۵ دی و نقش جامعه مدرسینِ دانشگاهی- علی آزاد

پنجم دی برای من یادآور دو واقعۀ تاریخی است. ‏

یکم: پنجم دی‌ماهی که در پیش است. روز چهلم پویا بختیاری شایسته سالارِ جانباختگانِ آبانِ به خون نشسته.

دوم: ۵ دیِ دیگر پنجم دی ۱۳۵۷ است. در این روز استادانِ دانشگاه هم در تحصن بودند. عصر آن روز استاد کامران نجات‌ الهی ‏که یکی از متحصنین بود با اصابت گلوله‌ای جان می‌بازد. پخش خبر این واقعۀ ناگوار آتش خشم مردم را شعله‌ور تر کرد.‏

از واقعۀ ۵ دی ۵۷، بیش از ۴۰ سال گذشته است. به ۵ دی امسال تنها ۴ روز مانده است. آنچه که این روزها در ایران در ‏جریان است مرا ۴۱ سال به عقب می‌برد و بیاد روز ۵ دی ۵۷ می‌افتم. مقایسه‌ی بین شرایط امروز با دیِ سال ۵۷ زمینه‌ی بحث ‏در این یادداشت است. ‏

از طرف دیگر بنا بر قولی (نظام بهرامی کمیل) در ایران بیش از ۳۰۰ هزار مدرسِ دانشگاهی داریم. پرسشی که این روزها مرا ‏به خود مشغول می‌دارد، این است: جایگاه و نقش این بخش بزرگ از سرمایه‌ی ملی و معنوی ما در مواجه با شرایط بحرانی امروز ‏چیست؟ ‏

پرسش دوم اینکه با ۵ دی امسال چه خواهیم کرد؟ بویژه این خیل عظیم علم‌ آموختگان و دانشگاهی چه پاسخی به این پرسش ‏می‌دهند؟

همانطور که در بخش پایانی این مقال می‌آید نگارنده بر این باور است که تنها یک مشارکت اگاهانه، شجاعانه و همدلانۀ همه ‏اقشار و طبقات، بویژه حضور نمایندگان و سرمایه‌های ملی ان، در روز ۵ دی، ضامن برگزاری یک گردهمایی خشونت‌پرهیز و ‏موفقیت حرکت مدنی و مردمی خواهد بود. ‏

پنجم دی ۱۳۵۷‏
با وجودیکه تا آن هنگام چند ماهی از تظاهرات سراسری ۱۳ و ۱۷ شهریور می‌گذشت ولی هنوز هم دانشگاه و ‏دانشگاهیان، از دانشجو گرفته تا استاد، سنگر اصلی تداوم مبارزات ضد دیکتاتوری بودند. آنروز‌ها جوانی بیست‌و‌یکی دو ساله ‏بودم و دانشجو. من هم چون بسیاری از جوانان دیگر در کف خیابان بودم. در روز ۵ دی ۱۳۵۷ استادان دانشگاه هم تحصن کرده ‏بودند. عصر آن روز استاد کامران نجات‌الهی که یکی از متحصنین بود با اصابت گلوله‌ای جان می‌بازد. پخش خبر این واقعۀ ‏ناگوار آتش خشم ما را شعله‌ور تر کرد. روزهای ۶، ۷ و ۸ دی خیابانهای اطراف دانشگاه تهران شاهد تظاهرات بیشتر و ‏مواجهه‌ی رودرو‌تر مردم با پلیس گارد و نیروهای ارتشی مستقر در خیابان‌ها شد. ‏

در یکی از این جنگ و گریزها با نیروهای گارد و ارتش، در ابتدای امیرآباد جنوبی، شاید جمعیت ۳۰ تا ۴۰ نفری وارد کوچه‌ی ‏بن‌بستی شده بودیم. نه راه پیش داشتیم و نه راه پس. اهالی کوچه درِ خانه‌ها را به روی ما گشودند. بسیاری از ما وارد خانه‌ها ‏شدند. چند نفری، از جمله من، در زیر ماشین‌ها دراز کشیده پناه گرفتیم. سربازها وارد کوچه شدند. نفس‌ها در سینه حبس بود. ‏صدای پاهای‌شان را می‌شنیدم و به چشم پوتین‌های دو تن را می‌دیدم که در کنار ماشینی ایستاده بودند که من در زیر آن پناه گرفته ‏بودم. در نظرم زمان از حرکت باز‌ایستاده بود. دقایق، بسیار طولانی بنظر میآمدند. صدای صحبت با بی‌سیم هم میآمد. سرباز‌ها ‏شاید ۵ دقیقه‌ای ماندند و بعد رفتند. نه تیری شلیک کردند و نه حتی نگاهی به زیر ماشینها انداختند. کم‌ کمک از زیر ماشین‌ها و ‏درون خانه‌ها امدیم بیرون. باز در دسته‌های کوچکتری پراکنده شدیم. خبر رسید که کانون جدید تظاهرات در نزدیکی بیمارستان ‏هزار تختخوابی ست. بسوی انجا روانه شدیم. ‏

