رسول بداقی فعال صنفی معلمان: تنها همبستگی معلمان، کارگران، دانشجویان و … است که می‌توانند در کشور تغییرات اساسی ایجاد کند!

یکی از گروههایی که در سال‌های اخیر بارها فریاد اعتراض خود را در پی بی‌توجهی به مطالبات صنفی به خیابان و عرصه عمومی آورده، جنبش صنفی معلمان است. جنبشی که با وجود فراز و نشیب‌های بسیار یا به باور برخی فعالان صنفی «دست‌اندازهای گوناگون»؛ پویایی خود را حفظ کرده و فعال باقی مانده است. تشکل‌هایی که در اواخر دهه ۷۰، به سرعت رشد کردند و موانع قانونی را پشت سرگذاشتند، از سال ۱۳۸۵ با برچسب های امنیتی مواجه شدند و از فعالیت و ادامه کار بازماندند. روی کار آمدن دولت روحانی آن هم با کلید واژه «اعتدال» کورسوی امیدی برای جان گرفتن دوباره تشکل‌های صنفی فراهم کرد. این امیدواری با صدور مجوز تاسیس و برگزاری مجمع به ۱۱ تشکل صنفی فرهنگیان در استان‌ها درسال ۱۳۹۴ پس از اعتراضات صنفی سال ۹۳ و ۹۴، قوت گرفت. با این حال در ادامه با دخالت و اعمال نظرهایی در اساسنامه ها، روند برخورد با فعالیت‌های صنفی معلمان تغییر کرد. با تداوم اعتراضات معلمان، گرچه به تدریج بسیاری از فعالان صنفی با احکام سخت و سنگین مواجه شدند و گسست‌های درونی عملا فعالیت صنفی معلمان را در سطح سازماندهی چندپاره کرد؛ اما توافق بر سر اهداف مشترک، باعث شد فعالیت تشکیلاتی متوقف نشود. با وجود این تلاشها، همچنان مشکلات و چالش‌های زیادی فراروی جنبش صنفی معلمان وجود دارد که شناسایی آنها، از جمله کارويژه‌های فعالان صنفی است.

 

«تارنمای داوطلب» برای ارزیابی وضعیت امروز جنبش صنفی معلمان و چالش‌های فراروی آن، به سراغ «رسول بداقی» کنشگر صنفی معلمان رفته است. به باور این کنشگر صنفی در شرایط موجود تنها همبستگی معلمان ، کارگران ، دانشجویان و سایر اقشار است که می‌توانند در کشور تغییرات اساسی ایجاد کند.

مشروح گفتگوی داوطلب با رسول بداقی کنشگر صنفی معلمان در ادامه می‌آيد:

− به نظر شما مهمترین مسائل و چالشهایی که امروز معلمان ایران با آنها مواجه‌اند، چه مواردی است؟

در یک تقسیم‌بندی کلی، مشکلات معلمان به سه بخش تقسیم می‌شود که مسائل معیشتی معلمان، دانش‌آموزان و عوامل اثرگذار محیطی را در برمی‌گیرد. به عنوان مثال، در شرایطی که بانک مرکزی جمهوری اسلامی خط فقر را بالای ۱۲ میلیون تومان اعلام کرده ، معلمان بین ۴ تا ۵ میلیون تومان حقوق می‌گیرند و برخی از معلمان مانند “معلمان خرید خدمت” حتی با ۵۰۰ هزار تومان در ماه، مشغول به کار هستند. این چیزی فراتر از استثمار است. حتی در کشورهای سرمایه داری به اندازه‌ای به کارگر یا مزدبگیر حقوق می‌دهند که بتواند فردا دوباره کار کند؛ اما در ایران همین حداقل‌ها هم تامین نمی‌شود. ظلم به معلمان تنها به بحث دستمزد منحصر نمی‌شود. در بخش خرید خدمت می‌بینید که معلمانی با مدرک دکترا به روستاهای دور افتاده که بسیاری از آنها کپرنشین هستند، فرستاده می‌شوند. ببینید چه قدر ظلم به معلم، ظلم به دانش آموز، ظلم به خانواده‌ها، در این چرخه تکرار می‌شود.

در ارتباط با مشکلات دانش‌آموزان هم می‌توان به تراکم بالای کلاسها اشاره کرد. در هر کلاس۴۰- ۴۵ دانش‌آموز درس می‌خواند، طوری که دیگر نمی‌شود گفت کلاس، بلکه کلاس حالت یک آمفی‌تئاتر یا سالن همایش را پیدا می‌کند که دانش آموز فقط باید برای کف زدن بیاید بنشیند!

