توافق ۲۵ساله با چین موج‌ها و پژواکی برانگیخته که به کلی سران جمهوری اسلامی را در موضع وطن‌فروشی قرار داده است

مصاحبه کیهان لندن با دکتر شهریار آهی سخنگوی شورای مدیریت گذار

کیهان لندن سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹ برابر با ۲۱ ژوئیه ۲۰۲۰

حامد محمدی- مقامات ارشد جمهوری اسلامی می‌گویند تحریم‌های آمریکا کشور را در چنان وضعیت دشواری قرار داده که نظیر ندارد. مشکلات اقتصادی و بی‌پولی عرصه را بر مردم تنگ‌تر از همیشه کرده و گویی ایران یک دیگ ‌جوشان در آستانه انفجار است. انفجاری که مسئله بر سر روی دادنش نیست بلکه بر سر زمان آن است!

جمهوری اسلامی به امید رهایی از انزوا در منطقه دلخوش به «محور مقاومت» و همچنین «نگاه به شرق» است. از همین رود در صحنه بین‌المللی دست به سوی جمهوری خلق چین و روسیه دراز کرده است. دکتر شهریار آهی تحلیلگر و فعال سیاسی در گفتگو با کیهان لندن به پرسش‌هایی در مورد چشم‌انداز‌ جمهوری اسلامی پاسخ داده است.

دکتر آهی، حدود سه سال است که از آغاز کمپین «فشار حداکثری» علیه جمهوری اسلامی ایران می‌گذرد. هدف اصلی دولت دونالد ترامپ از اعمال این سیاست «مهار تهدیدات جمهوری اسلامی» و نشاندن رژیم پای میز مذاکره بود. به نظر شما این کمپین تا چه اندازه مؤثر بوده است؟

در واشنگتن سر و صداهای زیادیست و بر این طبل می‌کوبند که سیاست «کارزار فشار حداکثری» دونالد ترامپ پاسخ نداده و جمهوری اسلامی را پای میز مذاکره نیاورده. اشتباه این نگاه این است که فکر می‌کند متُد ترامپ باید نتایج مطلوب دولت باراک اوباما را به دست آورد. در حالی که نتایج مطلوب و مورد نظر ترامپ به کلی فرق می‌کند. برای اوباما تنها مسئله بر سر «فعالیت اتمی» بود. مسائل دیگری هم که مطرح بود آنقدر ذیل مسائل اتمی قرار می‌گرفت که از اهمیت می‌افتاد. اوباما می‌گفت اگر مسئله اتمی جمهوری اسلامی ایران را حل کنیم با بقیه مسائل می‌شود کنار آمد. دیدگاه کمپ ترامپ که کوچک هم نیست متفاوت است. حتی آن زمان که اوباما بر سر مسائل اتمی با حکومت ایران مذاکره می‌کرد، در مجلس سنا اکثریت با دیدگاهی بود که امروز ترامپ مطرح می‌کند. به همین دلیل بود که سیاست اوباما در قبال جمهوری اسلامی در سنا رأی نمی‌آورد و وی مجبور می‌شد از حق وتوی خودش استفاده کند.

فکر کمپ ترامپ این است که برنامه اتمی جمهوری اسلامی به خودی خود مسئله‌ای نیست. مثل برنامه‌های اتمی پاکستان. مسئله رفتار حکومت ایران و  نیروهای مسلّح و نیروهای تابعه‌ی آن در منطقه هستند که عامل عدم ثبات‌ و همچنین تهدید علیه هم‌پیمانان منطقه‌ای آمریکاست. منظور پمپئو که مدام می‌گوید ایران باید یک کشور عادی شود این است که دغدغه اصلی حاکمان ایران رفاه مردم کشور باشد.

