پدر امیرحسین مرادی، آرزویم این است همه با هم یکبار دیگر سر سفره بنشینیم

پدر می‌داند نه تاب خون فرزند دارد و نه فریدون و فریدون ‌زاده است. او یک پدر معمولی بود که می‌خواست زندگی عادی خود را داشته باشد.

 

زهرا عبدی

برای فریدون گنج٬ مال٬ زر و گوهر فرستادند تا سر بریده‌ی پسرش را فراموش کند. فریدون گفت: اینها را فرستاده‌اید تا من ایرج را فراموش کنم؟ من خونِ پاکِ ایرج را به زر و گوهرِ کثیفِ شما نمی‌فروشم. فریدونِ فرّخ؛ یکی از نام‌آورترین وخوشنام‌ترین پادشاهان شاهنامه گفت: آن کس که سر فرزند به زر و گوهر بفروشد، اژدها زاده است و آدمی ‌زاده نیست.

پسر محکوم به اعدام شده است. پدر طاقت هیچ ادامه‌ای را ندارد. او می‌داند نمی‌تواند این ادامه را تاب بیاورد. به زیرزمین خانه می‌رود و خود را می‌کشد.

پدر می‌داند نه تاب خون فرزند دارد و نه فریدون و فریدون ‌زاده است. او یک پدر معمولی بود که می‌خواست زندگی عادی خود را داشته باشد. او از دنیا یک سفره می‌خواست که فرزندش را سر این سفره بنشیند. مادر گفته روزهای آخر فقط تکرار می‌کرد : آرزویم این است همه با هم یکبار دیگر سر سفره بنشینیم.
پدر امیرحسین مرادی، یکی از محکومان اعدام آبان ۹۸، امروز خودش را کشت. او دیگر تحمل دور و درازیِ آرزویش را نداشت.

حرفی ندارم. بسیاری از حرف‌ها گفته شده است. می‌گویند اگر تنها ابزارتان چکش باشد، همه‌ی مسائل برایتان تبدیل به میخ می‌شوند. زبان گفتگو را بریده و چکش را انتخاب کردند و این اصلا خوب نیست.

حرفی ندارم. می‌ماند یک سوال؛
آن هم نه از یک مسئول و یا یک مقام عالی رتبه. سوال من از آن دو سه خبرنگار خانم و آقایی است که چند ساعت بعد از مرگ پدر به خانه‌ای رفتند که از در و دیوارش گردِ سیاهِ مرگ می‌بارد. پسرِ این خانه محکوم به اعدام است و جنازه‌ی پدرش هنوز روی زمین. به این خانه‌ی ماتم‌زده رفتند برای گرفتنِ اعترافِ اجباری از مادری که به خاک سیاه نشسته. سوال من این است: تو دقیقا چی هستی؟ گمان نمی‌کنم واژه‌ی بی‌شرفی تاب بیاورد تو را در شکمش جا دهد.

«مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.»