دانش آموز نمی‌تواند در این فضا چیزی یاد بگیرد؛ معلم نمی‌تواند با تک تک دانش‌آموزان ارتباط کلامی و ارتباط عاطفی برقرار کند یا با دانش‌آموز صحبت کند و پرسش و پاسخ انجام بدهد؛ معلم در این کلاس‌های ۴۰ نفره شبیه سخنران یا مجری برنامه تلویزیونی است که بیاید حرف بزند و برود. اصلاً بازخوردی در کار نیست. و ارزشیابی انجام نمی‌شود. در حالیکه در شغل معلمی به ارتباط عاطفی دو طرفه، بازخورد و ارزشیابی نیاز داریم. معلمی که در کلاس ۴۵ نفره درس می‌دهد چنین امکانی ندارد.

بخش دیگری از مشکلات منحصر به دانش آموزان این است که به طور غیرقانونی از دانش آموزان پول می‌گیرند، یعنی آموزش را تبدیل به یک «شیء» کرده‌اند که قابل خرید و فروش است و به این نحو آموزش را «کالایی» کرده‌اند. ناتوانی خانواده‌ها در پرداخت مبالغی که بابت آموزش از آنها طلب می‌شود، منجر به تحقیر دانش آموز، فرار او از مدرسه و مشکلات و آسیب‌های دیگر می‌شود.

– با این اوصاف به باور شما، مشکلات دانش‌آموزان در واقع همان مشکلات معلمان است؟

بله دانش آموز و معلم در واقع زیر یک سقف زندگی می‌کنند؛ اگر سقف خراب بشود روی سر هر دو می‌ریزد. سرنوشت معلم جدا از سرنوشت دانش آموز نیست. علاوه بر این در یک محیط زندگی می‌کنند و با گرما، سرما یا بی‌نظمی آن جا به یک اندازه رنج‌ می‌برند. معلم و دانش‌آموز جدا از هم نیستند.

چالش دیگر، چالش اجتماعی و محیطی‌ است. این که حکومت تشکل‌های صنفی را به رسمیت نمی‌شناسد، آنها را تهدید می‌کند، هیچ‌گونه وسیله ارتباط جمعی در اختیار معلم و دانش‌آموز قرار نمی‌دهد. معلم و دانش‌آموز حتی از انتشار یک مجله‌ی داخلی در مدرسه هم محروم هستند.

− ارزیابی‌ شما از وضعیت تشکل‌های صنفی معلمان چیست؟

تشکل‌های صنفی معلمان بخشی از جامعه هستند، که به طور خودجوش و با استقلال کامل از حاکمیت فعالیت می کنند اما زیر فشار حکومت قرار دارند. با این همه، تلاش می‌کنند که استقلال رسانه‌ای  و مالی و تشکیلاتی خودشان را حفظ کنند. تشکل‌های صنفی می‌خواهند صنفی بمانند، نمی‌خواهند عامل حکومت یا تشکل زرد باشند. البته در بین تشکل‌های معلمان در ایران تشکل زرد هم وجود دارند، اما کانون‌های صنفی معلمان و شورای هماهنگی این گونه نیستند؛ تاکنون هیچ پولی از کسی دریافت نکرده‌اند، خودشان را به کمک یکدیگر این مجموعه‌ها را اداره می‌کنند یا به کمک معلم‌هایی که می‌فهمند که صنف چقدر در پیشبرد اهداف شخصی و اجتماعی‌شان اهمیت دارد. با همه  شرایط ناگواری که در طول این ۲۰ سال برای تشکل‌های صنفی پیش آورده‌اند، هنوز همان استقلال خودشان را چه از لحاظ رسانه‌ای و چه از لحاظ اقتصادی تشکیلاتی حفظ کرده‌اند و همچنان بر همین مبنا پیش می‌روند. البته افرادی هم هستند که می‌خواهند تشکل‌ها را تحت تاثیر قرار بدهند، اما اکثریت استقلال خود را حفظ کرده‌اند.

