عیسی پیلهور
۱- اخیرا صحبت از “لشکر گرسنگان” و “لشکر حاشیهنشینان” زیاد شده است. طی چند سال اخیر آمارهایی بین ۱٨ تا ۲۴ میلیون نفر بعنوان تعداد حاشیه نشینان و فقرای با فقر شدید اعلام شده است. اما اعتراضات دی ۹٦ و مخصوصا اعتراضات آبان ۹٨ حساسیت را بیشتر کرده است.
۲- حاشیهنشینان و فقرا (مخصوصا دختران و زنان)، اغلب قربانیاند. آنها قربانی بیسیاستیها و سیاستهای بد اجرا شده هستند که منجر به فقیر شدن آنها یا فقیر ماندشان شده است. حاشیهنشینان و فقرا، اغلب تاثیر کمی بر وضعیت خود داشته اند برخلاف طبقه متوسط که تاثیر بیشتری بر وضعیت فردی و خانوادگی خود دارند و به لحاظ اجتماعی/ سیاسی/ فرهنگی هم بمراتب تاثیرگذارترند.
۳- عموم اشارات تحلیلگران به فقرا و حاشیهنشینان، بقدر لازم همدلانه و حق طلبانه نیست و اخیرا محتوای اشارات، (بیشتر از قبل) “وحشت” از فقرا و حاشیهنشینان را تلقین یا منتقل می کنند. به “هجوم” عنقریب آنها اشاره می کنند، آنها را در “کمین” طبقه متوسط قلمداد می کنند، و از “نابود شدن همه چیز” می ترسانند. از “غارت” توسط آنان هم میترسانند.
۴- ولی فقرا و حاشیهنشینان، خودشان قبلا “غارت” شدهاند و حقوق قانونی آنها ادا نشده است، آنها تحت “هجوم” بوسیله ابزارهای قانونی و شبهقانونی بوده اند و “همه چیزشان نابود شده” است. (مخصوصا دختران و زنان)
۵- طی سه دهه اخیر، طبقه متوسط و مرفه در مرکز برنامههای دولت/ حکومت بوده اند و سهم فقرا و حاشیه نشینان، از منابع دولتی/ حکومتی، “حاشیهای” بوده است. شعارهای فقرزدایی و امثالهم کم نبوده ولی “منابع” عمدتا برای طبقه متوسط یا مرفه اختصاص یافته است. (همچنین در دهههای ۱۳۴۰ و ١٣۵۰)
٦- لحاظ نکردن فقرا و حاشیهنشینان، (در کنار بقدر کافی لحاظ نکردن طبقه متوسط) به وضعیت فعلی جامعه منجر شده است. بدون دادن کامل حق فقرا از منابع عمومی (به شیوه موثر) و بدون لحاظ حقوق متنوع قانونیشان:
- آنها فقیر باقی خواهند ماند؛
- زنان بیشترین صدمات را خواهند دید؛
- ارزش افزوده اقتصادی و اجتماعی کافی نخواهند داشت؛
- مورد سواستفاده مافیاها خواهند بود؛
- طبقه متوسط نیز کوچکتر و ضعیفتر شده و تاثیر و کارکرد مورد انتظار خود را نخواهد داشت.
۷- لحاظ نکردن فقرا و حاشیهنشینان، یک مشکل اساسیتر نظری و اخلاقی را نیز نشان میدهد: «اهمیت ندادن به حداقل حقوق دیگران». صحبت مکرر از خطر آنها بدون صحبت بیشتر از حقوق و حقانیت آنها، ضعف بزرگ هم تحلیلی و هم اخلاقی است. از طرف دیگر بدون ادای حقوق اقتصادی/ اجتماعی/ فرهنگی فقرا، مجموعه همه بحثها و شعارها در مورد حقوق و آزادیها، نقص خیلی بزرگی دارد و از منظر فقرا (چه زنان چه مردان)، همه آن بحثها و شعارها، هیاهوی بیفایدهای خواهد بود. همین نقص اخلاقی، از مسیر دیگری باعث می شود که طبقه متوسط حتی نتواند بفکر همه طبقه متوسط باشد و نتواند سرمایه اخلاقی و سرمایه اجتماعی کافی ایجاد و استفاده کند.
٨- ممکن است کارشناسانی و مسئولانی آنها را “حاشیهای” یا “مزاحم” قلمداد کنند، ولی این علامت ضعف تحلیل و ضعف اخلاق اجتماعی آنهاست. جامعه بدون برنامه و مکانیسمی معقول، موثر و مستمر برای نجات فقرا و حاشیهنشینان از فقر، آیندهای ندارد. مصرف شدن هزاران میلیارد دلار پول نفت برای طبقات متوسط و مرفه طی چندین برنامه توسعه باید این را بخوبی نشان داده باشد.
۹- شبهتحلیلهایی که فقرا و حاشیه نشینان را بعنوان “خطر” یا “مزاحم” قلمداد/ تلقی می کنند، در واقع ذهن ما را از کلیت جامعه به بخش کوچکی از آن منحرف میکنند. کاری که مکررا کرده اند و ما الان در وضعیتی بدون انسجام کافی، بدون سرمایه اجتماعی کافی، بدون تحرک مدنی کافی، بدون فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی کافی؛ گرفتار شده ایم و فشارهای بزرگی نیز در کارند و و ممکن است مشکلات بزرگ دیگری در راه باشند.
١۰- وضعیت فقرا و حاشیهنشینان (مخصوصا زنان و دختران) عمدتا تابع بدسیاستیها و بیسیاستیهای اجرا شده بوده است، و جامعه بدون نجات آنها آینده ای ندارد. آنها حداقل “تقریبا گذشته ما و تقریبا آینده ما” هستند. ولی اگر از “غارت شدن” آنها جلوگیری نکنیم، اگر مانع “هجوم به آنها” و مانع له شدن خودشان و حقوقشان نشویم، آنها “دقیقا آینده ما” خواهند بود.