معضل گذار به دموکراسی و پایان دادن به  عصر تردید و تفرقه- دکتر مهران براتی

۴۰ سال است که آزادیخواهان ایران در بهترین حالت کنار هم بودند ولی با هم نبودند، گفتنی زیاد داشتند ولی به حرف هم گوش ندادند، اگرهم گوش دادند مونولوگ ها را شنیدند و با خشم دردل و یا حد اکثر با بی اعتنایی شنیده ها و خوانده ها را جایی برای حسابرسی در آینده ضبط کردند. کارل مارکس در نوشته ای با تیتر”تزهایی درباره فویرباخ” می گوید، “فلاسفه جهان را تنها گوناگون تفسیر کرده اند، ولی سخن بر سر تغییر آن است”. در مورد بخش اول این جمله حرفی نیست ولی بخش دوم می خواهد بگوید تفسیرهای گوناگون خوب است و لازم، اما برای تغییر کسانی هم باید باشند که به قول سقراط حرف دهانشان را بفهمند و فهمیده را به عرصه عمل هم بکشانند، و پیشتر از آن، آنچه را که فهمیده اند به دیگرانی که قرار است همراه شوند فهمانده باشند. مشکل اینجاست که به تعداد ایده ها و تزها راههایی برای تغییر عرضه می شوند که کار را در دنیای عمل بسیار دشوار می سازند. همینجا اگر به میهن خاص ما ایران برگردیم به راستی با مشکل تعدد ایده ها و تزهای عرضه شده روبرومیشویم. درعرصه عمل احتمالا فلاسفه و متفکرین خود حضورندارند، پس مهمتر از ایده ها و تزها کسانی خواهند بود که قرار است در سر گرفته ها را روی زمین خاکی پیاده کنند. ما در گفته هایمان از مشروطه خواهان، سلطنت طلبان، جمهوریخواهان، کمونیست ها، سوسیالیست ها، لیبرال ها، شریعت خواهان و دیگران حرف میزنیم. اینان همه برآنند که ایده ها و تزها و احکام آموخته خود را به عنوان بهترین ها به جامعه عرضه کنند. بیشترین ما خود را کثرت گرا، پلورالیست، می نامند. میگوییم همه بیایند و آنچه در سر دارند بگویند. می پرسم، بیایند و بگویند که چه بشود؟ اگر همه فقط حرف خودشان را بزنند و هیچ کس به گفته دیگران کاری نداشته باشد و کار خویش کند، این که دیگر ربطی به پذیرش کثرت ندارد، پلورالیسم نیست، سر و صدا و همهمه و جنجال است. شرط پلورالیست بودن دیالوگ پذیر بودن است و دیالوگ آموختن متقابل و تاثیر پذیر بودن از دیگری هم هست، آنجا که دیالوگ نیست، مونولوگ است و مونولوگ انحصار کلامی است. بالاخره صاحبان تزها و ایده ها باید بر سر اشتراکاتی با هم به تفاهم برسند. در شرایط کنونی ایران که احتمال فروپاشی ارکان قدرت و نظام استبدادی کم نیست، رسالت ما دستیابی به تفاهم و اشتراکات بر سر لزوم و چگونگی گذار از نظام حاکم و دستیابی به دموکراسی، آزادی بیان فکر و عقیده، دین و مذهب، تکثر، حقوق بشر و حقوق شهروندی است.

مارکس در کتاب “هجدهم برومر لویی بناپارت” از هگل نقل قول میکند که  اوجایی گفته است (آنجا درس های هگل درباره فلسفه است که در دانشگاه ینا گفته است) “همه واقعیتها و آدم های بزرگ تاریخ جهانی دو بار اتفاق می افتند” و مارکس خودش اضافه میکند، “هگل فراموش کرده است که بگوید: یک بار به عنوان فاجعه و زمانی دیگر به عنوان مسخرگی”. اینجا دیگر حق با مارکس نیست. فیلسوف آلمانی دیگری که در عصر ما زیسته، ارنست بلوخ، میگوید تاریخ هیچگاه تکرار نمی شود، آنچه تکرار میشود به جا مانده های تاریخ است، تا زمانی دیگر، کسانی دیگر آن را به دوش بگیرند و به سرمنزل مقصودشان برسانند. به جا مانده تاریخ کشور ما هم دموکراسی است که همه ما باید این بار گران به جا مانده تاریخمان را به دوش بگیریم و به سرانجام نیکش برسانیم. اما ما با این بار گران چه کرده ایم و چه می کنیم؟