− به نظر شما، آیا این تشکل‌ها توانسته‌اند، مطالبات معلمان را نمایندگی کنند؟

نخست آنکه به دست آوردن آمار دقیق در جمهوری اسلامی دشوار است. دوم این که یک تشکیلات در شرایط سرکوب، استبداد و دیکتاتوری حتی اگر 3% شرکت‌کننده داشته باشد، باز هم خوب است. ما دورانی را پشت سر گذاشته‌ایم که هم چهره خوب و هم چهره‌ی سرکوب‌شده تشکیلات را دیده‌ایم. در دوران خاتمی، با این که نمی‌خواست فضای سیاسی خیلی باز شود، ولی برای مدت کوتاهی (یکی دو سال)، یک فضای باز ایجاد شد که در همان مدت تشکل‌ها بسیار درخشیدند. ما آمار بسیار بالایی از اعضا داشتیم، کمک‌های مالی بسیاری در تهران به صنف معلمان سرازیر شد و تجمعات بسیار گسترده‌ای با یک اعلان کوچک با یک فراخوان در یک وبلاگ و اطلاعیه‌هایی که در سطح مدارس پخش می‌شد، شکل می‌گرفت. چنان استقبالی می‌شد که ستون حکومت را به لرزه درآورد و مجبور شدند، ۱۵۰۰ معلم را دستگیر کنند؛ ما که فقط در یک اردوگاه دستگیر شدیم ۷۰۰ نفر بودیم که همه به غیر از ۳۵ نفر آزاد شدند. از آن ۳۵ نفر هم فردای آن روز تقریبا همه آزاد شدند و فقط 7 نفر را نگه داشتند که من یکی از آن ۷نفر بودم.

در هر صورت، زمانی می‌شود در خصوص میزان نمایندگی تشکیلات از مطالبات و خواست‌های یک صنف، قضاوت کرد که فضای سیاسی ذره‌ای باز باشد و الان هم می‌بینیم که چه قدر از تجمعات ما استقبال بالایی می‌شود؛ در سال ۹۷ ما تجمعات گسترده‌ای در ۱۴۰ شهر مختلف داشتیم.

– با وجود این استقبال‌های گسترده، شما انسجام این تشکل‌ها را چگونه می‌بینید؟ آیا برای وجود تشکل‌هایی دارد که باید برطرف شود؟

آموزش‌ حقوق صنفی در تشکل‌ها ضعیف است و جوان‌گرایی کمتر در تشکل‌ها دیده می‌شود، این جزء مشکلات تشکل‌هاست و این هم ریشه در سرکوب‌ها دارد؛ کسی که تازه وارد آموزش و پرورش می‌شود، معمولا جوان است و برای خود آرزوهایی دارد؛ یک شوق و ذوقی برای رفتن به سر کلاس دارد که نمی‌خواهد آنرا از دست بدهد، مجبور است با حکومت بر خلاف خواست درونی‌اش مدارا کند. بزرگترین مانع هم به رسمیت شناخته نشدن تشکلها از سوی حکومت است. حکومت نه تنها تشکل‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد، بلکه به شدت سرکوب می‌کند. مثلا به ما می‌گویند شما در کنار فعالیت صنفی، دست به فعالیت سیاسی می‌زنید در حالی که این یک برچسب دروغین است و ما اگر خواسته‌هایمان را از حکومت می‌خواهیم برچسب کار سیاسی می‌خورد؛ درحالیکه ما نمی‌توانیم برویم از کس دیگری به جز حاکمان کشور خواسته‌هایمان را طلب کنیم؛ آن‌ها می‌گویند سیاسی ا‌ست و وقتی از ما پرسیدند گفتیم برعکس، برخورد شما سیاسی‌ست؛ چون کار صنفی نباید این همه هزینه داشته باشد. مجموع احکام صادر شده برای معلمان زندانی، مجموعا ۲۵۰سال است. هیچ تشکیلات و صنف و حزبی به این اندازه در تاریخ ایران زندانی نداشته، شاید به جز حزب توده که در زمان پهلوی و جمهوری اسلامی چنین برخوردی به خود دید.

فقط یک قلم از این برخوردها این بود که، ما در یک شهر ۴۱ سال زندان برای معلمان داشتیم. به هفت نفر ۴۱ سال زندان دادند؛ به فعالان صنفی معلمان درتهران بالغ بر ۷۰-۸۰ سال زندان دادند، خود من ۱۳-۱۴ سال زندان در پرونده‌ام دارم ؛ ۲ سال، ۳ سال، ۶ سال، ۱ سال که اگر جمع کنیم ۱۳-۱۴ سال زندان می‌شود و هر زمان که خودشان بخواهند پرونده‌ها را رو می‌کنند. آقای عبدی ۱۵ سال زندان دارد، آقای بهشتی ۱۴ سال زندان دارد ، آقای حبیبی ۱۱ سال ، آقای باقری ۵ سال ، آقای باغانی یک سال آقای فلاحی ۲ سال ، آقای منتجبی ۵ سال ، آقای پور وثوق 4 سال، آقای داوری ۵ سال ،آقای هاشمی ۵ سال و ….. گرچه در حال حاضر آقای رمضان زاده به مرخصی آمده ، امیدواریم او را برنگردانند به زندان، اما آقای عبدی متاسفانه ۵ سال زندانش به پایان رسیده اما آزادش نمی‌کنند. اگر بخواهیم این‌ها را جمع کنیم بیش از ۸۰-۹۰ سال زندان فقط برای فعالان صنفی تنها در تهران بریده‌اند و این آمار تقریبا دقیق است.

