آن میم لعنتی – تابستان ۶۷ و رنج و مشکل کسب خبر

سی سال از کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ می‌گذرد. چگونه از آن فاجعه مطلع شدیم؟ فریدون احمدی، زندان سیاسی دوران شاه، عضو سازمان فداییان خلق (اکثریت) در آن ایام، در کانون خبر بوده است.

در این یادداشت، فریدون احمدی از آن روزهای پر از درد می‌گوید. تصویرها را هم او ضمیمه این نوشته کرده است.بسیاری خبرها ابتدا به دست او می‌رسیده تا تنظیم کند و به اطلاع همگان برساند. او از نخستین کسانی بوده که آن عکس‌های مشهور از اجساد اعدام‌ شده‌های با شتاب دفن‌شده در گورهای جمعی در خاوران را پس از دریافت از داخل دیده و در انتشار آنها کوشیده است.

در آن روزهای سیاه گزارشگران می‌کوشیدند از ساک‌ها خبر بگیرند تا دریابند چند نفر را سر به نیست کرده‌اند. کمیته (= مقر پاسداران) زنجان ۲۵۰ ساک… ۲۵۰ ساک یعنی ۲۵۰ نفر، یعنی ۲۵۰ خانواده داغدار که عزیزشان زنده رفته و اینک نشان از او یک “ساک” است.

داستان غمبار ما “خارجه‌نشین‌ها” در آن فاجعه ملی

سی سال از آن روزهای سیاه می‌گذرد. می‌خواستم مطابق معمول بنویسم که انگار همین دیروز بود، اما نه! برما عمر جهان گذشته است. چهره‌ها و رویدادها در پس هاله‌ای از مه قرار گرفته‌اند. کوششی ویژه لازم است تا پس مه دیده شود. شاید هم این ناروشنی، مکانیسم دفاعی روان انسانی است در برابر آن همه رویداد‌ها و فشارها که هرکدام می‌تواند به تنهایی انسان متعارف را ویران کند. هربار که به آن روزها باز می‌گردم احساسی غریب و لرزشی درونی تمام وجودم را فرامی گیرد.

در تابستان و پائیز ۶۷، در دوران کشتار جمعی زندانیان سیاسی، در خارج از کشور در موقعیتی کانونی و ویژه قرار داشتم. گزارش‌ها و خبرها در مورد رویدادهای زندان و جنایات رژیم، سرانجام به دست من می‌رسید و من مسئولیت تنظیم فهرست قربانیان کشتار جمعی، تدقیق گزارش ها، جمع آوری اسناد مربوط به آن برای ارائه به مجامع بین المللی و آماده‌سازی لیست‌ها و سندها برای انتشار را برعهده داشتم. بخش بزرگی از گزارش‌ها ونامه‌هایی که به دست من می‌رسید، از سوی شبکه تشکیلات فدائیان (اکثریت) در داخل و خارج کشور تهیه و ارسال شده بودند.

وقتی سخن از جمع آوری اطلاعات مربوط به اعدام‌ها از طریق نامه‌ها و گزارش‌ها می‌رود، بویژه برای نسل جوان که شاید تصوری از شیوه‌های ارتباطی قبل از انقلاب اطلاعاتی و عصر اینترنت در آن شرایط خوف و خفقان وحشتناک نداشته باشند، لازم به توضیح است که: ارتباطات تلفنی با خارج از کشور شنود و ردگیری می‌شد، چندین هزار نفر بویژه از میان معلولین جنگ را به کنترل و خواندن همه نامه‌های ارسالی به خارج گمارده بودند و کشف و پیگیری هر ارتباط تشکیلاتی و فعالیت سیاسی در اولویت اطلاعاتی رژیم قرار داشت و از “اوجب واجبات” بود. براین اساس نامه‌ها و گزارش‌ها در مورد اعدام‌ها و زندگی‌نامه‌ها و سایر موارد، ریزنویسی شده و مثلا در لایه‌های یک کارت پستال جاسازی می‌شدند و یا با جوهر نامرئی (آب لیمو و غیره) در میان سطرهای یک نامه معمولی نوشته می‌شدند.

