حجاب اجباری و اسارت زن

لغو حجاب اجباری و آزادی کامل انتخاب پوشش شعار صحیح مبارزه امروز ماست که باید به محض برچیده شدن بساط جمهوری اسلامی ضمانت شود

ناهید بهمنی، عضو کارگروه زنان و برابری جنسیتی شورای مدیریت گذار

ضرورت مبارزه متحد در اعتراضات قیام چهار دهه پیش در ایران نتوانست زنان این سرزمین را که را که در حکومت سلطنتی از حقوق محدودی برخوردار شده بودند، به سوی سازمان یابی حرکت و مبارزه ای مدنی و مستقل علیه هر دو کارنامه سیاه “شاه و شیخ” در مسئله بی حقوقی زن سوق دهد. آن روزهای تب و تاب اجتماعی تفکر رایج این بود که فعلا با هدف حفظ “وحدت مبارزاتی” در پیکار ضد حکومتی، اختلافات را باید به حاشیه راند. این که در مقابل مسائل اساسی جامعه پوشش زنان بسیار حاشیه ای است بلکه باید به مقابله با “امپریالیست جهانی” و سیاستهایش در کشورفکرکرد، بقیه مسائل ساده و قابل حل است! این طرز تلقی در مبارزه عملی بسیاری از زنان مبارز را به استفاده از پوشش چادر و روسری در صحنه های اعتراضات قبل از قیام وادار نمود. با این امید که پس از رفع این “ضرورت سیاسی” چادر از سر خواهند افکند. اما دیری نپایید که استفاده از این پوشش که زمانی وسیله ای “وحدت بخش” ارزیابی می شد، مستقیما به چماقی در دست قدرتمندان جدید برای ایجاد نفاق در صفوف مبارزات عمومی ونیز مبارزه خود زنان گردید. مساجد و معابر مقدمتا تظاهرات مستقل زنان “طرفدارحجاب” را با طرح شعارهای ارتجاعی سازمان دادند و به خیابانها کشاندند. زنان “بدون حجاب” را در راه پیمایی ها و صحنه های مختلف اعتزاض عمومی مورد ضرب و شتم قرار دادند. و نهایتا در تاریخ هشتم تیرماه سال ۱۳۵۹ فرمان “انقلاب اداری” و “حجاب فرهنگی” از جانب خمینی صادر شد. با این فتوا تهاجم گسترده ای به فعالیت های اجتماعی زنان و زندگی فردی آنها آغازشد. “زن باحجاب و بی حجاب” وسیله ای شد که سریع توانست انرژی و اراده متحد را برای پیکار مشترک از پای درآورد. بعلاوه تحمیل حجاب اجباری، تفرقه و جدایی بین دو جنس را جایگزین روحیه همبستگی و مناسبات “دوش به دوش” در رابطه زنان و مردان که از شرایط انقلاب حاصل شده بود، نمود. قبلا “زن متجدد” همچون نمونه ای برای اثبات مدرنیسم شاه در نیل به “دروازه های تمدن بزرگ” علم شده بود. این زمان زن “باحجاب” برای اسلامی کردن فرهنگ جامعه موضوعیت پیدا کرد.

البته پس از گذشت مدتی، دیگر تنها سرکردن چادر و مقنعه رضایت خاطرقانونگذاران حکومتی را حاصل نمی کرد، بلکه باید رنگ و مدل لباس و استفاده از زینت آلات زنان و دختران را در موسسات اداری و آموزشی هم آنان تعیین می کردند. استفاده از رنگهای شاد و ترکیبی و مدل های معمولی لباس امری ممنوعه شد. هر مقامی در محل های کار و آموزش مختار است که به محض روبرو شدن با “متخلفین”از این مقررات آنها را اخراج کند. چماق تکفیر و شلاق در مقابل زنی که سانتیمتری از مویش از زیر چادر نمایان شد همواره آماده است.

امروز پس از گذشت بیش از چهار دهه از تسلط حکومت اسلامی ، به خوبی روشن است که سیاست سیاه “حجاب اجباری” کاربردی فراتر از یک پوشش بعنوان یک فریضه دینی دارد. با این حربه “زن کافر” در مقابل “زن مسلمان” و زن “بی عفت غربی” در مقابل بانوی “متدین شرقی” قرار داده شد.

مبارزه با بدحجابی و بی حجابی روشی است که هراز چند گاهی اعتراض زنان به جان آمده را با آن فرو می نشانند، هر حرکت و فعالیتی را که توجیهی برای تعرضات حزب اللهی و زهر چشم گرفتن از مردم باشد استفاده می کنند و در کل بندهای اختناق و سرکوب عمومی را با آن محکم تر می نمایند. در واقع حجاب اجباری نه فقط یک نوع تضییق حقوق فردی بلکه یک ستم اجتماعی است.

اما علاوه بر کارکردی که حجاب اجباری در امر سرکوب آزادیها و حقوق مردم در جمهوری اسلامی داشته و نقشی که در تشدید اختناق و بی حقوقی عمومی جامعه ایفا کرده و می کند، این پدیده ریشه های عمیق تر و عواقب درازمدت تری هم دارد که از این دوره سیاسی خاص فراتر می رود.