اگر با معیار نتایج مطلوب دونالد ترامپ در مورد سیاست فشار حداکثری قضاوت کنیم می‌بینیم اتفاقا کار کرده و جواب داده است. حضور جمهوری اسلامی ایران در منطقه بسیار ضعیف‌تر شده. ماه‌های طولانی اعتراضاتی علیه جمهوری اسلامی در عراق به ویژه شهرهایی مثل نجف و کربلا و بصره و لبنان به عنوان مرکز اصلی حزب‌الله به راه افتاده. دلایل زیادی برای نابخردانه بودن سیاست‌های جمهوری اسلامی وجود دارد. اینکه گفته شود در یک دست مواد منفجره دارم و در دست دیگر چند میلیارد دلار (که سیاست قاسم سلیمانی بود) در نهایت نتیجه نمی‌دهد. هیچ کشوری این نوع اهرم خارجی  را نمی‌خواهد و یک روز واکنش نشان می‌دهد.

نتیجه فشار حداکثری این شد که حکومت ایران الان پول ندارد. بخش عمده‌ای از نفوذها باید با پول خریداری می‌شد و وقتی پولی در کار نیست در نتیجه ضعیف‌تر می‌شود.

با وجود تحریم‌ها و پیامدها و هزینه‌هایی که برای جمهوری اسلامی داشت اما رژیم همچنان به اقداماتی دست می‌زند که برای مهار یا متوقف کردن آنها ابزارهای دیپلماتیک یا تحریم‌ها پاسخگو نیست؛ به عنوان مثال ارسال سوخت برای ونزوئلا یا راکت‌پرانی‌های نیابتی علیه منافع آمریکا در عراق؛ حال آنکه برای مقابله با این اقدامات به استفاده از ابزار سخت نیاز است که شاید مقدمه یک درگیری باشد. با توجه به اینکه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پیش است، واشنگتن چه گزینه‌هایی پیش رو دارد؟

دو مسئله هست: یکی «جنگ نامتقارن با شدت پایین» که ادامه‌دار است. آمریکا و ایران ضرباتی بهم می‌زنند. گاهی غافلگیر می‌شوند. مثل موشک‌هایی که به آرامکو خورد و بیش از نیمی از تولید نفت روزانه عربستان را فلج کرد. در جنگ متقارن ایران بسیار ضعیف‌تر از آمریکاست اما در جنگ‌های نامتقارن باید گفت به نوعی ایران دست بالا را دارد. اما در همین جنگ‌های نامتقارن هم طرفین خط قرمزهایی را رعایت می‌کنند. مثلا آمریکا پاسخ حمله ایران به پهپاد آمریکایی را نداد. ارتش آمریکا آماده پاسخ بود اما ترامپ جلو آن را گرفت و گفت چون هیچ نیروی آمریکایی کشته نشده حمله‌ای نمی‌کنیم تا ۱۵۰ ایرانی که احیاناً غیرنظامی هم بودند کشته نشوند. ایران هم در حمله‌ به عربستان دقت زیادی کرد تا کسی کشته نشود. حتی در حمله‌ای که پاسخ به کشته شدن قاسم سلیمانی بود زمامداران ایران قبلا خبر دادند که آمریکایی‌ها از آن محدوده خارج شوند.

اما مسئله مهمتر پاسخ به «برنامه‌های اتمی» جمهوری اسلامی ایران است. آمریکا اگر مسئله اتمی را پای میز مذاکره نبرد چه کار می‌خواهد بکند؟ اینجا مشخصاً راهکارشان همین حملات سایبری یا خرابکاریست تا حکومت ایران را از رسیدن به بمب اتمی دور نگهدارند. اگر دیدند با وجود این کارها جمهوری اسلامی همچنان به سمت دستیابی به بمب اتمی می‌رود، حمله اسرائیل در کار خواهد بود. روی این مسئله خیلی کار شده و الان در ارتش اسرائیل «اتاق ایران» به عنوان یک واحد مخصوص روی این موضوع متمرکز است. یک سرلشکر نیروی هوایی که مسئول این واحد است گفته بود هدف من این است هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوم برای زدن مراکز اتمی ایران آماده باشم. آنها فکر می‌کنند امتیاز دادن به جمهوری اسلامی همان «کور کردن چشم برای درست کردن ابرو» است!