− در چنین شرایطی، معلمان چه استراتژی‌هایی را در دستور کار قرار داده‌اند؛ فکر می‌کنید فعالان صنفی معلمان چه طور می‌توانند دولت را پاسخگو کنند؟

ما کارهایمان را به صورت شورایی انجام می‌دهیم و به هیچ عنوان تصمیم فردی نمی‌گیریم. آن چه را که من در حال حاضر می‌گویم، دیدگاه خودم است و سخنگوی هیچ تشکیلاتی نیستم، فقط با توجه به تجربیاتم عرض می‌کنم. به گمانم استراتژی ما به نوعی وابسته به تعیین استراتژی در کل کشور شده است.یعنی به نوعی کل مردم و احزاب در این اندیشه هستند که چه باید کرد؟ کشورهای خارجی هم در این قضیه دخیل‌اند؛ حمایتی که برخی کشورهای سودجو مانند چین و روسیه و آلمان و فرانسه و انگلیس از جمهوری اسلامی دارند باعث تقویت آن می‌شود و همه‌ی برنامه‌ی تشکل‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. از طرفی، تهدید‌هایی که آمریکا می‌کند مردم را دچار استیصال کرده. به نحوی که مردم خودشان را کوچک‌تر از این همه فشار می‌بینند؛ این می‌شود که بخشی از مشکلات ما این است که نمی‌دانیم کشورهای آمریکا و اروپا با ایران چه رویکردی در قبال ایران دارند. تحریم‌ها هم ما را ضعیف کرده. درست است که جمهوری اسلامی را ضعیف کرده ولی مردم و اپوزیسیون را هم ضعیف کرده. مردم به نان شب محتاجند. برای یک راننده تاکسی که صبح می‌رود تا نان شب خانواده را در بیاورد، دیگر رمقی نمی‌ماند که بخواهد یک ماه دنبال تجمع و تظاهرات بیفتد. چنین چیزی نفس‌گیر است.

شما گفتید که با وجود اینکه فشارها بر معلمان بیشتر و بیشتر شده، همچنان توانسته‌اند چشم‌انداز خودشان را پیش ببرند و تشکل‌های خودشان را داشته باشند. عملکرد این تشکل‌ها چگونه بوده است؟
داشتن تشکل، به معنای قوی بودن تشکل‌ها نیست. تشکل داریم ولی آن قدرتی که باید در شرایط اقتصادی خوب داشته باشند را ندارند. تشکل جلساتی ا‌ست که عده‌ای آدم دور هم می‌نشینند واز پول توجیبی خودشان مبلغی برای آسیب‌دیده‌ها می‌گذارند و دیگر برای برنامه‌های فراتر از این نمی توانند کاری کنند. ما در ماه ۱۰میلیون تومان به معلمان آسیب‌دیده کمک می‌کنیم. دیگر بیشتر از این نمی‌شود پولی برای دید و بازدید و مسافرت و دیدارها و جلسات و همایش‌ها کنار گذاشت.

هر بازداشتی در واقع هزینه هنگفتی روی دست شورا می‌گذارد. شورا برای معلم بازداشت شده ، وکیل می‌گیرد، خانواده او نیاز به حمایت بیشتری پیدا می‌کند. حتی اگر خود فرد دستگیر شده حقوق‌بگیر باشد، دیدارها و رفت‌وآمدها زیاد می‌شود و هزینه‌ای روی دست خانواده می‌گذارد که سنگینی می‌کند. اما با این اوصاف تشکل‌ها از شکم خود و بچه‌هایشان می‌زنند که به اعضای تشکل کمک شود.

یکی از برنامه های استراتژیک ما که در اساسنامه هم به آن اشاره شده ” بهبود معیشت معلم” است؛ اما گوش جمهوری اسلامی به هیچ عنوان به چیزی بدهکار نیست، شما هر کاری بکنید آن‌ها فقط و فقط برنامه‌شان سوء استفاده است و فریب مردم و فریب تشکل‌هاست، ایجاد دودستگی، تفرقه، تضعیف، بازداشت، زندان. یعنی من تعجب می‌کمک این همه انرژی که این‌ها صرف فریب و تفرقه می‌کنند اگر به خود آموزش و پرورش برسند راحت‌تر است!

