چقدر قانون اساسی مان را میشناسیم؟ اکبر دانش سرارودی

قانون اساسی از نگاهی دیگر

قانون اساسی ما از ابتدا با نگاه تأمین منافع ملّی و تمرکز بر امور کشورمان تنظیم نشده و از همان آغاز یک «رسالت جهانی» برای خود تعریف کرده و درگیری با قدرت های جهانی و حمایت از حامیان و همفکرانش در سراسر دنیا را وظیفهٔ قانونی خویش محسوب نموده! تا هزینه های برون مرزی و دخالت های ما در سایر نقاط دنیا «مر قانون» و اجرای اصول مصرّح در قانون اساسی باشد و با «امضاء خودمان» بدون هرگونه امّا و اگری عملیاتی گردد
برای روشن تر شدن این حکایت تلخی که مشکلات بسیاری را به وجود آورده و به شدت تضعیف مان نموده! موارد مطرح در این زمینه را مرور می‌کنیم

«ولی امر مسلمین جهان»!
شاید برای شما نیز این سؤال پیش آمده که چرا می‌گویند «ولی امر مسلمین جهان»؟ یا به زبان فارسی خودمان «رهبر و صاحب اختیارِ تمام مسلمانان دنیا»!
میگوئیم کاملاً درست میگویند چون در تدوین قانون اساسی مان از همان سال ۵۸ اینگونه گنجانده ایم که؛
اصل یکصد و هفتم : «پس از مرجع عالیقدر تقلید و رهبر کبیر “انقلاب جهانی اسلام” و بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است»

یا بند دوم اصل یکصد و نهم در بیان شرایط و صفات رهبری می‌گوید : «عدالت و تقوای لازم برای “رهبری امت اسلام»
اینکه چرا «رهبر کبیر انقلاب جهانی اسلام» یا عدالت و تقوای لازم برای «رهبری امت اسلام» را قبل از هر کس باید خودمان جواب دهیم که چرا سند به این مهمی را بدون مطالعه و دقت بصورت چشم و گوش بسته در روندی مقلدانه با اعتماد محض به دیگران امضاء کرده ایم؟ و نپرسیده ایم اگر ما رژیمی که ظلم و فساد و بی‌عدالتی داشته را ساقط کرده ایم تا سیستم مقبولی را جایگزین کنیم که در «جمهوریت آن» رأی و نظر مردم حرف اول و آخر را بزند و در «اسلامیت آن» نیز همه جا تبلوری از حضور خدا دیده شود!
پس این قصه چه ارتباطی به «رهبری امت اسلام و انقلاب جهانی اسلام» دارد که می خواهید همه جا سرک بکشید و بدون اینکه از ملل مسلمان دیگر کشورها نظرخواهی شده و پذیرشی در کار باشد خود را «رهبر تمام مسلمین جهان» جا بزنید!

آیا اینگونه قانونگذاری ها ، رقابت ها را تشدید نمی کند و موجب وحشت و جبهه‌گیری هایی نمی‌شود که روزگار منطقه و جهان اسلام را سیاه کند؟

از روز اول به جای تمرکز روی مشکلات کشور خودمان و تلاش جهت رفع نابسامانی‌های بجا مانده ای که موجب نارضایتی و انقلاب شده بود و هدف گذاری جهت ساختن کشور و مردمی شاداب و نمونه در ابعاد مختلفی که بتواند عملاً آن ها را به مدل شایسته و اسوه ای برای استنساخ و الگو برداری سایرین تبدیل کند تمام تمرکزمان را روی اینگونه متون گذاشتیم و مصوب کردیم که ؛

«قانون اساسی با توجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران که حرکتی برای پیروزی “تمام مستضعفین بر مستکبرین” بود زمینهٔ “تداوم این انقلاب” را در “داخل و خارج کشور” فراهم می کند بویژه در گسترش روابط بین المللی ، با دیگر “جنبش های اسلامی و مردمی” می‌کوشد تا راه “تشکیل امت واحده جهانی” را فراهم کند و “استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمام جهان” قوام یابد» (صفحه ۱۱ مقدمه قانون اساسی)

و همین قصه موجب شد تا برای اجرای چنین خواسته‌ای ابتدا «واحد نهضت های آزادیبخش جهان» را تأسیس نموده و سپس آن را به «نیروی قدس» بعنوان نیروی نظامی و بازوی برون‌مرزی اجرای قانون اساسی تبدیل نماییم

بله! بنا گذاشتیم صدور انقلاب را نه با ارائه کشوری بانشاط و پیشرفته که به صورت طبیعی دیگران را جذب عطر و بوی خوش رایحه عدالت اجتماعی و رفاه زبانزدی کند که مثلاً بگویند «ژاپن اسلامی»!! که با دخالت و درشت‌گویی و ارعاب و بداخلاقی! همه را در مقابل خود قرار دادیم تا به اصطلاح انقلابمان را بصورت انقلابی صادر کنیم ؛

بند ۱۶ اصل سوم قانون اساسی می‌گوید: «تنظیم سیاست خارجی کشور بر اساس معیارهای اسلام ، تعهد برادرانه نسبت به “همهٔ مسلمانان و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان” است»
و این یعنی تقسیم دنیا در دو قطب «مستضعف و مستکبر» و «مؤمن و طاغوتی» و قرار دادن دولت های غربی در قطبی که ۴۰ سال است به اسم «استکبارستیزی» تمام توان و سرمایه‌مان را صرف رویارویی با آنها کرده ایم و بدون هیچ حساب و کتابی در «هزینه‌ها و فوایدش» همچنان بدون توجه به حرف احدی از خیرخواهان چهارنعل می تازیم

همچنانکه کشورهای دیگر اسلامی را نیز بعنوان حاکمان فاسد و طاغوتی در مقابل خود قرار داده ایم تا به اصطلاح با حمایت از جنبش های آزادی‌خواهانه و رهایی بخشی چون بهار عربی و امثالهم همه را دشمن خود نموده و عملا به سمت اتحاد با اسرائیل هل دهیم.

