ترافیک رهبران در اپوزیسیون ایران (بخش ۲ و ۳)

رهبری متعلق به کسی است که سازماندهی کند.

حمید آصفی

تاریخ:۱۷ شهریور۱۳۹۹

بارها گفته شده جامعه ایران یک جامعه ی جنبشی است: اولین جنبش بزرگ در ابتدای دهه ی هفتاد خورشیدی با موج شورش فقرا در اسلام شهر، قزوین، مشهد و شیراز رخ داد و حکومت با سرکوب خشن موج را از سر گذارند. اتفاق دوم خرداد سبب شد که طبقه متوسط از اتحاد طبقاتی با محرومان جامعه سر باز زند و جنبش سبز آخرین تلاش طبقه ی متوسط بود که با سرکوب خشن به محاق رفت. امروزه طبقه ی متوسط به سوی طبقه ی محرومان در حال پرتاب شدن است و حاکمیت به سوی فاز سوم خود که همان تک پایه ای شدن می باشد، در حال تکمیل پایه ی این فاز است، فاز زور عریان! لذا جامعه با سه جنبش سبز، دیماه ۱۳۹۶ و آبانماه ۱۳۹۸، مستعد رهبری پذیری توسط اپوزیسیون شده است.

یک خطای تحلیلی مهلک در برخی از اپوزیسیون!

حاکمیت با نگاه پادگانی و دست بالا داشتن این نگاه در ساختار قدرت موجب شده که خطاها و اشتباهات مهلک فراوانی از خود نشان دهد و در نگاه اولیه که در یک شرایط بحرانی می تواند کاملا درست باشد، بسیاری بر این نظر هستند که: شانس فروپاشاندن نظام از درون بیشتر از شانس سرنگون شدن نظام توسط مردم است! و همین موجب یک توهم تحلیلی و راهبردی شده است و معتقدند باید سریع قانون اساسی نوشت، دولت موقت دوره ی گذار تشکیل داد که در این مسیر احتمال بازی خوردن از اتاق فکرهای حاکمیت بسیار زیاد است. سرعت اعلام رهبری و تشکیل دولت، از علائم بازی خوردن این جریانات است!

بحران اقتصادی ریشه داری را که با رشد منفی جمع شده پانزده درصد و حتی بالاتر در سه سال گذشته و بحران ویروس کرونا که باز رشد را منفی تر خواهد کرد، زندگی اکثریت مردم وارد فاجعه ی بی مانند می شود. تورم افسار گسیخته، افزایش بی مانند نقدینگی، توقف تولید داخلی، بیکاری فراگیر و کسری بودجه ی ۱۹۰ هزار میلیاردی، نشان از این دارد که هیچ چشم اندازی برای بهبود وضعیت حتی در میان مدت متصور نیست. این وضعیت جامعه را مستعد اعتراضات فراگیرتر از جنبش آبانماه ۱۳۹۸ قرار داده است. کما اینکه اعتراضات کارگران به شکل گسترده ای در حال انجام است و احتمالا حباب بورس بترکد و جنبشی بیست میلیون نفری را به وجود آورد! و همین وضعیت بسیاری از اپوزیسیون را به این فکر انداخته که فقط دولت انتقالی تشکیل داده و قانون اساسی جدید را بنویسند. ساختار، تشکیلات، داشتن صدها کادر ورزیده ی سیاسی، منابع مالی مبارزاتی و داشتن رسانه های مستقل برای این افراد (گروه ها) اساسا جایگاهی در برنامه های آنان ندارند.

در بخش (۱) گفته شد که جامعه ی ایران یک جامعه ی جنبشی است و بدین دلیل است که وقتی به مجموعه ی شرایط کشور دقت کنیم می بینیم که اغلب لوازم و عناصر یک جنبش اعتراضی گسترده در ایران، در حال جمع شدن است: درد نان، کار، مسکن و آزادی و اینان همان عناصر شرایط جنبشی است. اما از اینجا به بعد باید به بحران که نه! بلکه به فقدان نیروی اپوزیسیون سازمانده اعتراف و برای رفع آن به راهبرد و راهکاری اندیشید. اگر سازماندهی و ساختار آن وجود داشته باشد، بینوایان، فرودستان، حاشیه نشینان، کارگران یک طرف ماجرا و نیز جستجوگران رهایی و آنانی که درد رهایی و آزادی دارند، به عنوان نیروی اپوزیسیون سازمانده می تواند در مسیر گذار به دموکراسی و حقوق دموکراتیک ملی که در پیشران آن مطالبات اقتصادی و معیشتی قرار دارد و عدالت ممکنی که باید در این شرایط برای اکثریت محرومان جامعه در نظر گرفت، اپوزیسیون سازمانده می تواند این نیروها را در مسیر حقوق دموکراتیک ملی سازماندهی کند.

