اگرچه چنین پرسشی در کانون مباحث و گفتگوهای دهه اخیر قرار داشته و به نظر میرسد پرسشی دشوار باشد، اما به گمان من پاسخ آن از فرط سادگی مشکل مینماید. ایران تقریبا با مانع جدی برای دست یافتن به سلاح هستهای روبرو نیست و میتواند با در پیش گرفتن یک استراتژی مناسب فرصتی برای خود ایجاد کند که به آن دست یابد.
گیلانی
اما چرا تاکنون به آن سو حرکت نکرده است؟ پاسخ این است که هیچ معلوم نیست حرکت نکرده باشد. در واقع حرکت به سمت آن بیش از آنکه مستلزم تجهیزات سختافزاری باشد، نیازمند برنامه و تجهیزات نرمافزاری کارآمد است که به نظر میرسد ایران به خوبی در حال فراهم آوردن آن است.
این برنامهها و راهبردها کدامند؟ قبل از پاسخ به آن بهتر است ببینیم چرا ایران چند سال قبل برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به برجام را پذیرفت. پاسخ ساده است. در آنزمان ایران از توان بازدارندگی کافی برای بازداشتن یک حمله نظامی از طرف غرب برخوردار نبود. آیا اکنون از این توان برخوردار است؟ احتمالا ایران به دو موضوع در اینباره فکر میکند: ۱- تضعیف اراده سیاسی طرفهای غربی برای مقابله با برنامه اتمی ایران ۲- توسعه توان و ظرفیت برنامه موشکی آفندی و پدافندی- و البته بیشتر تهاجمی زیرا چندان قادر به توسعه سیستمهای دفاعی نیست- در کنار این دو موضوع، همزمان تقویت نیروهای نیابتی خود را در منطقه در دستور کار دارد تا محدوده نبرد نامتقارن خود را فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی ایران توسعه دهد. آیا ایران اکنون به توان بازدارندگی دست یافته است؟ شاید هنوز کاملا خیر، اما نشانههای آن دیده میشود. در حال حاضر توان موشکی ایران از چنان ظرفیتی برخوردار است که میتواند هم کشورهای بیشتری را در منطقه و فرا منطقه تهدید کند و هم نوع آسیبی که میتواند متوجه این کشورها کند به مراتب مخربتر از سالیان گذشته است.
اما در زمینه تضعیف اراده سیاسی جامعه جهانی برای مقابله با برنامه اتمی ایران چه؟ قبلا در یکی از نوشتهها گفتم که ایران با در پیش گرفتن راهبرد «آشوبناکی» جامعه جهانی را عملا از اتخاذ یک تصمیم و برنامه عقلانی در باره ایران مستاصل کرده است. نمونههای آن را هم به وفور میتوان دید. به عنوان مثال کشورهای غربی عملا در پیدا کردن راه حلی برای مسئله گروگانگیری اتباع خود در ایران ناکام و مستاصل ماندهاند. آنها عملا در زمینه دفاع از حقوق بشر در ایران زمینگیر شدهاند. آنها در مسئله نوع مواجهه با نیروهای نیابتی ایران شکست خوردهاند -نگاه کنید به استیصال فرانسه در لبنان- و بسیاری موارد دیگر. ایران با بازکردن همزمان پروندههای بیشمار رویاروی جامعه جهانی آنها را عملا در حالت سرگیجگی و عدم توان برای اتخاذ یک راهبرد درست قرار داده، آنچنان که ادامه این وضع به تدریج حالت «کرختی» و تضعیف اراده سیاسی برای واکنش به برنامههای ایران را سبب شده است.
آیا راه حلی برای این مسئله وجود دارد؟ مسلما برای هر راهبرد میتوان پاد-راهبرد هم طراحی کرد. اما مشکلی در اینجا وجود دارد. جامعه جهانی بسیار علاقمند به استقرار نظام بینالمللی است که در آن تهدیدهای نظامی به نفع روشهای دیپلماتیک کنار گذاشته شود. در این وضعیت، دیپلماسی به عنوان کارآمدترین ابزار حل و فصل مناقشات سیاسی معرفی میشود. در نظم بینالملل جدید، توسل به ابزار نظامی جایگاهی ندارد و گمان میرود اتکاء به ابزارهای سیاسی و اقتصادی از ظرفیت لازم برای پاسخگویی به بحرانهای بینالمللی برخوردار باشد. در این میان دو نوع تهدید هم البته وجود دارد. قدرت گرفتن جریانهای راست در عرصه سیاست که بارزترین نمونه آن دوره ترامپ در ایالات متحده بود که به نوعی اعلان بیاعتباری «سیاست» و روشهای متعارف دیپلماتیک در عرصه داخلی و بینالمللی بود، و دیگری نمونه ایران در به چالش گرفتن این راهبرد بینالمللی است.