استادان دانشگاهها هم با پایداری و قاطعیت بیشتری به تحصن ادامه دادند. و در جایگاه و نهادِ علم صدای حق طلبانۀ مردم شدند.‏

۵ دی‌ماه ۱۳۹۸‏
پنجم دیماه در پیش است. روز چهلم پویا بختیاری و پویاهای دیگر که در روزهای اخر ابان ناجوانمردانه به قتل رسیدند. ‏

پویا، این نماد خیزش مردمی آبان که بود؟ چه صمیمانه و روشن و آشکار گفتند و سرودند پدر ‌بزرگ، پدر و مادرِ پویا شرحِ ‏حکایت او را. به گواهی گفته‌هایشان زندگی و مرگ پویا دو روی یک سکه‌اند. پویا دوستدار زندگی بود. به طبیعت و به انسان ‏عشق می‌ورزید. مهر به میهن داشت و دل در گرو تاریخ و امروز و فردایِ سرزمین‌اش. او، به گواهی دوربین‌اش، نیک‌اندیش، ‏نیک گفتار و نیک کردار بود. در خیزش مردمی آبان همان مهرورزی را بر زبان جاری ساخت و با مهربانی هم‌دیارانش را به ‏مشارکت در برانداختن تابو و طلسم چهل ساله فرا می‌خواند. و این کارِ سترگ را چه صادقانه می‌کرد. پویا همانگونه پوینده ‏جان‌باخت که زیست!‏

پویا و پویاها‌ی آبان چون ستاره‌هایی در آسمان تاریک این سرزمین می‌درخشند. شوق اگاهی و شور زندگی در این ستاره‌های آبان ‏موج می‌زدند. فیلم‌های خیابان‌های شهر‌های ایران گواهِ این مدعا هستند. هیچ ابر تیره‌ای را توان پوشاندن آنهمه ستاره نیست. ۵ دی ‏در پیش است! ‏

۵ دی ۵۷ و ۵ دی ۹۸‏
مقایسه‌ی اجمالی بین این دو برهه‌ی زمانی چه درس‌هایی برای ما خواهد داشت؟

دو ویژگی از حوادث روزهای آخرِ ابان ۹۸ و روزهای پس از ان مرا بسیار متاثر و بهت‌زده می‌کنند. یکی بی پروایی حاکمان در ‏قتل‌عامِ مردم و دیگری سکوت دردناک قشر وسیعی از مدعیان اندیشه‌ورزی و مجامع علمی و دانشگاهی. و اگر گاهی کسی ازین ‏جماعت لب به سخن می‌گشاید، حکایتش شرمگنانه است و دردناک‌تر از سکوتشان. ‏

به‌ عنوان یکی از شاهدان عینی انقلاب ۵۷ باید گواهی دهم که آن ددمنشی، قساوت، شرارت و نا‌مردمی‌هایی که از حاکمان، چه ‏آمران و چه عاملان، در ابان ۹۸ دیده شده را در ان برهه‌ی زمانی ندیده‌ام. ‏

این روزها کشتار آبان ۹۸ با کشتار ۱۷ شهریور میدان ژاله مقایسه می‌شود. در این رابطه به دو نکته‌ی برجسته اشاره می‌کنم. ‏نکته‌ی اول وجه اشتراک این دو فاجعه است: در هر دو مورد بر توده‌ی معترضِ بی‌سلاح، آتش گشودند. به کشتار جمعی دست ‏یازیدند. ‏