نتیجه اینکه، اگر این سه نیروی اکثریت تهیدستان، طالبان نان و مدافعان آزادی و تشکل اپوزیسیون سازمانده به حدی از رشد کمی و کیفی برسند و در یک رابطه ی دیالکتیکی متقابل قرار گیرند، مکمل هم می شوند و می توانند یک جنبش برای گذار به دموکراسی ملی را رغم بزنند. در غیر این صورت نظام خود به خود عقب نشبنی نمی کند و تسلیم نمی شود و دچار یک فروپاشی آنی می شود.(هر چند در مسیر فروریزش هست) اما بدون نیروی سازمانده نه سراغ اپوزیسیون می‌آید که بخواهد قدرت را تقدیم کند و نه اینکه دچار فروپاشی سیاسی_اداری آنی می شود، هر چند که در بسیاری از شاخص ها و حوزه ها فروپاشی رخ داده است. اما تا تسلیم شدن به در خواست های ملی و تمکین به مردم، فقط عنصر سازماندهی شانس این پیروزی ملی را می تواند رغم بزند و لا غیر!

چیستی اولویت های سازمان دهی

اولین نیروهای خط مقدم که استعداد سازمان پذیری دارند، فعالان جنبش در کف جامعه هستند و رهبرانی که منتظرند حاکمیت به سراغ آنان بیاید و خواهان تشکیل کابینه ی انتقالی شود و یا به در خواست این رهبران، نظامیان کودتا کنند!، فقط وقت برخی از پیش قراولان واقعی جنبش را می گیرند و یا برخی اذهان ساده را به خود جلب می کنند!، منظور رهبران کنش گرا و در اتصال با فعالان واقعی جنبش در کف خیابان است و نیز شبکه های اجتماعی که البته جای شبکه های عینی را نمی گیرد.

فقدان دانش مبارزه!

این فقدان و یا کمبود را می شود با انتقال تجارب و دانش تاریخ مبارزات اجتماعی در ایران به نسل جوان به سرعت و با سهولت کپسولی و ساندویچی، در شبکه های اجتماعی، منتقل و آگاهی بخشی نمود و فریب برخی روشنفکران بی عمل را نباید خورد چون تا مردم! از صفر تا صد آگاه نشوند هر پراتیک سیاسی اشتباه است. مردم و به خصوص فعالان جوان جنبش در پراکسیس به آگاهی می رسند نه صرفا با مطالعه! پس می‌توان گفت ما بیشتر دچار کمبود دانش مبارزه هستیم و نه فقدان آن.

فقدان سازماندهی نه کمبود آن!

پیوند محرومان و طبقه ی متوسطی که به سمت بینوایان در حال نقل مکان طبقاتی هستند در حال شکل گیری است و اینجا ما بیشتر با فقدان و نه کمبود، نیروهای سیاسی که دارای قدرت سازماندهی و تحرک بالا باشد که بتواند به نیازها و ضرورت ها پاسخ عملی بدهند، مواجه هستیم. در آینده ای نه چندان دور فقرا و محرومان و کارگران در کنار جوانان معترض طبقه ی متوسط در خیابان ها خواهند بود. در عمل باید رهبرانی که در جرگه اپوزیسیون هستند نشان دهند که دارای دانش و ساختارهای کنشگری لازم جهت سازماندهی حرکت های اعتراضی هستند و بحث های بی پایان و بی نتیجه در مسیر تخریب سایر رقبا و اینکه کسی در صحنه نیست و من و یا ما بر اساسی تکلیف تاریخی، ملی،… به صحنه آمده ایم را کنار گذاشت. جنبش ملی ايران به رهبرانی غیرحرف گرا، بلکه عمل گرا نیاز دارد و آن چیزی نیست به غیر از کار جدی و گسترده بر روی سازماندهی مستقل و مرتبط نیروهای مردمی، و خلق تاکتیک های راهگشا، در غیر این صورت نه مصاحبه درمانی، نه تندگویی، نه تحلیل گرایی!، و در باب تحلیل گرایی اگر قرار بود مردم با تحلیل و سخنرانی و تند گویی و رپرتاژگرایی تکان بخورند، دهها سال پیش باید تکان می خوردند.

*مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.

«مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.»