زایشی برای گریز از تاریکی

احمد احقری-

به بهانه فیلم تولد در اوین، مریم زارع،

گاهی وقت ها زندگی آدم ها خود بهترین قصه برای فیلم ها و رمان ها هستند. برای روایت و بازسازی آنها کافی است گذشته را به خاطر آورد، آن را تفسیر و رنگ آمیزی کرد و با صحنه آرایی و تنظیم تواتر منطقی رویدادها، مخاطب را به پیگیری داستان ترغیب نمود. مریم زارع به نقل از خودش در آغاز فیلم، در این جا بازیگر داستان دیگری نیست. او همزمان تلاش می کند فیلم را برپایه داستان واقعی زندگی خودش بسازد ولی این اثر سنخیت کمتری با آثار معمول بر پایه اتوبیوگرافی زندگی شخصیت های واقعی یافته است. این تفاوت میان نیت اعلام شده با محتوای خروجی اثر نه تنها از ارزش فیلم نکاسته است، بلکه برعکس، باعث شده فیلم جایگاه ارزنده تر و ویژه تری کسب نماید. آثاری برپایه یک زندگی واقعی به بازسازی واقعیت های اتفاق افتاده در زندگی گذشته می پردازند تا شاید با روایت دوباره آنها تصویری جامع تر یا نگاهی تازه تر به مخاطبان عرضه کند. اگر بازسازی واقعیت ها را در این فیلم به بازتاب رویدادهای تاریخی و اتفاق هایی که در دوران زندان و یا دوران پیش و پس از آن افتاده اند، محدود کنیم، در نگاه اول در فیلم اما کمتر واقعیتی بازسازی شده است. فیلم پر از پرسش هایی است که تا پایان بی پاسخ می مانند. این که نوزاد چگونه و تحت چه شرایطی تولد یافته، چگونه از زندان خارج شده، چه کسی تصمیم به جدا شدن او از مادر گرفته و تمام ماجراهای پیرامون آن و بسیاری از جزئیات دیگری که بیننده را با ماجرایی قهرمانانه و هیجانی اسطوره وار درگیر نماید، همچنان با صحنه های تیره همراه با بی صدایی سکوت مواجه است. تنها پرسش است و تلاش برای کشف تاریکی هایی که افراد زیادی نمی خواهند و یا نمی توانند خود را با آن مشغول کنند. با وجود آنکه فیلم در مقابل نقاط تاریک و ابهام های ناشناخته پاسخی قطعی ندارد، ولی در بازسازی یک واقعیت تمام سرمایه هنری و تکنیکی خود را با موفقیت به کار گرفته است. این واقعیت همان حفره تاریک ابهامی است برگرفته از میراث دردهای نسل درگیر فاجعه که به این شکل به نسل بعدی منتقل گردیده اند. طبیعی است که این میراث در افراد گوناگون نسل تازه بازتاب های مختلفی داشته باشد، بسیاری از پرداختن به آن دوری می کنند، در مقابل  برخی مانند شهلا و مریم می خواهند آن را به چالش بکشند، به آن شکل و فرم گفتاری دهند و برای آن پاسخی بیابند. جالب این است که در برداشت ها و نحوه برخورد و جوابگویی به پرسش های مطرح شده در افراد نسل درگیر فاجعه هم همین دوگانگی به چشم می خورد که نمونه بارز آن تفاوت کرداری و برخورد متفاوت نرگس و کسری، مادر و پدر مریم با گذشته است.

نرگس مادرمریم البته که شخصیتی تعیین کننده و کلیدی در ماجراست. هم اوست که کلید کشف تمام رازهایی می تواند باشد که برای گشایش آنها مریم دست به کار شده است. اما نرگس در گذشته را قفل کرده و کلید آن را به کسی نمی دهد. خودش هم آن کلید را به سختی می یابد. وقتی مریم از او می پرسد، پاسخش تلاش برای باز شدن کلامی است که هرگز بر زبانش نمی چرخد. تلاش بیهوده است و سکوت سنگین بهترین پاسخ برای توصیف آن دوره است. نرگس با اراده ای مصمم نظر به آینده کرده و گذشته را از زندگی خود پاک کرده است. در توضیح علت آن به مریم می گوید مسئولیت ها  و وظایف بسیار مهم تری در پیش داشته و اجازه نداده گذشته جایی برای ایجاد مانع برای آنها باز کند. او حاضر نبوده با گرفتن نقش قربانی راه پیشرفت زندگی خود را مسدود کند. از زمانی که با دختر کوچک خود به تنهایی وارد ایستگاه راه آهن فرانکفورت شده بود، مسیر زندگی آینده خود را ترسیم کرده بود تا روزی بتواند به عنوان کاندیدای پست شهردار فرانکفورت در همان ایستگاه مصاحبه مطبوعاتی ترتیب بدهد. برای همین بود که درباره واقعیت زندگی مریم و تولد او در زندان، که آگاهی از آن شاید می توانست اثرات نامعلومی بر روند رشد فرزند داشته باشد، کلامی بر زبان نیاورده بود.

تصویری که مریم زارع در این فیلم از عمق فاجعه و آثار تولد در زندان می سازد، از این سکوت اما فراتر می رود. اثری نقش بسته در ناخودآگاه که مسکوت گذاشتن فاجعه راه حلی برای پاسخگویی به چرایی آن نیست. از جمله آن زمانی است که مریم در اتوبوس مسافرتی در راه مراکش است و بی دلیل رعب و وحشت بر او حمله می آورد، دست بر گوش های خود می گذارد تا از هجوم نواهای موسیقی در میان راه پیشگیری کند. تنها توضیحی که پدر برای چنین حمله ای دارد یک تداعی ناخودآگاه است. تداعی صدای آواز قرآن در زندان که نقش همراهی کننده در شکنجه و اعدام زندانیان را داشته است و اثر مخرب آن بر نوزادی که اکنون دیگر هیچ خاطره ای از آن صحنه های وحشت آور در خودآگاهش باقی نمانده اند. سکوت نرگس هرچند از تاثیرات مخرب و شاید بزرگ تری در زندگی مریم ممانعت کرده ولی علاجی برای اینگونه واکنش های ناخودآگاه دخترش نمی توانسته باشد. برای همین است که مریم اینگونه پاسخ ها را از پدرش کسری می جوید که برخورد متفاوت تری با نرگس دارد. کسری به گذشته و خاطرات دلبستگی بیشتری دارد. بسته هایی از هم بندی های اعدام شده خود نگه داشته و با این نمادها از گذشته یاد می کند. مریم را برای شرکت در نشست های یادبود و بزرگداشت قربانیان همراهی می کند و معتقد است نمی توان فراموش کرد. در این صورت کوله باری از درد و رنج و تجربیات ناشی از آن را چطور می توان به نسل های بعدی منتقل کرد. فراموشی خلاء می سازد، نقطه کوری در تاریخ که بر کسی نمایان نیست و در پرده ابهام مانده است.

تفاوت فیلم متولد اوین با اتوبیوگرافی های معمول، تفاوتی است میان نگاه نسل اول فاجعه با نسل دوم بازمانده از آن. تفاوت آن که همه چیز را خود به چشم دیده و می تواند روایت کند، همزمان ولی به درجات گوناگون نمی خواهد چیزی به خاطر آورد با آن نسلی که خود به چشم ندیده، نمی تواند روایت کند و یا چیزی به خاطر آورد ولی به درجات گوناگون به دنبال پاسخ به پرسش هاست. تفاوت نگاه در دو نسل درگیر در یک فاجعه.

برگرفته از تریبون رادیوزمانه

*مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.

«مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.»