کارگر را با “هستی اجتماعی” اش باید تعریف کرد و نه صرفا با “جایگاه اقتصادی” آن، مجید ناصری

اگر موقعیت واقعی یک کارگر را در جامعه امروز ایران، فقط در چهارچوب جایگاه اقتصادی او تعیین نکنیم، بلکه هستی اجتماعی آنها را در نظر بگیریم، ترم کارگر مشمول همه افرادی می شود که در راستای تامین معاش خود، نیروی کار یدی و کار فکری خود را در بازار سرمایه داری امروز حاکم بر ایران به فروش می گذارند.

 

مجید ناصری، عضو کارگروه کارگران، مزدبگیران و فرودستان شورای مدیریت گذار

در تبیین جایگاه کارگر باید هستی اجتماعی اش را در نظر گرفت و نه صرفا جایگاه اقتصادی اش و همین تغییر یافتن نگاه ما به “جایگاه کارگر” می تواند زمینه ساز پیوند طیف های مختلف نیروی کار و خدمت  گردد و نیروی وسیعی را در راستای مبارزه آزادی‌خواهانه و برابری طلبانه آزاد کند. دلیل این امر هم آن است که در رویکرد ” هستی اجتماعی”، برعکس ” جایگاه صرفا اقتصادی “، فاکتورهای مختلف همچون نژاد، مذهب، ملیت، جنسیت و رنگ هم در نظر گرفته می شود. برای مثال در جامعه سرمایه داری ایران، در واقعیت، هستی اجتماعی یک کارگر، فقط متاثر از جایگاه اقتصادی اش نیست، بلکه فاکتورهای دیگری مثل جنسیت، نژاد، ملیت و مذهب دخالت دارند و همین دخالت دیالکتیکی این المان ها “هستی اجتماعی” او را تعریف می کند.

همین امر در رابطه با نگاه صرفا جنسیتی به زنان هم مصداق دارد. برای نمونه اگر موقعیت واقعی یک زن، صرفا به جنسیت اش تعریف نشود، ما به ازای سیاسی و اجتماعی اش آن می شود که در عرصه مبارزه رهائی بخش خود، بتواند پیوند افقی با دیگر جنبش های اجتماعی مطالبه محور برقرار کند و مبارزه اش تنها در کادر خواسته های عدالت جنسیتی محصور نشود و عرصه های دیگر، مانند عدالت اجتماعی و عدالت سیاسی را نیز دربربگیرد.

بدین ترتیب است که اگر موقعیت واقعی یک کارگر را در جامعه امروز ایران، فقط در چهارچوب جایگاه اقتصادی او تعیین نکنیم، بلکه هستی اجتماعی آنها را در نظر بگیریم، ترم کارگر مشمول همه افرادی می شود که در راستای تامین معاش خود، نیروی کار یدی و کار فکری خود را در بازار سرمایه داری امروز حاکم بر ایران به فروش می گذارند.

کارگر را تنها به جایگاه اقتصادی اش نگریستن، موجب همان خطایی می شود که مارکسیست های کلاسیک قرن نوزده و مارکسیست های  دولت های تک حزبی قرن بیستم دچار آن شدند و مجبور شدند تا کارگر را بنا به جایگاه اقتصادی اش در عرصه تولید صنعتی، به صورت ” پرولتاریا” تعریف کنند که حاصل آن شد که در طول ۱۰۰ سال گذشته، حتی برای یک روز هم طبقه کارگر و پرولتاریای صنعتی نتوانستند در هیچکدام از جوامع متروپل و پیرامونی قدرت سیاسی را دردست بگیرند، بلکه به نمایندگی دروغین از آنها احزاب نخبه سیاسی صاحب قدرت سیاسی بشوند.

نگاه به طبقه کارگر تنها با جایگاه اقتصادی اش موجب شد که طبقه کارگر در قرن بیستم حتی در کشور های متروپل صنعتی، در عرصه جنبش مطالبه محور خود نسبت به گروه اجتماعی دیگر گرفتار سکتاریسم بشوند و در بستر مبارزه تحول خواهانه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه خودشان، از حمایت گروه های اجتماعی دیگر برخوردار نگردند.

