تمرکز بر مساله آموزش کودکان، نوعی احساس عمومی اضطراب در دانشآموزان را نشان میدهد.
دکتر بابک خطی
مسائلی چون نگرانی از انجام تکالیف، اضطراب نمره یا تراز، تشویش ناشی از تعامل با همسالان و…را میتوان به عنوان نمونه از این مساله مثال آورد. در صورتیکه تجربهی تحصیل، مرحله مهمی از آموزش زندگی کردن است.
اینگونه به نظر میرسد گروههایی که از مسابقهای کردن تحصیل و آموزش طوطی وار سود میبرند ارزشهای خاصی را در جامعه وارد و نهادینه کردهاند، مواردی که دسترسی به کتاب درسی کمک آموزشی خارج از مواد درسی، ملاک شدن نمره تراز بالا به عنوان محور اصلی توانمندی، تحصيل در مدرسه خاص و … را ارزش تعریف و تبلیغ میکنند. این «ارزش»ها به نوبه خود ایجاد «تمایز» مصنوعی کرده، دانشآموزان را به دو دسته دارندگان ارزشها و محرومان آن تقسیم و در مرحله بعد ایجاد «خشونت نمادین» میکند.
در حالی که در عمل و دنیای واقعی هر چه کودکان در محیط های دارای تفاوت های فرهنگی، نژادی، زبانی و … بیشتر تحصیل کنند بهتر رشد مییابند و ویژگیهایی چون برابری انسانها، احترام به انسانها، رواداری و… در آنها به شکل بهتری یادگرفته و درونی میشود.
یادگرفتن مهارتهای زندگی، تمرین نه شنیدن و …نیز در یک محیط چندسویه بهتر محقق میشود.
اما «خشونت نهادین» اهل «تمایز» بر اساس تعریف نامدلل خود است؛ هر چه مدرسه خاصتر، سرمایه نمادین و پرستیژ اجتماعی بیشتر و طبعا گروههایی از جامعه که به دلیل مسائل مختلف – از جمله مادی-نمیتوانند در این مسابقه شرکت کنند احساس بیکفایتی میکنند.
روش آموزش خصوصا در دوره ابتدایی تحصیل توسط معلمان دانا و سیستم آموزشی پویا باید تدابیری برای مقابله با این نوع خشونت بیندیشند تا ذهن بکر کودکان با مفاهیم آزاد ذهنی و اولویت داشتن توانایی و پشتکار به عنوان ارزشهای واقعی مزین شود.
به هيچوجه نمیتوان بر تخریب اعتماد بهنفس و ایجاد احساس خطرناک عدم کفایت در دانشآموزان محروم از مدارس خاص و شرایط خاص – به دلایل گلخانهای – چشم پوشید و باید برای آن چارهای اندیشید.
کودکان دلبند ۷ تا ۱۸ ساله که در سن تحصیل هستند و از اوان کودکی تحت چنین فشار خردکنندهای از جامعه تکوین و بلوغ مییابند، چه آیندهای پیش رو خواهد داشت در حالی که قرار است آیندهساز جامعه باشند.
بدتر از همه در حالیکه حس بد تحقیر هیچ ارتباطی با میزان توانایی و استعداد و میزان اثربخشی و بازده بالقوه ندارد، جوانان آینده سازی خواهیم داشت که از بدو امر نسبت به صاحبان «ارزش» نمادین احساس کمبود میکنند.
آیا تصویری خشن تر از این میتوان تصور کرد؟!