– شما گفتید در زمان خاتمی دولت حدود دو سال فضا را باز کرد. به طور کلی از زمان خاتمی و بعد احمدی‌نژاد و روحانی چه تغییری در برخورد با مطالبات صنفی معلم‌ها صورت گرفته؟ آیا اصلا تغییری اتفاق افتاده است؟

خاتمی چون شعارهایی داده بود مجبور شد به بخشی‌ از آنها عمل کند اما از این غافل بود که مردم چه خواسته‌هایی دارند. خواسته‌های مردم فراتر از تخیلات خاتمی بود. وقتی خاتمی دید جو برای حکومت خیلی سنگین و کمرشکن است، عقب‌نشینی کرد و به سرکوب روی آورد. تا دو سال نخست بعد از این که خاتمی اصل ۲۶ قانون اساسی را زنده کرد، مردم هنوز متوجه موضوع نشده بودند و نمی‌دانستند چه کنند. دو سال دوم دوران خاتمی فعالیت مردم گسترده شد و برای دو سال سوم، خاتمی شروع به سرکوب کرد. خاتمی به شدت از موضع خود عقب‌نشینی کرد و سرکوب را شروع کرد؛ یعنی سرکوب‌ها به اندازه‌ای وحشتناک بود که شخصا تعجب کردم؛ حس کردم گویی برخورد حکومت با مردم مثل بیگانگان و متجاوزانی‌ است که وارد خاک کشور شده باشند. چنان رفتاری با معلمان کردند که درخور متجاوزان به خاک یک کشور بود.

پس از آن، دولت احمدی‌نژاد که هم تندروتر بود، سرکوب را چند برابر بیشتر کرد؛ حتی در تلویزیون اعلام کرد که تشکل‌های صنفی معلمان غیرقانونی‌ هستند.در حالیکه این اعلام در حدود وظایف رئیس جمهور نبود. اعلام غیر قانونی بودن یک تشکل نیاز به دادگاه و مستندات قضایی دارد. خاتمی این اشتباه را نکرد که احمدی نژاد کرد؛ بعد دستگیری‌ها شدت گرفت. دوران زندان من، از دوران احمدی نژاد شروع شد که آدم عاقلی نبود، او انسانی متوهم بود ، که به دستش اسلحه داده بودند. اما همین برخوردهای تند در دوران احمدی نژاد باعث همبستگی بیشتر معلمان و تشکل‌ها شد. بعد از آن هم حسن روحانی، موذیانه بخشنامه‌ای صادر کرد که تشکل‌ها استانی بشوند؛ هر استانی فقط یک تشکل داشته باشد. این هم خیانت نرمی بود که روحانی در حق تشکل‌ها انجام داد. سرکوب‌های روحانی هم دست کمی از سرکوب‌های سایرین نداشته؛ روحانی به دو شیوه برخورد کرد، هم نرم‌افزاری و هم سخت‌افزاری. یعنی هم شیوه برخورد خاتمی را در پیش گرفت و هم شیوه‌ی احمدی نژاد.

احمدی نژاد یک روش داشت و آن سرکوب بسیار عریان و آشکار بود؛ عقلش دیگر به کارهای موذیانه نمی‌رسید که تشکل‌ها را با شیوه‌ای نرم بخواهد از هم بپاشد و یا با رفتارهای موذیانه میان تشکل‌ها اختلاف بیندازد؛ احمدی‌نژاد آشکارا فقط با باتوم و تفنگ و زندان وارد شد؛ خاتمی بیشتر عقب‌نشینی و سرکوب را در پیش گرفت و روحانی موذیانه هر دو برنامه را توامان پیش برد.

– در سال‌های اخیر چه عواملی میان «کانون صنفی» و «شورای هماهنگی» شکاف انداخته‌است؟ اصلاً آیا به نظر شما این شکاف وجود دارد؟ اگر اینگونه است، چه تاثیری بر مطالبات صنفی معلمان داشته است؟

من شکافی احساس نمی‌کنم، هیچ شکافی بین تشکل‌ها نیست؛ تشکل‌ها اگر هم به خاطر فشارهای حکومت اختلاف نظری داشته باشند همدیگر را تحمل می‌کنند و چاره را در این می‌بینند که با هم همبستگی داشته باشند.

ما بیانیه‌هایی که می‌دهیم کاملاً با مشورت همه تشکل‌هاست؛ ما در واقع تشکیلات خیلی خوبی هستیم، خیلی قانونمندیم؛ دارای اساس و پایه‌ایم، ما اساسنامه داریم. هم در تشکل‌های شهرستانها وهم در استانها و هم در سطح شورای هماهنگی. شورا هماهنگی در واقع تشکلِ تشکل‌هاست. اعضای شورای هماهنگی فرد نیستند، تشکل‌ها هستند.

