بیاد نیاوردن خاطره باعث می شود که ما محکوم به تکرار آن باشیم. تنها یادآوری نمی تواند ما را از تکرار باز دارد. بنابراین نیازمندیم که با فکر کردن به رویداد ها و قضایایی تاریخی خوب بودن و بد بودن رویداد ها و قضایا را فهم کنیم.
مهتاب، عضو کارگروه کارگران، مزدبگیران و فرودستان شورای مدیریت گذار (از ایران)
از نظر سقراط حافظه هدیهای از جانب منوموسونه، مادر خدایان دانش و هنر، است و همچون لوحی از موم است که صورت آنچه به حس درمییابیم یا میاندیشیم در آن نقش میبندد و ضبط می شود.مادام که نقوش در آن لوح باقی است، یادآوری آنها امکان دارد، اما اگر نقشها از لوح پاک شوند، فراموشی و جهل رخ میدهد. سقراط بزرگی و کوچکی و نرمی و سختی این لوح را در انسانها مختلف دانسته و معتقد است کسانی که حافظه خوبی دارند صاحب لوحی صافتر، نرمتر و عمیقتر هستند. این افراد، به دلیل وضوح تصاویر حک شده، کمتر در انطباق ادراک حسی با نقشهای مربوط به آنها خطا میکنند. تمثیل دیگر در بیان ارتباط ادراک حسی با حافظه، مرغدانی است. سقراط یادگیری را همچون پُرکردن مرغدانی از پرندگان، و یادآوری را همچون در دست گرفتن آنها دانسته است. خانواده های زیادی عزیزان خود را از دست داده اند. نخبگان و عزیزان شان را در سقوط هواپیما از دست داده اند. می دانند که فرزندان شان هرگز باز نمی گردند و نیز می دانند هیچ ِغرامتی نمی تواند جای فرزند دلبند انسان را بگیرد.
در کشوری که خون انسان ها ریخته می شود و فاجعه های وحشتناک در تاریخ این کشور به وقوع پیوسته است مسئولیت انسان ها در قبال خون های ریخته شده و فاجعه های تاریخی چیست؟ آیا ما قادر به درک فاجعه هستیم؟ آیا فاجعه های تاریخی را بیاد بیاوریم و یا اینکه آن ها را فراموش می کنیم؟ و در نهایت یادآوری یا فراموشی فاجعه های تاریخی می تواند رهایی بخش باشد. یعنی انسان با یادآوری فاجعه های تاریخی و یا فراموشی آن می تواند از از خون های که ریخته می شود جلوگیری نماید؟
فاجعه غیرقابل درک و ضد عقلانی است توضیح و درک کامل آن ممکن نیست. نه با فلسفه نه با شعر و با هیچ ابزاری نمی توان به صراحت در باره فاجعه سخن گفت. بازماندگان نیز نمی تواند به راحتی در مورد وقایع سخن بگوید. زیرا سخن گفتن در حقیقت فاصله میان ما و رویداد ها، رخداد ها واقعیت و حقیقت ایجاد می کند بنابراین فهم فاجعه های تاریخی به عنوان یک رویداد با کلام ممکن نیست.
بیان فاجعه با کلمات؛ میان واقعیت و حقیقت فاصله می اندازد. این فاصله بیانگر نفی ماهیت حقیقتی فاجعه به منزله واقعه ای غیرقابل درک می باشد. ابزارهای چون شعر، موسیقی و به طور کلی هنر نیز نمی توانند ما را در فهم رویداد های تاریخی و فاجعه ها کمک نماید زیرا معماگونگی در ذات هنر نهفته است. هنر بیش از آنکه ما را در فهم رویداد ها کمک نماید آن را به یک معما تبدیل می کند که فهم آن را سخت تر می کند.بنابراین فهم فاجعه با ابزار های چون شعر، موسیقی ناممکن است.
از طرفی برای فهم فاجعه تاریخی نیازمند این هستیم که نیت ها، انگیزه ها و ذهنیت عاملان فاجعه های تاریخی را فهم کنیم و نفوذ کردن در درون آدم ها برای فهم نیت ها، انگیزه ها و ذهنیت های آن ها غیر ممکن می باشد. اگر چه روان شناسان تلاش می کند نیت ها و انگیزه های عاملان فاجعه را درک نماید اما از آنجایی که فهم عینی نیت ها و انگیزه های آن ها با هیچ ابزاری ممکن نیست فهم روان شناسان نیز خیلی قابل اتکا نمی باشد. همچنین برای فهم پدیده فاجعه نیازمند این هستیم که خود را در جایی قربانیان فاجعه قرار داده و فاجعه را به صورت عینی تجربه نمایم که قرار دادن خود به جایی قربانیان کاری غیر ممکن می باشد. بنابراین تا زمانی که نتوانیم خود را در جایی قربانیان فاجعه قرار دهیم نمی توانیم درد، رنج، وحشت و تمام آنچه که بر قربانیان رفته است را فهم کنیم.
بنابراین درک فاجعه ممکن نیست. اینکه یادآوری و یا فراموشی تاریخ به صورت عموم و فاجعه های انسانی به صورت خاص چه کمکی به زندگی اکنون ما می کند مسئله ای است که مکتب فرانکفورت می تواند ما را در فهم این مسئله یاری نماید. این مکتب بیشترین تلاش را در باب “یادآوری خاطره” کرده است. برای آنها این سوال مطرح بوده است که یادآوری خاطره چطور می تواند در حل مشکلات امروزی به ما کمک کند. برای اعضای مکتب فرانکفورت به طور عموم و آدورنو به صورت خاص این مسئله مهم بود که تنها “تفکر” می تواند ما را نجات بدهد. بنابراین خاطره یا همان تاریخ زمانی می تواند در حل بحران ها و مشکلات اکنون به ما کمک کند که ما هم بتوانیم آن را بیاد بیاوریم و هم بتوانیم آن را به سوژه تفکر در آوریم. با تفکر، به تاریخ می توانیم آن را فهم نمایم و از آن عبرت بگیریم.
بیاد نیاوردن خاطره باعث می شود که ما محکوم به تکرار آن باشیم. تنها یادآوری نمی تواند ما را از تکرار باز دارد. بنابراین نیازمندیم که با فکر کردن به رویداد ها و قضایایی تاریخی خوب بودن و بد بودن رویداد ها و قضایا را فهم کنیم. تفکر تنها ابزاری است که می تواند ما را در فهم رویداد های گذشته یاری کند. بنابراین ما باید فاجعه هایی که در تاریخ ما اتفاق افتاده است را به بیاد بیاوریم و بتوانیم آن را به سوژه تفکر تبدیل نمایم تا از تکرار آن جلوگیری کنیم.