۴۰ سال است که می نویسیم و می گوییم، حرف هایمان بیشتر تردید و تفرقه بوده. ذهنیت مسلط در اپوزیسیون بیش از حد دستخوش سوءظن و بدبینی است. بی اعتمادی فقط در صفوف اپوزیسیون نیست، به بی اعتمادی میان مردم و اپوزیسیون هم تعمیم یافته. معلوم نیست چرا مردم ایران باید به فراخوان های مقاومتی و مبارزاتی اپوزیسیونی که نتوانسته خودش را جمع و جور کند گوش کنند. عجیب است که در همه طیف ها و گرایشات سیاسی برنامه های مدون و کم و بیش خوب مشترکی وجود دارد. ولی این برنامه ها تاکنون نتوانسته اند زمینه ای برای اتحاد و انسجام ایجاد کنند. ۴۰ سال است که نوشته ایم و گفته ایم، بس است حالا دیگر باید همراه شد، برای همراه شدن یکی شدن لازم نیست. حرف من این است. بیایید بنشینیم و باهم راهی بیابیم تا آن بار به جا مانده تاریخمان را از زمین برداریم و به مقصد برسانیم. پیام اصلی سرپا ایستادن اپوزیسیون است. فقط اپوزیسیون مظلومی نباشیم که زندانی، شکنجه و اعدام میشود، اپوزیسیون مدعی باشیم، اپوزیسیونی که اراده معطوف به قدرت دارد. معنی اپوزیسیون بودن اصلا همین است، آنکه اپوزیسیون یک نظام می شود میخواهد بگوید که من حکومت بهترم، می خواهم حکومت مردم بر مردم را به میانجی رای آزاد شهروندان واقعیت ببخشم، میخواهم عدالت اجتماعی بر پا کنم و چون حقانیت از آن من است حکومت استبدادی موجود را از اساس  نفی میکنم و مردمان کشورم را به فروکشیدن این حکومت فرا می خوانم، من نشانی روشنی هستم برای ملتی که به من اعتماد یافته است. خوب تا اینجای داستان می فهمیم که بهتر است هر چه زودتر پراکندگی غبارآلود موجود جای خود را به ساختارهای سیاسی با معنی و قابل شناسایی بدهد. البته این به آن معنی نیست که جریان های سیاسی موجود در عرضه آنچه برای آینده ایران می خواهند رقیب یکدیگر نیستند، اگر بتوانند رقابت ها را به مجرای سازندگی بکشانند، خوب است که رقیب باشند و بمانند. حال اگر به نقل قول نخستین برگردیم و بگوییم برای تغییر جهان کوچک ایران نیاز به کسانی داریم که حامل و عامل تغییر باشند به نقش نخبگان سیاسی و اجتماعی می رسیم که در بی سامانی و سازمانی حزبی و تشکیلاتی ایران مسئولیتی صد چندان به عهده دارند.

