نرگس محمدی پس از تبعید به زندان زنجان: “تا لحظه‌ دم فرو بستن ابدی از گفتن حق و از فریاد بر سر ظلم و حمایت از عدالت‌ جویان و آزادیخواهان و تحقق صلح پایدار دست بر نخواهم داشت”.

پس از تحصن اعتراصی تعدای از زندانیان سیاسی زن در اوین، از جمله نرگس محمدی، یاسمن آریانی، صبا کردافشاری، آتنا دائمی و منیره عربشاهی، خانم نرگس محمدی با ضرب و شتم از زندان اوین به زندان زنجان تبعید شد. ایشان در نامه ای که پس از تبعید نوشته است این اقدام غیر انسانی را شرح می دهد:

“در تاریخ ۳/۱۰/۹۸ ریاست بند زنان سرکار خانم عبدالحمیدی نامه ای را به من نشان دادند که جهت ملاقات با وکیل باید به دفتر اجرای احکام بروم. دوستان متحصنم معتقد بودند که این یک فریب است و با این دروغ می خواهند من را از بند به بیرون ببرند. من از رییس بند پرسیدم که آیا ملاقات با وکیل واقعی است و ایشان گفتند بله وکیل شما در اجرای احکام منتظر شماست. به دفتر اجرای احکام رفتیم اما نه دفتر دایر بود و نه خبری از وکیل بود. من را به ساختمان ریاست زندان بردند و وارد اتاق آقای ضیایی شدیم. ماموری از وزارت اطلاعات هم در داخل اتاق بود. آقای ضیایی بلافاصله با صدای بلند و لحن توهین آمیز شروع به صحبت کردند که گفته بودیم یا تحصن را جمع کنید یا برخورد خواهیم کرد. تو از خارج پول می‌گیری و این کارها را می کنی و من برخورد می کنم. توضیح های من کارساز واقع نشد. آقای ضیایی دوباره شروع به توهین کردند و گفتند تو که تو آخر رذالت هستی.”

“وقتی متوجه شدم ملاقات با وکیل اساسا دروغ است و من را برای خروج از بند فریب داده اند و آقای ضیایی از هیچ توهین و تهدیدی دریغ نمی کند از جایم بلند شدم و بی هیچ پاسخی به ایشان اتاق را ترک کردم. از پله ها پایین آمدم، صدای دویدن آقای ضیایی را پشت سرم شنیدم و دو قدمی در خروجی ساختمان ریاست ناگهان با صحنه های وحشتناکی مواجه شدم،‌ آقای ضیایی و چند مرد دیگری که آماده بودند مانع خروج من از در شدند، آقای ضیایی با تمام قدرتش بازوهایم را گرفت و آنچنان به کنج راهرو کشاند که شوکه شده بودم، هر بار به سمت در می رفتم با هجوم وی و مردهای همراهش به این طرف و آنطرف پرتاب می شدم، خودم را به در خروجی رساندم و دوباره به من حمله ور شدند. در حالی که بازوهایم را گرفته بود و به عقب می کشید دستم را به در کوبیدم که شیشه های در خرد شد و دستانم را برید و خون از آنها جاری شد. آقای ضیایی دستم را گرفته بود و به سمت بالای پله ها می کشید تا به اتاق خودش ببرد و من مقاومت می کردم که دیگر به اتاق نروم و از ساختمان خارج شده و به بند برگردم. آن چنان دستانم را با قدرت به سمت بالا می کشید که کتفم صدای بلندی داد و من خواهش می کردم که دستانم دارند می شکنند و از جا کنده می شوند و دستانم را که خون ریزی می کرد ول کنند.”

در بخش دیگر از نامه چهار صفحه ای نرگس محمدی آمده است: «برای بریدن صدای من نظام جمهوری اسلامی ایران از هیچ اقدام خشونت‌آمیز، از زندان و حبس‌های طولانی تا ندیدن فرزندانم و حتی قطع تماس‌های تلفنی و نشنیدن صدایشان و ضرب و شتم و تبعید و توهین و هتک حرمت دریغ نمی کند. سوم دی‌ماه [۱۳۹۸] برای من روز نکبت خشونت عریان مردان امنیتی و زندان علیه من بود.»

ایشان در ادامه نامه خود می نویسد: «آنچه در این بند عمومی در میان زنان متهم و مجرم عادی [غیرسیاسی] و با تن پر از کبودی و زخم و درد من را سرپانگه داشته عشقم به ملت سربلند و رنج کشیده سرزمینم و آرمان عدالت و آزادی است.» … «جمهوری اسلامی ایران هر آنچه من داشته‌ام از من ربوده و غارت کرده است. اما قلبم در سینه به یغمای مردان قدرت‌پرست ظالم درنخواهد آمد و با فریاد مادران جگرسوخته و مردان آزادیخواه و جوانان پرشور سرزمینم خواهد تپید و فریادم را قدرت خواهد بخشید.»

خانم نرگس محمدی بیش از چهار ماه است که از تماس تلفنی با فرزندانش محروم است.