نکته‌ی دوم وجه تمایز این دو واقعۀ شوم است: رژیم پهلوی گویا خود از آتش گشودن بر روی مردم بیمناک شد و از آن “درس‏‏” گرفت، بدین معنی که در ماههای پس از ان و حتی در اوج انقلاب، روزهای ۱۹ تا ۲۲ بهمن ماه، شاید بجز موارد معدود و ‏پراکنده، از اسلحه‌ی گرم استفاده نکرد و بر روی توده مردم آتش نگشود. ولی در جمهوری اسلامی بربریت تمام عیار به نمایش ‏گذاشته شد. از یکطرف همه‌ی جناح‌های حکومتی سر مست از پیروزی بر مردم بی‌سلاح، سرگرم جشن و شادی هستند. هنوز بر ‏آتش جنگ‌افرازی خود می‌دمند. آنها که تروریسم آشکار حکومتی را به نمایش گذاشتند، پس از فاجعه از حجامت و پاک کردنِ نظام ‏از خونهای کثیف سخن گفتند. اینهمه تهی‌ شدگی از انسانیت را نمی‌توانم باور کنم. زبان در شرح احساسم قاصر است‌.‏

شگفتی و بهت زدگی دیگرم از بی‌ عملی و حتی در بسیاری موارد از نقش تخریبی جامعه دانشگاهی ( بنا بر قولی بیش از ۳۰۰ ‏هزار مدرس و …) در مواجه با اَبَر بحران‌های موجود و بویژه در مواجه با خیزش مردمی آبان و سرکوب لگام‌ گسیختۀ آن است. ‏پرداختن به کارنامه‌ی این گروه مجالی دیگر می‌طلبد. در اینجا همین‌قدر بگویم که سکوتشان در یک هفته‌ی اول تقریبا مطلق بود. ‏تا جایی که صدای نویسنده‌ ای ( نظام بهرامی کمیل) در آمد و تعدادی از صاحب‌ نظران را با نام و آدرس مورد پرسش و نقد قرار ‏داد. تازه پس از ان بود که تعدادی از آنان شروع کردند به واکنش نشان دادن و موضع گیری کردن. که در بیشتر موارد، تا آنجا که ‏من دیدم، کارشان عذری بدتر از گناه بود. بدیهی‌ست که این کارشان مقبول نظر عامه نیفتد و از نظر بسیاری کار آنها مانند تیغی ‏به روی جانباختگان و بازماندگانِ شان بود.‏

شاید یادآوری خاطره‌ی ۵ دی ۵۷ و نشان دادنِ پذیرش مسئولیت از سوی دانشگاهیان و همراهی شان با مردم تلنگری باشد بر ‏وجدانهای آگاه ولی بخواب رفتۀ جامعه‌ی علمی ما، بویژه در پهنه‌ی علوم اجتماعی. ‏

‏۵ دی دیگری در پیش است. و این هشداری است به همه، بویژه به آنها که خود را اندیشمند و صاحب نظر می‌دانند و دارای ‏مقام‌های دانشگاهی و یا پست‌های مشابۀ ان هستند. هشداری‌ست به همگان تا بخود آییم و جامۀ عافیت‌ طلبی از تن بر کنیم، تا به ‏گفتۀ یکی از همین اساتیدِ ( آقای محمد فاضلی) دچار “احساس بی‌شرفی” نشویم.‏

شاید کمی درنگ در حال و روز فرهیختگانِ ما بد نباشد. کارِ بسیاری از این بزرگان امروز به آنجا کشیده که یا آرزو می‌کنند با ‏احساس “بی شرفی” دست بگریبان نشوند؛ و باور دارند که ” دانشگاه ما انسان‌های لخت تربیت می‌کند”؛ یا پژوهشگری از ” بی ‏غیرتی، بی دردی و بی رگی” جامعه می‌نویسد؛ و یا جامعه شناسی با دستاویز قرار دادن شعارهای در حمایت از شاهِ پهلوی مردم ‏را بیخبر از تاریخ می‌خواند و در یک کلیپ چند دقیقه‌ای همۀ خیزش اعتراضی ابان ماه را تخطئه می‌کند؛ و فیلسوفی که در ‏اولین موضع‌گیری‌اش پس از کشتار فجیعانه‌ی ابان زبان به ستایش از آمران و عاملان ان کشتارها می‌گشاید. این‌ها مشتی ست از ‏خروارها که در اینه‌ی واقعیت می‌توان دید.