رگههای راهبرد آخرالزمانی در سیاست ایران بسیار قوی است و رهبران ایران علاقه زیادی دارند تا در یک نبرد نهایی علیه آنچه خود استکبار جهانی مینامند، شرکت کنند تا آنکه خاموش و بیصدا توسط روشهای دیپلماتیک و نفوذ شیوه زندگی و تفکر غربی در جامعه، مغلوب گردند. به نظر میرسد کارآیی دیپلماسی در مواجه با این دو بحران، یعنی بحران قدرتگرفتن راستهای افراطی در اروپا و امریکا و همچنین تهدیدات کشورهایی مانند ایران که به طریق حسابشدهای مورد حمایت چین و روسیه قرار میگیرند، عیار خود را روشن خواهد کرد. اما مشکل اینجاست که تا معلوم شدن عیار آن، ممکن است ایران از تمام خط قرمزهای ساختگی عدم دستیابی به توان نظامی هستهای عبور کرده باشد.
اما هنوز یک پرسش باقی میماند. وضعیت موازنه قوا در منطقه بعد از دستیابی احتمالی ایران به این توان نظامی چگونه خواهد بود؟ این پرسشی است که در رابطه با پرسش دیگری قرار میگیرد. اساسا دستیابی به چنین توان هستهای برای ایران چه فواید یا منافعی در بر دارد؟ روشن است که با دست یافتن به چنین توانی، ایران توان بازدارندگی خود را کامل میکند. غربیان در اشتباه بودند اگر فکر میکردند با اجازه دادن به ایران برای توسعه توان موشکی خود، آنها از فکر دستیابی به توان نظامی هستهای منصرف میشوند. با تکمیل حلقه بازدارندگی، آنگاه نوبت استفاده از توان نرم یا ایدئولوژیک ایران در منطقه برای ضربه زدن به منافع کشورهای متحد غرب فرا میرسد. از این زاویه روشن است چرا زمامداران ایران اینهمه از مذاکره مستقیم با امریکا هراس دارند. در واقع این مذاکرات قدرت نرم یا ایدئولوژیک ایران در منطقه را نابود خواهد کرد و کل سرمایهگذاری این کشور در طی این سالهای طولانی را بیثمر خواهد ساخت. در نتیجه، سیاست کجدار و مریز یا به تعبیر خود آنها، نرمش قهرمانانه در دستور کار قرار میگیرد تا ضمن حفظ آبروی ایدئولوژیک و پرستیژ استکبارستیزی و حمایت از محرومان که رکن اساسی قدرت نرم نظام حاکم بر ایران را تشکیل میدهد، بتواند در لابهلای منافذ موجود در نظام بینالملل به سمت تهیه یک برنامه نظامی هستهای حرکت کند. طبیعی است که در چنین شرایطی یک مسابقه تسلیحاتی هستهای در منطقه راه خواهد افتاد. اگرچه محتمل در چنین شرایطی، دستیابی به حالتی از تعادل که در آن موازنه قوای هستهای باعث نوعی تعادل در صحنه سیاست منطقهای شود، اما مشخص نیست تا زمان رسیدن به چنین تعادلی چه فجایعی ممکن است به بار آید، به ویژه آنکه نباید سرکارآمدن نیروهای آخرالزمانی در ایران را نیز دست کم گرفت. اشتباه مهلکی است اگر تصور کنیم سیاست در ایران متکی به رهبران است. حرف اول در عرصه سیاست کلی نظام را نه رهبر این نظام بلکه «نظام» میزند، و منظور از آن مکانیزمهایی است که بالای سر تصمیمات این فرد یا آن، خود را در قالب سیاستهایی مشخص دیکته میکند. سالها پیش در اینباره که چه مکانیزمهایی -به وجه سیستمی- دستاندرکار تعیین سیاستهای کلان در ایران هستند، توضیح دادم.