هر تشکلی دو نماینده در شورای هماهنگی دارد که در آن‌جا دور هم می‌نشینند و تصمیم‌گیری می‌کنند. برای خودشان اساسنامه‌ای دارند و طبق آن پیش می‌روند؛ تصمیم‌گیری‌های‌شان بر مبنای خرد جمعی‌ست یعنی هیچ فردی در شورا نقش اصلی را ندارد؛ تشکلی ممکن است نقش مهم‌تری داشته باشد اما فرد نقش مهم و بارزی ندارد. بر اساس کار ما فرد هیچ جایگاهی ندارد.

– شیوع پاندمی کرونا چه تاثیری بر روند آموزش گذاشته است؟

کرونا در واقع کمک بسیار بزرگی به جمهوری اسلامی کرد و آن را از سقوط نجات داد. یعنی جمهوری اسلامی به بن‌بست رسیده بود با انبوهی از مخالفت‌ها و اپوزیسیون‌هایی که در درون کشور هستند.

کرونا کلاس‌ها را تعطیل کرد؛آموزش و پرورش بودجه‌ی جاری خود را به دولت برگرداند، بزرگترین قدرت ما حضور معلم‌ها در کلاس‌های درس بود؛ اهرم بزرگی که کرونا از ما گرفت. از کیفیت مدرسه کیفیت تحصیل دانش آموزان به تندی کاسته شد، کرونا در واقع آموزش را به صفر رساند، یعنی ما عملاً آموزشی نداریم؛ هیچ ارتباطی بین دانش‌آموز و معلم نیست. با صدا نمی‌شود تدریس کرد و مثلا ریاضی درس داد. ریاضی باید حضوری باشد، پای تخته سیاه یا اگر به صورت فضای مجازی باشد، باید دست کم تصویری باشد. اما سرعت اینترنت در ایران هرگز اجازه برقراری ارتباط تصویری نمی‌دهد. بعد اگر در کشوری مثل ایران حتی سرعت اینترنت هم بالا باشد، باز هم امکاناتش فراهم نیست؛ یک استودیو می‌خواهد با معلمی که برود پای تخته الکترونیکی درسش را بدهد و دانش‌آموزان او را با ابزارشان در خانه ببینند و معلم هم آن‌ها را ببیند. مانیتورینگ و استودیو می‌خواهد که ما نداریم؛ حتی یک مدرسه در تهران چنین امکاناتی را ندارد، حتی مدارس خصوصی که سالی 20 میلیون تومان از هر دانش‌آموزان پول می‌گیرند و با داشتن 100 دانش‌آموز سالیانه 2 میلیارد تومان پول در می‌آورند هم نمی‌توانند این شرایط را فراهم کنند.

– اما کرونا به غیر از تاثیر در کیفیت آموزش بر فعالیت‌های صنفی معلمان چه تاثیری گذاشته؟ آیا موجب همگرایی و یا واگرایی در بین معلمان شده است؟

بحث همگرایی و واگرایی دو موضع روانشناسی‌ است که خیلی نمی‌تواند در این‌جا کاربرد داشته باشد؛ ما می‌توانیم درباره‌ی همبستگی یا اتحاد بیشتر صحبت کنیم. ما یک مجمع سالانه عمومی داریم که تشکل‌های سراسر کشور می‌آیند، در یک مجمع عمومی دور هم جمع می‌شوند تا تصمیماتی که لازم است و در اساسنامه آمده بگیرند. دومین سال است که این مجمع را برگزار نکرده‌ایم. یک سالش به تعویق افتاده است یعنی یک دوره است که نتوانسته‌ایم دور هم جمع بشویم و تصمیمی بگیریم.

برخی دیگر از تصمیم‌ها هم به وسیله نشست‌های چند جانبه انجام می‌شود که چهار یا پنج تشکل دور هم می‌نشینند، تصمیم‌گیری می‌کنند و برنامه‌هایی را ارائه می‌دهند. این را هم نداشته‌ایم. یعنی کرونا بزرگترین ضربه را به تجمعات هم زده است؛ اجازه تجمع نمی‌دهد و افراد به سختی قانع می‌شوند که در یک تجمع با خطرات امنیتی و خطرات کرونا دور هم در یکجا جمع شوند.

یعنی کرونا هم بر جلسات تصمیم‌گیری ما تاثیر منفی داشته و هم بر تجمعات اعتراضی جلوی مجلس و سازمان برنامه و بودجه و آموزش و پرورش.