حمید طاهری، اقلیت، دستگیری ۶۳ − ۱۹ آذر خبر اعدام را دادند …

او هم رفت

از اوایل پاییز ۱۳۶۷ به تدریج اخبار مربوط به اعدام‌های گسترده به خارج از کشور می‌رسید، شاید دیرزمانی پس از پایان کار. با ناباوری به ابعاد جنون و ددمنشی، شاهد طویل شدن فهرست نام‌های جانباختگان و عزیزانی بودیم که جرم مشترکشان دگراندیشی و ایستادن در برابر گورزادان حاکم بود. چهل و سه نفر، هفتاد نفر، صد وهفتاد نفر، دویست وپنجاه و سه نفر، چهار صد و چهل و یک نفر، هزار و سی صد نفر… یک انسان، یک زندگی، یک تاریخ و دنیایی ازعواطف و مناسبات انسانی تبدیل می‌شد به یک شماره و یک نام در یک فهرست طولانی مانند لیست قبول شدگان کنکور. در میانشان یاران بسیاری که در کنارشان زندگی و پیکار کرده بودی و برخی شان پاره‌ای از وجودت بودند. نامه نوشته شده با جوهر نامرئی را در برابر شعله شمع و یا با حرارت اطو ظاهر می‌کردی و ناگهان بدنت یخ می‌کرد او هم رفت: حمید، خلیل، پیروز، شاپور،… بی شرف‌ها به جان مغزهای ما افتاده بودند تا حافظه ما را پاک کنند.

در گزارشی به نقل از حاجی کربلایی “سخنگوی” زندان اوین آمده بود: “سه بند شامل هزار و دویست نفر را در اوین آب و جارو کرده و درهایش را بسته ایم” و مسئول کمیته خاوران به خانواده‌های زندانیان سیاسی گفته بود: هشت هزار و شش صد وچهل نفر را کشتیم چون آدم نشدند.

از خبرهایی دریافتی در آن روزها: به گفته حاجی کربلائی …

می دانستیم که نام‌ها و خبرهایی که انتشار می‌یابند، تاحد امکان باید بی خطا باشند تامورد سوء استفاده رژیم برای نفی کلیت ماجرا قرار نگیرد و از انجا که اخبار مربوط به اعدام‌ها از رادیو‌های برون مرزی همچون رادیو زحمتکشان خوانده می‌شدند، هر اشتباه می‌توانست در گزارش‌های بعدی به عنوان خبر به خود ما باز گردد.

برخی نام‌ها خوانا نوشته نشده بود و تو باید تصمیم می‌گرفتی که این رحیم است یا مرضیه حلیمه هست یا حکیمه. اگر منبع تحقیق هم نداشتی باید در مواردی تصمیم به عدم درج نام می‌گرفتی. یعنی تو هم او را حذف می‌کردی! وقتی حذف یک نام اینگونه سخت است چگونه آنها توانستند خود آن انسان‌ها را از صحنه گیتی حذف کنند؟

مدتی طول کشید تا بتوانیم لیست‌ها را دقت ببخشیم تا روشن شود که به طور مثال “بهرام بهتاش” نامی است که زنده یاد احمد ثقلینی برای زندگی مخفی خود انتخاب کرده بود و یا “منصور دیانت” همان محمد حسن (منصور) دیانک شوری است.

با امکانات فنی و تایپی ان زمان، ترتیب الفبایی دادن به نام کشتگان، خود مصیبتی بود دردناک. مرتب نام‌های جدیدی اضافه می‌شد. تو می‌بایست صف‌ها را، صف نام‌های آن عزیزان را، فشرده کنی تا افراد و نام‌هایی را در میان آن‌ها جا بدهی. در نظرت، انسان ها، آن زندگی‌های سرشار از شور و شیدایی و تکاپو بیش از پیش به جایی در یک صف و یک شماره تبدیل می‌شدند و تو خود را در این فراگشت پلید، سهیم می‌دیدی.

راستی این “میم” لعنتی چقدرزیاد قربانی داده یا قربانی گرفته است! چقدر نام فامیلی با میم زیاد است: منتظری، معینی، محسنی، مطلع سرابی،…

آن میم لعنتی … رنج تنظیم فهرست

گورهای جمعی

چند تن از بستگان زندانیان اعدام شده با به خطر افکندن جان خود، با پس زدن خاک سطحی محوطه خاوران، این جنایت بزرگ سران جمهوری اسلامی را مستند کردند و از گورهای جمعی عکس گرفتند. سندی غیر قابل انکار در مجامع بین المللی از وجود گورهای جمعی در ایران اسلامی. سندی از “طغیان علیه بشریت”. سر یک انسان برپای دیگری در گودال‌هایی به طول چندین ده متر و در چند ردیف. فقط خود آدمکشان و خدایشان می‌دانند در این گودال‌ها با چه عمقی، چه تعداد پیکر انسانی روی هم انباشته شده است. فیلم این عکس‌های افشاگر و تکان دهنده به دست ما رسانده شد و بلافاصله در سراسر جهان درمقیاسی وسیع منتشر شد. نگاتیو آن عکس‌ها را نزد خود حفظ کرده‌ام.