نخبگان تقابل کننده و پایگاه اجتماعی آنها

مبارزه برای کسب قدرت در کشوری مانند ایران را می توان با نگاهی فراتر با پرداختن به انگیزه های سیاستمداران نخبه و توجه به الگوهای مشروعیت و عقاید سیاسی شان در رابطه با گروه های اجتماعی، که قابل فعال کردن در صحنه سیاسی باشند درک کرد. ترکیب افراد و سازمان های مخالف در جوامع توسعه نیافته مانند ایران با دگرگونی های پر اغتشاشی روبرو است. این وضعیت زمانی پر مخاطره می شود که جامعه از حضور آزاد احزاب و نهادهای مدنی محروم مانده باشد. در چنین شرایطی دو کار همزمان پیش می روند: یکی بسیج عمومی به میانجی نخبه گان برجسته و دوم سازمان یابی و ائتلاف جریانات و احزاب کم و بیش ضعیف سیاسی. در این شرایط محتمل تر آن است که نخبه های بسیج کننده از پایگاه اجتماعی معینی برخوردار نباشند و به همین دلیل تاثیرگذاری سیاسی آنان زمانی ممکن می شود که حضورشان در سطوح قابل ملاحظه اجتماعی مقبول افتد و حرفشان خریدار داشته باشد. و این خود الزاماتی دارد که میتوان آن را چنین برشمرد:

  • دسترسی طیف های گوناگون اپوزیسیون به حامیان و مخاطبان قابل حساب
  • ارائه تحلیل های معتبر و قابل درک با تکیه بر واقعیات، به کار گرفتن اشکال موثر نافرمانی مدنی بنا به الزامات زمان
  • استعداد بهره مندی از تمایلات فرهنگی، طبقاتی و ضد تبعیضی مخاطبان اثرگذار
  • ریزش همزمان نیروهای قدرت حاکم و یارگیری روزافزون طیف های اپوزیسیون
  • ورود هرچه بیشتر نماد های مقبول ملی به عنوان حاملین اخلاقی گذار به جمع رهبران نخبه
  • طولانی نبودن روند گذار برای حاملین آن، وجود رابطه قابل قبول میان هزینه و نتیجه برای اقشار شرکت کننده در مبارزه
  • حمایت کشورهای دموکرات جهان از پروژه تغییر اپوزیسیون آزادیخواه

همه این ها اگر باشند آن وقت می توانیم بگوییم گذار مورد نظر از یک استراتژی قابل حساب برخوردار است و میتواند از همه منابع قدرت برای گذار از نظام موجود استفاده کند. در سیاست گذار وظيفه رهبران نخبه جز اين نيست که توانایی های خود و متحدين را در مبارزه با حکومت بر نقاط ضعف نسبی او متمرکز کنند و برای رسیدن به هدف از همه توانایی های گروه های ذینفع گذار بهره گیرند. و این خود زمانی ممکن می شود که فرو ریزی ایدئولوژی، سمبل ها و اسطوره ها ثبات نظام حاکم را به خطر انداخته اند و جز این رقابت ها و دشمنی های شخصی ميان چهره های تعیین کننده و درگيری ميان نهادهای قدرتمند نظام کارایی آن را به کلی مختل کرده. و این زمان باز زمانی است که در سلسله مراتب قدرت نخبه های قدرتمند در مقامی که هستند باقی نمانند، سقوط کنند، مدعيان جديد پيدا شوند و با حذف مدعیان درونی نظام تعداد افراد تصمیم گیرنده روز به روز کمتر شده و نارضایتی میان نیروهای نظامی ـ امنیتی تشدید یابند، و جز این اعتبار حکومتگران میان حامیان کم و کمتر و روند فرادستی جریانات حامل گذار مشهود باشد و در نهایت بحران ملی به پهنه فراملی هم انتقال یافته و حکومت با درگیری با این بحران توان مقابله با نیروهای گذار را به کلی از دست داده باشد.