− فعالان صنفی معلمان از فعالیت‌های دو- سه دهه اخیر خود چه درس‌هایی آموخته‌اند که در آینده بتوانند از آن درس‌ها برای پشبرد مطالبات و برنامه‌های خود استفاده کنند؟
شخصی گفته است که دموکراسی نه دادنی‌ست و نه گرفتنی، بلکه آموختنی‌ست. من عرض می‌کنم که دموکراسی هم دادنی‌ست، هم گرفتنی و هم آموختنی اما مهم‌تر از همه این است که : دموکراسی زندگی‌کردنی است.

آموختن به این معنا که ما از یک استادی دموکراسی را یاد بگیریم بخشی از آن ممکن است قابل یادگیری باشد ولی بسیار ضعیف است. اگر کسی به ما دموکراسی بدهد، باز هم بخش ضعیفی از دموکراسی نصیب ما خواهد شد. اگر ما بخواهیم خودمان هم بگیریم هم همین‌طور. اما ما باید دموکراسی را زندگی کنیم و در طول آن خیلی چیزها را می‌شود یاد گرفت، می‌شود خود زندگی کردن را یاد گرفت.

ببینید، ما ملت ایران چه معلم چه دانش‌آموز باید در اجتماع زندگی کنیم و یاد بگیریم که از خیلی حرف‌های‌مان باید عقب‌نشینی کنیم، خیلی حرف‌های ما فقط وقتی با خودمان صحبت می‌کنیم درست به نظر می‌رسد، ولی وقتی همان حرف‌ها را به محک جمع می‌گذاریم می‌بینیم که خیلی پیش پا افتاده است.

این است که تشکل‌های صنفی یاد گرفته‌اند که نظر جمع مهم‌تر و اساسی‌تر از نظر فرد است. چیز دیگری که تشکل‌ها یاد گرفته‌اند این است که بلندپروازی فایده ای ندارد، اگر ما بخواهیم یه یک باره تصمیم بزرگی بگیریم امکان پذیر نیست و حتی در مثل‌های محلی خودمان هم داریم که سنگ بزرگ برداشتن نشانه‌ی نزدن است. یعنی ما وقتی فرد باشیم سنگ‌های بزرگی را برمی‌داریم، ولی وقتی توی جمع می‌رویم می‌بینیم که نمی‌شود. این هم بخشی از آموزه‌های ماست. اما به طور تخصصی ما یاد گرفته‌ایم که به نوبت صحبت کنیم، حق صحبت کردن را به همه بدهیم، یاد گرفته‌ایم که جلسه را اداره کنیم بدون این که حق کسی را پایمال کنیم؛ در آغاز طرح موضوع کنیم ، به نوبت حرف بزنیم ، همه بتوانند حرفشان را بزنند ، در پایان رای گیری کنیم و خرد جمعی را به اجرا بگذاریم ،از آن طرح موضوع نتیجه بگیریم. یاد گرفته‌ایم که صورتجلسه‌هایی تنظیم کنیم که در تاریخ ماندگار شود؛ یاد گرفته‌ایم که چگونه یکصدا شویم ، یاد گرفته‌ایم که اگر تنها باشیم له می‌شویم و چرا باید با هم باشیم. یاد گرفته‌ایم که وقتی با هم باشیم پیروز می‌شویم.

البته این که می‌گویم «یاد گرفته‌ایم» منظورم تشکیلاتی‌ست که ما در آن هستیم. اما شوربختانه این را نتوانسته‌ایم هنوز به بدنه یاد بدهیم، فعلا خودمان یاد گرفته‌ایم. در سطح کشور احضارهای زیادی داشته‌ایم، در کردستان، همدان ، بجنورد ، اسلامشهر و بسیاری شهرهای دیگر، احضارهای زیادی داشته‌ایم که در طی آن‌ها وقتی چند نفر با هم جلوی اداره رفتند، فرد احضار شده به راحتی به خانه برگشته است. اما جایی که در شهرهای دیگر تنها رفتند، به خانه برنگشتند؛ نگه‌شان داشتند و اذیت‌شان کردند.

