درباره زینب جلالیان، قدیمی‌ترین زندانی سیاسی زن در ایران و محکوم به حبس ابد، نرگس محمدی

چهره‌اش را هنوز به خاطر دارم؛ چشمانش پرنفوذ بود، اراده‌ای آهنین داشت، حرف زدنش دقیق و شمرده بود و زندان را به معنای واقعی هیچ می‌انگاشت. از مواجهه دادنش با پدر و مادرش برایم گفت. از شکنجه‌های هولناک حبس در سلول انفرادی گفت.

زینب می‌گفت سلول من منفذی به بیرون نداشت؛ بعد از ماهها حساب روز و شب از دستم رفت. یک بار تصور می‌کردم شب است، دندانهایم را شستم تا بخوابم، زندانبان در را باز کرد، گفت بیا بیرون. گفتم میخواهم بخوابم. گفت بیا! از راهرو رد شدم در را باز کردم، آفتاب وسط آسمان بود. همین چند جمله برای من کافی بود تا بفهمم شکنجه سفید یعنی چه؟

به اراده‌اش غبطه می‌خوردم و با احترامی که از تمام وجودم بر می‌خاست، نگاهش می‌کردم. عمر این هم‌سلولی بودن کوتاه بود و دیگر ندیدمش. فایل صوتی را شنیدم. زینب به دلیل شکنجه‌های هولناک جسمی و روانی بیماری‌هایی دارد که شکنجه‌گران برای اعمال فشار بیشتر او را از حق درمان محروم کرده‌اند. او در زندان‌هایی نگهداری می‌شود که فاقد امکانات بهداشتی است و نیاز به درمان فوری دارد.