و اکنون چه باید کرد

به واقعیت امروز اپوزیسیون که میرسیم اتحاد و ائتلاف سیاسی نیروهایی که گذار از جمهوری اسلامی را هدف قرار داده اند امروز به فردا ممکن نمی شود. هدف اگر نهاد فراگیر مقبولی همانند کنگره ملی در آفریقای جنوبی باشد، واقع بینی حکم میکند که بگوییم این کاراترین شکل اتحاد و ائتلاف گام به گام میسر خواهد شد. گام نخست در راستای تشکیل کنگره ملی ایجاد ارگانی است برای دیالوگ و مشاوره ملی است، ارگانی متشکل از نمایندگان احزاب، سازمانها، جبهه ها، نهادهای مدنی، سندیکاها، افراد و شخصیت های ملی. کار این ارگان جا انداختن و آموزاندن ابزار دیالوگ و قاعده مند کردن رقابت نحله های گوناگون اپوزیسیون و اعتمادسازی میان آنان است. اختلاف ها در این ارگان به رسمیت شناخته میشوند و برای برخورد سازنده با ایده ها، تزها و استراتژی ها ارگان های گفتمان سازی تعبیه می شوند. همه این کارها برای آن است که بستری مناسب برای تشکیل فراکسیون های سیاسی متکثر ایجاد شود. آنان که دیدگاه هایشان به هم نزدیکترند در فراکسیون های مشترک جمع می شوند، فراکسیون هایی که برای قاعده مند کردن برخورد و حل اختلاف ها و در نهایت سهم خواهی در نظام سیاسی آینده درست می شوند و برای مبارزه علیه حاکمیت موجود و گذار از آن همدست هم میشوند. بنابراین ارگان دیالوگ و مشاوره ملی تا به سرانجام رساندن کوشش های برشمرده هنوز ارگان مشروع ملی برای گذار نیست. این مشروعیت پس از تشکیل فراکسیون های قدرتمند سیاسی و فرادست شدن تدریجی مخالفین در مقابله با حکومت حاصل خواهد شد. همه این نهادها و ارگان ها به تدریج با تشکیل “شورای هماهنگی”  از کیفیت “پیش کنگره ملی” برخوردار خواهند شد  “پیش کنگره ملی” در آغاز به جای منشور سیاسی “ميثاق اخلاق و فرهنگ سیاسی” خواهد داشت برای قاعده مند کردن روابط درون و میان فراکسیون های ایجاد شده. بر این روال “پیش کنگره ملی” در ابتدا يک اتحاد اخلاقی و مبارزاتی است برای جمع آوری بیشترین نيروهای سياسی ايران صرف نظر از منشور و منظرشان. چنانچه شرایط مبارزاتی و سیاسی به گونه ای پیش رفتند که فروپاشی حکومت موجود در محدوده زمانی معینی قابل برآورد باشد “کنگره ملی” با شرکت احزاب، سازمانها، جبهه ها، فراکسیون ها، نهادهای مدنی، سندیکاها، افراد و شخصیت های ملی که در پیش کنگره ملی به میانجی نمایندگانشان به تفاهم سیاسی برای آینده ایران رسیده اند تشکیل خواهد شد. اين کنگره شبیه پارلمانی است برای سیاست پردازی. در اینجا احزاب، جبهه ها، و نهاد ها و منفردین جمع میشوند تا در غیاب پارلمان قانونگذار منشور و وظایف کنگره ملی را به تصویب برسانند. کنگره ملی ایران میتواند تا زمان تشکیل مجلس موسسان و پایان کار آن بر عملکرد “دولت موقتی” که در مرحله دوم فروپاشی نظام حاکم از طرف کنگره ملی تعیین خواهد شد نظارت کند. البته وظایف مشروح “دولت موقت” را کنگره ملی به تصویب خواهد رساند. در مجلس موسسانی که با رای آزاد شهروندان ایرانی تشکیل خواهد شد احزاب، فراکسیون ها، جبهه ها، شخصیت ها و نهادهای مدنی در رقابت و ائتلاف آزاد طرح های خود را برای قانون اساسی آینده ارائه خواهند نمود تا در رفراندم عمومی مورد قبول شهروندان قرار گیرند یا رد شوند. این ها را که گفتم پیشنهادی برای انکه بیش از این دست روی دست نگذاریم. نیروهای خود و توان حکومت کنندگان را واقع بینیانه بسنجیم. تلاش ما باید بر آن باشد که همه مدعیان قدرت در صفوف اپوزیسیون را به حزب سیاسی شدن و پرهیز از قدرت طلبی فرادستانه دعوت کنیم. زمان برای همه این باید ها بسیار کوتاه است. دیرترین وقت برای اتحاد اپوزیسیون واقع بین و مدعی هم اکنون است و به قولی “فردا دیر است”.