در حالیکه تکیه بر رویکرد اردوگاهی، ” کار – زحمت “، به جای رویکرد صرفا طبقه ای، بسترها را جهت پیوند افقی و عمودی جنبش طبقه کارگر با دیگر جنبش های عدالت‌خواهانه و آزادی‌خواهانه در سه جبهه بزرگ: کار یدی، کار فکری و کار خدماتی، فراهم می سازد و نتیجه آن می شود که دیگر جنبش های مطالبه محور مانند جنبش معلمان، که نماینده کارگری فکری هستند، جنبش پرستاران که نماینده کارگر خدماتی هستند، کلا جنبش مزدبگیران و حقوق بگیران، از جنبش کارگری جدا نشوند و همه آنها در یک اردوگاه بزرگ کار و زحمت تعریف بشوند و نسبت به خواسته های هم احساس جدایی نکنند.

البته مدت های مدیدی است که همه فعالین جنبش های صنفی و مطالباتی در جامعه ایران در”سطح خیابان” به این حقیقت رسیده اند که بدون پیوند جنبش های مطالباتی به تنهایی قادر نیستند به مقابله با رژیم خونخوار و سرکوبگر و مزدوران و عوامل اطلاعاتی ” آتش به اختیار” و بیت فاسد ولایت فقیه و سرداران و فقهای شکم گنده اختلاسگر که هم ۸۰ درصد منابع اقتصادی را در چنگ گرفته‌اند، برخیزند. متوجه شده اند که تنها با پیوند آنها به همدیگر وبا سراسری شدن آنهاست که می توانند رژِیم را به زانو درآورده و جامعه ایران از چنگال اختاپوسی آنان نجات دهد، اما متاسفانه به لحاظ تئوریک در رابطه با این پیوند و همبستگی همه جنبش های مطالباتی و نتیجتا طرح گفتمان “رویکرد اردوگاهی” و نه گفتمان رویکرد صرفا طبقاتی، کار زیادی صورت نگرفته و تئوری ها غالبا بر محور همان رویکردی هست که کارل مارکس در سال ۱۸۴۸ میلادی در کتاب مانیفست کمونیسم و بعدا در نقد برنامه گوتا بر آن تاکید می کند.

یادآوری می کنیم که بین ” رویکرد اردوگاهی ” با ” رویکرد صرف طبقاتی “، تفاوت های جدی وجود دارد که دامنه اش نه تنها در مرحله نفی رژیم های سرکوبگر و استثمار گر بلکه به مرحله تثبیت نظام سوسیالیستی هم کشیده می شود و همین ” رویکرد صرف طبقاتی ” است که موجب شکست انقلابهای سوسیالیستی و به انزوا کشیده شدن آنها گردیده است. چرا که در” رویکرد صرفا طبقاتی “، این تنها جنبش کارگر صنعتی – پرولتاریا هست که صلاحیت انقلاب سوسیالیستی دارد و با دیکتاتوری خود می توانند ماشین دولت بورژوازی را در جامعه سرمایه داری درهم بشکنند و جنبش های دیگر اجتماعی، نه تنها صلاحیت انقلابی ندارند، بلکه جنبش های دموکراتیک دیگر گروه های اجتماعی نمی توانند بدون هژمونی و رهبری طبقه کارگر معنا پیدا کنند. امری که همین الان هم بخش زیادی از نیروهای سیاسی در ایران که در ذهن خود را چپ می نامند اما درعمل مصدر هیچ تغییری نیستند و تنها تماشاگرند، بدان معتقد هستند.

در صورتی که برعکس رویکرد صرفا طبقاتی، در رویکرد اردوگاهی از آنجاکه پایه جنبش دموکراسی سوسیالیستی، سه مولفه ای : اجتماعی کردن قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت فرهنگی و معرفتی ” ناشی از مبارزه در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری طلبانه می باشد، موجب می شود تا ” استراتژی جنبش ترکیبی اردوگاهی جایگزین استراتژی جنبش طبقه کارگر و پرولتاریای صنعتی  بشود و مشمولیت مصداقی ترم کارگر شامل تمامی افرادی بشود که جهت تامین معیشت خود، نیروی کار یدی، کار فکری و خدماتی خود را در عرصه تولید، توزیع، آموزش، خدمت به کار می گیرند و به این ترتیب تمامی کارگران، مزدبگیران، پرستاران، معلمین و بازنشستگان، در چهارچوب ترم کارگر قابل تعریف باشند.