واقعیت این است که حجاب تحت هر عنوانی توجیه شود و حتا هر اندازه از طرف خود زنان هم مورد دفاع قرار گیرد، در واقع جز سند تصاحب وتملک زن توسط مالک قانونی آن یعنی مرد و خانواده چیز دیگری نیست. همانطور که هر مالک قانونی حق دارد گوش بزغاله خود را داغ کند، دور مزرعه وملک خود را سیم خاردار ببندد و غیره، درست به همین ترتیب می تواند زن خود را نیز در پوشش حجاب از دید غیر محفوظ نگاه دارد و نشان دهد که این مال به وی تعلق دارد. مگر نه این که زن با پرداخت مهریه مثل یک کالای انسانی خریداری می شود؟ مگر نه این است که حتا وقت به اصطلاح ازدواج مرد شرعا حق دارد دندانهای زن را معاینه کند تا از سالم بودن آنها اطمینان حاصل کند، زیر بغلش را بو کند که مبادا بوی بد بدهد، مویش را ببیند مبادا کچل باشد و به طور کلی مثل هر کالای دیگری در بازار آن را قبل از معامله وارسی کند؟ مگر نه این است که زن بدون اجازه شوهرش حق مسافرت و حتا بیرون رفتن از خانه را ندارد؟ مگرنه این است که مرد هرتعداد از این کالا را خواست می تواند تحت شرایط خاصی، در خانه و یا خانه هایی نگهدار کند؟ مگر نه اینکه در کتاب مقدس آمده است که شوهر می تواند زن را کتک بزند؟ مگر نه اینکه در روابط جنسی نیز درهمان سند عقد از زن تعهد گرفته شده است که خود را به مرد تسلیم کند و تمکین را گردن نهد و در غیر این صورت حتا از نفقه یعنی نان و آبی هم که باید دریافت کند محروم می شود؟ و باز هم مگر نه اینکه فرزندانی هم که از تولید مثل وی حاصل شوند مال او نیستند و مانند نتاج هر مال زنده دیگر به مالک آن و نه به تولید کننده اش تعلق دارد؟

حجاب، در کنار سایر مقررات مربوط به زن در اسلام، زن را تا حد یک شی یا مال تنزل می دهد، در این دیدگاه زن مایملک مرد است و اگر بخواهد او را از هر نوع تعرض و تاثیر غیر مصون نگه دارد، باید ابتدا چشمش را از چشمها و صدایش را از گوش مردان نامحرم به دور نگه دارد. بنابراین چه وسیله ای بهتر از حجاب؟ آیا به راستی مفهوم مردان محرم ، در مقابل مردان نامحرم ، معنای کسانی را نمی دهد که به نحوی حق تصاحب و مالکیت را بر زن دارند در مقابل آنها که چنین حقی را ندارند؟

گفتن این حرفها به منظور آزردن احساسات نیست، برای نشان دادن این است که در زیر عبارات ریاکارانه ای مانند “پاکدامنی”، “عصمت”، “وقار” و غیره چه دنیایی از تحقیر و بردگی نهفته است. برای نشان دادن این است که ما نیمی از جمعیت ایران در قرن بیست ویکم در چه اسارتگاهی زندگی می کنیم، برای نشان دادن عواقب انحطاط آوری است که حجاب اجباری در بر دارد، اما در واقع عواقب و اثرات منفی حجاب به همین ها محدود نیست. حجاب به نقش سنتی و واپسگرایانه زن در بسیاری از موارد دیگر نیز زمینه و مشروعیت می دهد وفرودستی و متفاوت بودن وی را با بقیه “مردم” آشکارا به نمایش می گذارد. قبول حجاب خواه ناخواه به معنای قبول روایت آخوندها از زن، یعنی به رسمیت شناختن آن به عنوان موجود فاسد و اغواگری است که باعث تقلیل قوه سنجش وعقل مردان می شود و بنابراین باید از نظرها پنهان شود. باید حرکات “فریبنده” او یعنی درواقع شادی، تبسم، سرزندگی و بطور کلی احساساتش در زیر پرده حجاب پوشیده بماند. اثر این امر بر اعتماد به نفس، حس برابری و رشد روحی سالم زن به سادگی قابل پیش بینی است.

حجاب به تعمیق شکاف و جدایی بین دو جنس وسیعا دامن می زند، به بقای افکار مردسالارانه و منحط کمک می کند و به این ترتیب با کاهش انسانیت یک جنس بشر، بناگزیرانسانیت جنس دیگر را هم خدشه دار و ناقص می سازد، و با تنزل نقش زن ، در واقع مرد را نیز از وجود همسر و همراه برابر، آزاد و سربلند محروم می کند.

اما نقد از حجاب و مخالفت با حجاب اجباری به معنای آن نیست که باید طرفدار اعمال خشونت برای برطرف کردن آن بود. نقش اجتماعی و فردی حجاب و کارکردهای سیاسی آن در جمهوری اسلامی هر چه باشد، اما باید دانست که این پدیده ریشه های دیرینه دارد و با اعتقاد و احساسات و عواطف عمیق انسانها سروکار دارد و به کاربردن اجبار و خشونت نه تنها کارساز نیست، بلکه فقط می تواند تاثیر معکوس بگذارد. کشف حجاب اجباری نوع رضاشاهی نه فقط راهگشا نیست ، بلکه پدرسالارانه و توهین آمیز است. هیچکس را نباید به زور ملزم به رعایت شکل معینی از پوشش کرد. لغو حجاب اجباری و آزادی کامل انتخاب پوشش و لباس برای زنان و به طور کلی برای افراد جامعه شعار صحیح مبارزه امروز ماست که می تواند و باید به محض برچیده شدن بساط جمهوری اسلامی قانونا هم ضمانت شود. مابقی کار را باید به دیالوگ آزاد، انتخاب آزاد و پیشرفت فرهنگی آزادانه جامعه واگذار کرد.

*مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.