براستی چه بر سر ما آمده‌است که کار جامعه‌ی علمی ما و کار بسیاری از فرهیختگان ما به اینجا کشیده شده است؟ آیا سرکوب ‏سیستماتیک و آن‌ سوی وحشیانه‌ی ۴۰ ساله و ترسِ غریبی که در پی آن در جامعه چیره گشته است به هدف خود رسیده است؟ ‏

هر‌گاه فرهیختگان و روشنفکرانِ مان شیوه‌ی سکوت و تسلیم را پیشه کنند، هر خط قرمزی را پذیرا شوند و به این امید بمانند که ‏آنهمه عوامل بازدارنده و ایران برباد ده بخودی‌خود کنار می‌روند، سهل است که بسی بی‌‌ محاباتر و گستاخانه‌ تر به پیش می‌آیند و ‏همه چیز و همه کس را به نابودی می‌کشانند. واقعیت‌ها آشکار‌تر از آنند که به شاهد و نمونه نیازی باشد. با اینهمه سه نمونه ‏می‌آورم:

اگر نظام جمهوری اسلامی در گذشته به نظارت استصوابی رضایت می‌داد امروز در بررسی صلاحیت کاندیداها خواهان تفتیش ‏عقاید می‌شوند. اگر در گذشته برای دور زدن مجلس، اگر می‌شد، حفظ ظاهر می‌کردند امروزه دیگری نیازی بدان نیست. با ‏فرمانی، حتی رسما صادر نشده، مجلس نمی‌تواند در امر بنزین وارد شود. و نمونه‌ی سوم: اگر در گذشته برای کشتار زندانیان یا ‏قتل‌های زنجیره‌ای و یا دیگر کشتارهای مخالفان تمهیداتی می‌چیدند؛ دستان خود را پنهان می‌کردند ولی امروز دیگر نیازی بدان ‏نمی‌بینند. بلکه تروریسم عریان و آشکار در خیابانها به راه می‌اندازند. آقای رییس جمهور با پوزخند‌اش وقیحانه بر زخم مادران ‏داغدار نمک می‌پاشد. صحبت از دیوار حاشا؟!‏

تجربه‌ی ۴۱ ساله نشان داده است که کنار امدن، سکوت و همراهی راه بجایی نمی‌برد. چو نیک بنگریم همه‌ی ما، چه نظام، چه ‏جامعه و چه فرد فرد ما حکایت آنی هستیم که بر سر شاخ نشسته بُن می‌بریم. پس چاره چیست؟ راه کدام است؟

چاره چیست؟ راه کدام است؟
شاید گوش سپردن به صحبت‌های ساده و صمیمی و در عین حال استوار و پابرجای آقای بختیاری و خانم شیر‌پیشه، پدر و مادر ‏زنده‌یاد پویا، هشدار خوب و بموقعی برای ما و برای بیداری جامعه‌ی دانشگاهی ما باشد.

گاه واقعیتهای ساده و آشکار از بسیاری تئوری‌ها بیشتر راهنما و راهگشا هستند. ‏

‏۵ دی در پیش است. آقای منوچهر بختیاری، پدرِ جاوید پویای بختیاری، همگان را به شرکت در آیین چهلم پویا و همه جانباختگان آبان‌ماه دعوت نموده‌است. حال این ماییم و این راهی که پویاهای این سر زمین از جمله رهروانش بودند. راهی که باید ادامه یابد. ‏‏…‏

نه خانواده بختیاری مردم را به خشونت دعوت می‌کند و نه منِ نگارنده چنین آرزویی دارم. اتفاقا هرگاه حرکتی سر و راهبر نداشته ‏باشد اسان‌تر به خشونت کشیده می‌شود. و اتفاقا هرگاه جمعیت گسترده‌تری از همه‌ی قشرهای اجتماعی و پیشاپیش آن فرهیختگان و ‏نام‌آشنایان جامعه حضور داشته باشند ضریب احتمال بروز خشونت کوچکتر می‌شود. ما این را در بیش از ۹۵ درصد ‏راهپیمایی‌ها، گردهمایی‌ها و تظاهرات خیابانی سال ۱۳۵۷ تجربه کرده‌ایم. ‏

‏۵ دی ماه ۹۸ می‌تواند به روز همبستگی ملی، روز نه به خشونت – از هر نوع و از هر سوی -، روز آغازی نو بدل شود. ‏

مهمترین شرط برای موفقیتِ ان روز مشارکت اگاهانه، شجاعانه و همدلانه‌ی همه اقشار و طبقات، بویژه نمایندگان و سرمایه‌های ملی، در آن می‌باشد. ‏

‏۵ دی در پیش است‌. انتخاب ما چیست؟

‏۱/۱۰/۱۳۹۸‏
‏منبع: سایت ایران امروز

*مقالات مندرج در سایت نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.