بله قانون اساسی ما با جملاتی به ظاهر زیبا امّا به واقع «هزینه ساز و دشمن تراش» تنظیم شد تا همان ایده‌هایی که در فکرشان بود و می‌گفتند «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم» را با هدر دادن جان و مال این ملت بیچاره محقق ساخته و رهبری جهانی شان را عملیاتی کنند!
تا جائیکه حتی در تنظیم بندهای مربوط به «ساختار نظامی کشور» نیز این جملاتِ «تهاجمی و مداخله جویانه» بچشم می‌خورد!
مثلاً در صفحه ۱۴ مقدمهٔ قانون اساسی میگوید:
«در تشکیل و تجهیز نیروهای دفاعی کشور ”توجه بر آن است” که “ایمان و مکتب” اساس و ضابطه باشد بدین جهت ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب در “انطباق با هدف فوق” تشکیل داده می‌شوند و نه تنها حفظ و حراست از مرزها بلکه “بار رسالت مکتبی” یعنی “جهاد” در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاکمیت قانون خدا “در جهان” را نیز عهده دار خواهند بود»
وقتی اساس و ضابطه ، مسائل ایدئولوژیک شد نه برای ارتش «قید ایران» را می آورد و نه برای سپاه! تا وقتی میگوید جهاد و مبارزه در راه گسترش حاکمیت قانون خدا در جهان! کسی نتواند بگوید شما چه کارهٔ جهان هستید و تقابل با جهان با کدام هزینه و به شما چه مربوط؟

همچنانکه وقتی در فصل دهم می‌خواهد سیاست خارجی را تبیین کند باز هم در اصل ۱۵۲ در جملاتی کاملاً متناقض بر دخالت در امور دیگران پافشاری می‌کند و میگوید:
«سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هرگونه سلطه جویی ، سلطه پذیری ، حفظ استقلال همه‌جانبه و تمامیت ارضی کشور، “دفاع از حقوق همهٔ مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطه گر” و رابطه صلح آمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است»
اینکه چگونه می‌شود این جملات متضاد را بنحوی کنار هم قرار داد که هم «آنگونه که ما می‌خواهیم» دفاع از حقوق «همهٔ مسلمانان جهان» باشد و هیچ تعهدی در قبال قدرت هایی که «از دید ما» سلطه‌گر و مستکبر و طاغوتی هستند نداشته باشیم و هم دخالت در امور دیگران نباشد را باید از همان کسانی پرسید که…

و در اصل ۱۵۴ نیز می‌گوید: «جمهوری اسلامی ایران “سعادت” انسان در کل جامعه بشری را “آرمان خود” می داند و ”استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل” را “حق همهٔ مردم جهان” می شناسد بنابر این در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت‌های دیگر از مبارزهٔ حق‌طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در “هر نقطه از جهان” حمایت می‌کند»

حقیر که عقلم نمی رسد و حقیقتاً هنگ کرده ام که چگونه می‌شود هم از هر کس میلمان می‌کشد «در هر نقطه ای از جهان» در مقابل حکومت های شان حمایت بی‌دریغ داشته باشیم و هم به صورت کامل از هرگونه دخالتی در امور دیگران پرهیز نموده باشیم!!
شاید تفسیر اینگونه اصول را بشود تا حدودی از برخی رفتارها برداشت کرد مثلاً آنجائیکه آیت‌الله منتظری نقل می کند به امام گفتم وقتی در یک کشوری انقلاب می شود معمولاً همسایگان احساس خطر می‌کنند خوب است هیأت حسن نیتی به کشورهای همسایه بفرستیم و بگوییم انقلاب ما موضوعی داخلی بوده و بنا نیست هیچ خطری را متوجه دیگران کند که ایشان مخالفت کردند!
یا شاید بشود از تحریکات مداوم مردم و ارتش عراق جهت قیام علیه صدامی ‌فهمید که نهایتاً منجر به جنگ ۸ ساله میان این دو کشور مسلمان با میلیون ها کشته ، مجروح و آواره شد!
یا شاید بشود از جنگ‌های نیابتی و دخالت‌های متنوع مان در سوریه لبنان یمن فلسطین بوسنی افغانستان عراق و امثالهم فهمید!

همچنین از شعارها و درشت‌گویی های نهادینه شده در تمام مساجد و اجتماعات مان در این ۴۰ سالی که مرتباً می‌گوئیم درود بر ما و حامیان ما! و مرگ بر منتقدان و مخالفانمان در سراسر جهان!
علی ایحال اینکه میگوید «سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می‌دانیم» باید دید سعادت انسانها از نگاه ایدئولوژیک اینان چگونه بوده که حیف شان آمده فقط مردم ایران را خوشبخت کنند و از همان ابتدا مصمم به خوشبخت کردن تمام مسلمین و سایر ملل بوده اند و نتیجه سیاستگذاری در روابط خارجی مان را درخشان کرده است!؟
با توضیخات مختصری که در خشت بنای سیاست خارجی عرض شد اگر میگویم «ام المصائب» کشور ما ، قانون اساسی نادرست مان است امید است توانسته باشم قدری موضوع را تبیین کنم.

اکبر دانش سرارودی آذر ۹۹
نگاهی دیگر

«مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.»