بمب اتمی برای جمهوری اسلامی چتری برای پیشبرد برنامه‌های موشکی و افزایش بُرد موشک‌ها و وزن کلاهک‌هاست که در پناه آن جنگ‌های نامتقارن را پیش ببرد. وگرنه ایران نیازی به بمب اتمی ندارد. همین که بقای نظام [از سوی قدرت‌ها] تضمین شود کافیست؛ اما ظرفیت‌های اتمی خود را نگه می‌دارد. منتها قرارداد دیپلماتیک شبیه برجام دیگر پاسخگوی این وضعیت نیست. احیاناً روسیه و آمریکا در این مورد با هم توافقاتی دارند؛ مثلاً سیستم پدافندی اس-۴۰۰ را تحویل ایران ندادند. یا در سوریه سیستم‌های پدافندی روس موقع حمله اسرائیل به پایگاه‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خاموش می‌شود و نیروهای ایران را به راحتی می‌زنند و چه بسا این اتفاق در داخل خاک ایران هم تکرار شود. گرچه مشکل‌تر است اما طرف‌های مقابل روی آن کار کرده‌اند.

شماری از تحلیلگران معتقدند علاوه بر انزوای بین‌المللی و فشارهای اقتصادی ناشی از تحریم‎ها اقداماتی مثل حملات سایبری به تأسیسات استراتژیک جمهوری اسلامی موثر است. آیا این اقدامات می‌تواند به «نرمش قهرمانانه» و مذاکره‌ای شبیه برجام بیانجامد؟ یا رژیم تلافی می‌کند و در عمل به فروپاشی نزدیک می‌شود؟

می‌تواند هر سه باشد…

…هر سه همزمان!؟

بله. مثلاً اگر جو بایدن رئیس جمهور شود. نه اینکه مذاکره برای فروپاشی باشد؛ بلکه مذاکراتی ادامه‌دار که به نتیجه قاطع و مطلوب نمی‌رسد. فراموش نکنیم بایدن همان اوباما نیست. اوباما کسی است که پدرش مسلمان بود و پدرخوانده‌اش در اندونزی مسلمان بود. مسلمان نرمی بود. واقعاً فکر می‌کرد این اشتباه تاریخی که آمریکا مخالف اسلام است را باید از بین ببرد. اولین نطق مهم در سیاست خارجی خودش را در قاهره کرد و گفت دکمه استارت جدید را می‌زنیم! وی برای چنان سیاستی سعی می‌کرد. اما بایدن از دوستان بسیار نزدیک اسرائیل است. اوباما حاضر شد حتی خط قرمزهای خودش را زیر پا بگذارد. در قضیه سلاح‌های شیمیایی بشار اسد برای اینکه جمهوری اسلامی ایران را نگران نکند، چشم‌پوشی کرد! بایدن حاضر نیست چنین کارهایی کند. بنابراین مذاکره می‌شود اما این مذاکره هم مشکلات هیچکدام از طرفین را حل نمی‌کند.

فروپاشی جمهوری اسلامی اما حتمی است چون این نوع نظام نمی‌تواند در قرن ۲۱ دوام بیاورد. اصلاً ربطی هم به دلایل خارجی ندارد. جوانان ۱۸ تا ۲۵ ساله ایرانی دیگر چنین نظامی را نمی‌خواهند. بالاخره در نهایت در یک جنگ فرسایشی روحی بین این جوانان و رهبران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از کار می‌افتند. مهره‌ها در دستگاه‌های امنیتی سن‌شان بالاتر می‌رود. می‌بینند که ایدئولوژی بی‌اثر شده و حلقه تنگ‌تر شده است. به فروپاشی می‌رسیم. تلافی هم در همان سطح جنگ‌های نامتقارن ادامه خواهد داشت.