− آیا راهی وجود دارد که این تجربیات را به دیگر معلمان یا به دیگر صنف‌ها منتقل کنید؟
چنین کاری یک رسانه‌ی فراگیر، فراتر از رسانه ی مجازی می‌خواهد. ما در فضای مجازی درست است که پیام‌هایی می‌گذاریم، اما این پیام‌ها کوتاهند. حرف ما برای انتقال تجربیات‌مان فراتر از صحبت‌های کوتاه فضای مجازی‌ در فیس‌بوک و تلگرام و واتساپ و اینستاگرام است. ما نیاز به تلویزیون داریم، حتی دیگر رادیو هم چندان اثری ندارد؛ مردم تا زمانی که تلویزیون با تصویر می‌بینند، دیگر کمتر به رادیو گوش می‌کنند و در فضای مجازی هم آن‌چنان گروه بزرگی نداریم که مثلا یک میلیون مخاطب یک‌جا در یک رسانه مجازی داشته باشیم. معمولا در حد چند هزار نفر است، ما خیلی تلاش کنیم ، می‌توانیم 20هزار نفر را از یک موضوعی با خبر کنیم در حالی که این امکان به وسیله تلویزیون در وهله اول انجام می‌شود.  تلویزیون‌ها هم متاسفانه سخنگوی حزب خودشان هستند. این مصیبتی‌ برای آینده ایران است. گویا هرکسی تلویزیون دارد اجازه صحبت کردن را به دیگران نمی‌دهد. ما ایران اینترنشنال را داریم که می‌گویند مال سلطنت‌طلب‌هاست. نمی‌دانم. کمتربه ما فرصت حرف‌زدن می‌دهند؛ می‌گویند دو دقیقه تا سه دقیقه. تلویزیون بی‌بی‌سی که به گمانم جمهوری اسلامی را نمایندگی می‌کند. من به آن‌ها حتی گفته‌ام که از شما شکایت می‌کنم، شما هیچ گفتگویی با ما نکرده‌اید. جنبش معلمان یکی از زنده‌ترین، پویاترین و گسترده‌ترین جنبش های ایران بوده و هست اما بی‌بی‌سی ما را خفه کرده است. بی‌بی‌سی ما را بایکوت خبری کرده است، که من آن را نماینده‌ی جمهوری اسلامی و مزدبگیر جمهوری اسلامی می‌دانم. از این‌ها شخصا شکایت دارم؛ با این همه سابقه زندان و سابقه اعتصابات و اعتراضات که فعالان صنفی معلمان دارند، این‌ها اصلا با ما هیچ مصاحبه‌ی یک ساعته‌ای انجام نداده‌اند.

برخی از گزارشگران بی‌بی‌سی با من تماس گرفته‌اند که مصاحبه کنم، می‌گویند دو دقیقه بیشتر وقت نداری. به آن‌ها گفتم که «شما نمایندگان جمهوری اسلامی چه ضرورتی دارد که همین دو دقیقه را هم از ما بگیرید؟» خودشان تکذیب می‌کنند. اما آنچه که ما می‌بینیم این است.

− آیا راه‌اندازی یک تریبون تصویری در دستور کار فعالان صنفی معلمان قرار ندارد؟ مثلا یک تلویزیون اینترنتی؟!
ما نمی‌توانیم و توان مالی آن را نداریم که یک تلویزیون راه اندازی کنیم، ولی اگر بخواهیم از یک پایگاه آماده استفاده کنیم، سخت است، همه سخنگوی تشکیلات خودشان هستند ، از طرفی ما اگر بخواهیم خیلی به یک رسانه خاص وابسته شویم برچسب آن تشکیلات به ما هم خواهد خورد و این ریزش نیروهای ما را به همراه خواهد داشت. راه‌اندازی یک تلویزیون اینترنتی وقت و نیرو می‌خواهد. من به شخصه آن قدر درگیر هستم که فرصت این کار را ندارم ولی اگر کسی بتواند ما سپاسگزار خواهیم بود.

− و چشم‌انداز فعالیت صنفی معلمان را چگونه می‌بینید؟ این جریان به چه سمتی خواهد رفت؟
ما یک دستاورد کوتاه‌مدت داریم و یک دستاورد بلند مدت. دستاورد کوتاه مدت می‌تواند حاکمیت را به عقب‌نشینی وادار کند و حقوقی به حقوق معلمان اضافه کند، یا برخی مدارس را بازسازی کند. من دستاورد کوتاه مدت را سودمند نمی‌بینم، اگر حقوقی هم اضافه شود از آن طرف تورم چند برابر می‌شود. هر اندازه ما برای رسیدن به خواسته‌های خودمان دنبال جمهوری اسلامی دوندگی کنیم، مثل سراب کیلومترها از ما بیشتر فاصله می‌گیرد.

من چشم‌انداز را در تغییرات اساسی آینده می‌بینم. به نظرم صنف معلمان ، کارگران ، دانشجویان و سایر اقشار، باید با هم همبستگی بیشتری داشته باشند که بتوانند در کشور تغییرات اساسی ایجاد کنند وگرنه سرکوب، استبداد، گردن‌کلفتی، دیکتاتوری و … هر روز شدیدتر می‌شود.

گزارشگران: فائقه اشکوری – شیوا شیوا

منبع: تارنمای داوطلب

«مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.»