم می‌چرخد که زبان حال این روزهای ما است و نوشته را با چند بیت از آن و با یاد قربانیان مظلوم آبان ۹۸ به پایان می‌برم.

موج موج خزرازسوک سیه پوشانند                    بیشه دلگیروگیاهان همه خاموشانند

چه بهاری است خدارا که دراین دشت ملال           لاله‌ها آینه خون سیاووشانند

آن فروریخته گل‌های پریشان درباد                      کزمی جام شهادت همه مدهوشانند

نامشان زمرمه نیمه شب مستان باد                       تا نگویند که از یاد فراموشانند

محسن سازگارا

آذر ۱۳۹۸