دیالوگ انتقادی

آگاهی بر وقوع یک فاجعه ملی در ایران، سپهر سیاسی ایرانیان خارج از کشور را به شدت ملتهب کرد. خبرهایی که از تحویل ساک‌های زندانیان اعدام شده در کمیته‌های شش گانه تهران و از تجمع‌های اعتراضی چند صد نفره خانواده‌های بردارشدگان می‌رسید، انتشار نام، عکس و زندگی‌نامه کشته شدگان و نیز گزارش‌ها از مراسم بزرگداشت که با وجود تمام تهدیدات مامورین امنیتی، گاه با شکوه تمام، توسط خانواده‌ها در ایران برگزار می‌شد، همه را به شدت منقلب و بی تاب کرده بود.

حرکات افشاگرانه، راهپیمایی‌های خیابانی، تجمع در برابر دفاتر روزنامه‌ها و مراکز خبری و دولتی، اعتصاب غذا در ژنو، کلن، برلین، پاریس و… و تقریباً در همه کشورهایی که ایرانیان ساکن بودند، پیاپی جریان داشت. حتا تظاهراتی افشاگرانه درشوروی و درقلب مسکو به عنوان امری تا آن زمان بی‌سابقه به راه افتاد.

این حرکات همراه بود با احساسی ازناتوانی و دست بسته بودن در شکستن دیوار سکوت رسانه‌های “مین استریم” (جریان اصلی) و دولت‌های اروپایی. کشورهای اروپایی که در برابر صدور فتوای قتل سلمان رشدی سفرای خود را از ایران فراخوانده بودند، اینک پس از پذیرش قطعنامه صلح با عراق، درپی بهبود روابط با جمهوری اسلامی و به دنبال مراودات و منافع اقتصادی خود بوده وچشم هایشان را بر کشتار آن همه دگراندیش و سلمان رشدی‌های ایرانی به کلی بسته بودند. این سیاست تحت عنوان فریبنده دیالوگ انتقادی فرموله می‌شد. راستی ان زمان کجا بودند برخی اصلاح طلبانی که اینک به جز به رخ کشیدن تعداد زندانیانشان حرفی برای گفتن ندارند؟ اگر همدست نبودند، در باره آن سکوت مرگبار و تداوم رازداری کنونی شان چه می‌گویند؟

دیدار با گالیندو پل

نخستین گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، آقای رونالدو گالیندو پل بود. در اولین ملاقاتی که با او داشتیم لیست تهیه شده از قربانیان کشتار زندانیان سیاسی و نیز عکس‌های گور جمعی را در اختیار او قرار دادیم. آن لیست تا آن زمان نام‌های ۱٣۱٨ تن را شامل می‌شد که بعدها به همت کانون‌های مختلف تکمیل شد و نام و نشان بیش از چهار هزار تن را در برمی گرفت.

کوشش کرده بودیم فهرست ارائه شده تا حد امکان با اطلاعات دیگری همچون وابستگی سازمانی، میزان محکومیت قبل از اعدام و… تکمیل شود. پیش از ما، هیئت دیگری با آقای گالیندو پل ملاقات داشت که با یکی از اعضای آن، آقای عزیزالله پاکنژاد، از قدیم آشنایی داشتم. او با شورای ملی مقاومت همبسته مجاهدین خلق همکاری داشت. آقای گالیندو پل لیست دیگری از اعدام شدگان را که شامل بیش از سه هزار نام می‌شد را در اختیار ما گذاشت و درخواست کرد از آنجا که به صحت آن لیست اطمینان کامل ندارند، ما بررسی کنیم و بگوییم اعدام کدام یک از اسامی آن لیست را تائید می‌کنیم. من گفتم ما این کار را نمی‌کنیم چون منابع کسب خبر ما با منابع آنها فرق دارد، ما فقط می‌توانیم موارد مشترک را استخراج کنیم. گفت این نیز کمک خوبی است. همان شب تا صبح موارد مشترک را استخراج کردیم و رفیق همراه من که از پاریس آمده بود، اسامی مشترک را همانگونه که درخواست شده بود با حروف لاتین خوشنویسی کرد. روز بعد فهرست را به آقای گالیندو پل تحویل دادیم. اگر اشتباه نکنم رقم اسامی مشترک، شش‌صد وهشتاد بود.

اکنون نیز که این سطور را می‌نویسم به خود نهیب می‌زنم که چگونه می‌توانی آن همه انسان، آن همه زندگی و سرنوشت را که هرکدام دنیایی داشتند را در قالب اعداد و ارقام و لیست روی هم بریزی. پاسخی ندارم جز اینکه بگویم راهشان به خاطر نه گفتن به گورزادان قرون و اعصار و ایستادن در برابر آن‌ها پررهرو باد و نمی‌توانم از تکرار سخن همسایه آلمانی ام خودداری کنم که با شنیدن اوضاع ایران از زبان همسر ایرانیش، تنها واژه‌ای را که از فارسی آموخته است برزبان می‌آورد: کثافت‌ها

۲۱ شهریور ۱٣۹۷ – ۱۲ سپتامبر ۲۰۱٨

* این مقاله قبلا در سایت رادیو زمانه منتشر شده بود