در مثالی که زدید فرض را بر پیروزی بایدن گذاشتید. ولی اگر ترامپ پیروز انتخابات نوامبر شود…؟

مذاکره در صورت پیروزی بایدن به حد کافی به نتیجه نمی‌رسد و در صورت پیروزی ترامپ مذاکره با دولت او به هیچ وجه به نتیجه نمی‌رسد. ترامپ از مذاکره فقط فرصت عکس‌برداری می‌خواهد مثل کره شمالی. عکس گرفتند و به نتیجه هم نرسید. جهان‌بینی ترامپ و جمهوریخواهان با کره شمالی یا جمهوری اسلامی آنقدر تفاوت دارد که واقعا در تخاصم قرار دارند. چه بسا محمدجواد ظریف هم کنار وزیر خارجه جدید آمریکا بنشیند و عکس هم بیاندازند اما مذاکره آنها راه به جایی نمی‌برد.

در این شرایط آیا پناه بردن جمهوری اسلامی به دامان دولت کمونیستی جمهوری خلق چین دردی از آیت‌الله‌ها را دوا می‌کند؟ از این «نگاه به شرق» چه عاید نظام می‌شود؟

تا همین الان هم معامله با چین صدمه بزرگی به ایران زده است. سران نظام به خوبی متوجه هستند. برای اینکه یکی از روایت‌سازی‌های جمهوری اسلامی این بود که اگر شما ناسیونالیست هستید باید در مقابل آمریکا و تحریم و فشارها مقاومت بکنید! چنانکه حتی فردی مثل آقای ارشیر زاهدی نزدیکی به مواضع جمهوری اسلامی و پشتیبانی از فردی مثل قاسم سلیمانی و حضور نظامی در منطقه را نوعی حالت ناسیونالیستی می‌دید! این مواضع حداقل روی ناسیونالیست‌های افراطی ممکن بود اثراتی داشته باشد؛ اما توافق ۲۵ساله با چین موج‌ها و پژواکی برانگیخته که به کلی سران جمهوری اسلامی را در موضع وطن‌فروشی قرار داده. چه بهره‌برداری اقتصادی می‌توانند بکنند که چنین شکستی را جبران کنند؟ چین محال است ۴۰۰ میلیارد دلار در ایران سرمایه‌گذاری کند! مگر قراردادهای نفت و گاز در میدان پارس جنوبی نبود؟! به کجا رسید؟! چین به هیچکدام عمل نکرد. به الگوی رفتار چین در کشورهای دیگر نگاه کنیم. معمولاً روی نظام‌های فاسد و ضعیف دست می‌گذارد. از جیبوتی بگیرید تا سریلانکا و کره شمالی. خواهیم دید زمامداران ایران قرض بزرگی ‌می‌گیرند و بعد آنقدر بدهی بالا می‌رود که مجبور می‌شوند کلید بنادر و مناطق استراتژیک را دو دستی به چین بدهند؛ مثل بقیه جاها که چین با چنین سیاستی تلاش کرده جای پای خود را محکم کند.

البته روابط ایران، نه جمهوری اسلامی، در درازمدت با چین بسیار مهم است. چین بزرگترین اقتصاد تجاری جهان است. ۴/۶ تریلیون دلار حجم تجارت آنهاست. جاده‌ ابرشیم که چین روی آن سرمایه‌گذاری می‌کند زیرساخت بخشی از جهانی شدن است. ایران حتماً باید روابط نزدیک اقتصادی با چین و روسیه و عربستان داشته باشد اما نه در شرایط ذلت و خواری و نه در بستر آمریکاستیزی. اتفاقاً ایران برای اینکه بهترین معاملات را با چین داشته باشد باید بهترین روابط را با آمریکا داشته باشد. پناه بردن به یک قدرت خارجی برای داشتن بدترین روابط با ابرقدرت اول جهان همیشه یک سیاست بازنده است.

منبع: کیهان لندن