با پایان عصر رمانتیسم جهان جدید آغاز شده است، با خواست آزادی های فردی و اجتماعی، دموکراسی، پلورالیسم، فمینیسم، برابری، محیط زیست، جهان روایی، با نشانه های از فعالیت آموزشی، آگاهی بخشی گفتمان سازی، سازماندهی مقاومت اجتماعی و در راستای اتوپیایی نه چندان دست نیافتنی!!
مرتضی ملک
ماه بهمن امسال پنجاه سال از رخ داد سیاهکل ،سرآغاز مبارزه مسلحانه جوانان انقلابی نسل من می گذرد. این جنبش از کجا برخاست، علیه چه بود و چه می خواست؟ طبیعی است که پاسخ به این سوالها و داوری در باره خوب و بد آن، پس از پنجاه سال تغییرات ژرف سیاسی اجتماعی و دگرگون شدن نظام ارزشها و زیر و رو شدن معیارها بسیار متفاوت و حتا متضاد خواهد بود. چنانکه پیداست در حالیکه بخشهایی از بازماندگان آن جنبش مشغول بزرگ داشت آن رخداد بعنوان یک «حماسه تاریخی» هستند گروههایی دیگری همان حماسه را چیزی جز یک ماجراجویی کودکانه و مضر نمی دانند.
از منظر یک نگاه ساده ، واقعه سیاهکل چیزی بیش از یک حمله حساب نشده چند انقلابی به یک پاسگاه ، برای نجات یکی از رفقایشان نبود ؛ حادثه ای که میتوانست در جای دیگری رخ دهد. بنابراین پشت حادثه سیاهکل همچون یک تصادف طرح یک نقشه انقلابی بود بنام کانون های شورشی که اقتباسی بود از انقلاب کوبا. کپی ایده ای که مطلقا با شرایط عمومی کشور نمی خواند و انقلابیون نامناسب ترین منطقه را هم برگزیده بودند؛ جاییکه دهقانانش مرفهترین دهقانان کشور را تشکیل می دادند. بنابراین تنها حمله به پاسگاه سیاهکل یک عمل تصادفی نبود بلکه کل طرح خصلت امری تصادفی و تصنعی داشت. اما بیرون از این قاب و از یک منظر دیگر این حادثه چندان تصادفی و تصنعی نبود. از این منظر ، سیاهکل به قله آتشفشانی می ماند که خبر از یک تلاطم بزرگتر در اعماق خود می داد. قله که منفجر شد مواد مذاب انباشت شده در دامنه به حرکت درآمد. دانشگاه و جنبش دانشجویی که مدتها وقوع ان را انتظار می کشیدند، به ان پیوستند.
جامعه ظاهراً آرام و آفتابی که نزدیک یک دهه با آسودگی خیال بر مسیر تجدد راه می پیمود ناگهان در شوکی گیج کننده فرو رفت. در آن روزها شهر با نا باوری گوش به اخبار می سپرد و مردم با بهت بر دیوار خیابانها به تماشای عکس های جوانانی چشم می دوختند که بسیار آرام، آراسته و متین بنظر می آمدند. در سیمای شان هیچ نشانی از شرارت پیدا نبود. به تحصیل کرده ها و روشنفکران می بردند و بکلی با تصویر خرابکاران و اشرار تبلیغات رسمی تعارض داشتند.
بیگمان تعارضی مهم وجود داشت اما نه در صورت بلکه در اعماق که پنهان بود. نه فقط از نظر مردم بلکه حتا در نگاه روشنفکران و آگاهان جامعه. تعارض عمیق این بود که میان این شکل رادیکال مبارزه با جامعه ای که دوران رونق و پویایی خود را سپری می کرد هیچ تناسبی نداشت. بهت و مات مردم بجا بود، زیرا سفیر آتش مسلسلها به غرش رعد در اسمانی صاف مینمود. تعارض دیگر این بود که این مسلسلها بر دوش جوانانی حمل می شد برخاسته از اقشار مرفهی که از توسعه اقتصادی بهره مند بودند. اقشاری نو رسیده و در حال بالیدن با معیارها و ارزشهای مدرن با میانجی تلویزیون رنگی، یخچال، ماشین و تلفن سینما های مدرن، بخشا شیفته مدل و مد غرب. یعنی همان لایه هایی که نویسندگان منتقد به طعنه یا تحقیر نام «چوخ بختیار» بر آنها نهاده بودند.
قیام سیاهکل و مبارزه مسلحانه عصیان فرزندان همین «چوخ بختیار ها» بود
نویسندگان و روشنفکران مخترع چوخ بختیار ها، خود نیز از همان جا می آمدند. تصادفی نبود که پایگاه اصلی مبارزه انقلابی اساسا دانشگاه بود، نه کارخانه و نه روستا و نه حاشیه شهرها. دانشگاه در ان دوران هنوز امتیاز اقشار دارایی بود که دستشان به دهانشان میرسید. البته بخش های کوچکی از فرزندان لایه های فقیر هم راهشان را به آنجا میگشودند اما دانشگاه محل آموزش فرزندان طبقات میانه به بالا بود. همچنین بخش اعظم دانشجویانی که امکان تحصیل در کشورهای اروپایی و امریکا را داشتند و در کنفدراسیون دانشجویان گرد آمده بودند، از همین اقشار بر می خاستند. که اکثرا رادیکال و خواهان سرنگونی نظام شاه بودند.
حرکت مسلحانه در تعارض با جامعه ای که با او بیگانه بود و رو در رو با سرکوب عریان، از پا درآمد. تز مسلحانه شکست خورد اما اتوپیای انقلابی دوام آورد و تا آستانه انقلاب باقی ماند. حال نوبت خود انقلاب بود که کار آن اتوپیایی دلانگیز را تمام کند. اگر حکومت شاه موفق شد انقلابیون را خلع سلاح کند این انقلاب اسلامی بود که طلسم اتوپیایی را باطل کرد. تمام آن عمارت دلفریب رمانتیسم در مقابل انقلاب اسلامی که فرارسیده بود ناگهان فرو ریخت. انقلاب اسلامی با ادعای اتوپیایی انقلابی تمام بنیانهای ارزشی جوانان انقلابی را مصادره کرد، عدالت، ایثار گری، شجاعت، ایستادگی، قهرمانی، وفاداری و ستیز با امپریالیسم. حالا همه اینها در خدمت تحکیم نظامی قرار میگرفت که خود سوپر انقلابی بود . تصادفی نبود که نخستین تردیدها و تجدید نظرها از معنای همین انقلاب آغاز شد. سپس و بتدریج همه ان ارزشها یک به یک به پرسش کشیده شدند. معنای فدایی خلق چیست؟ چرا باید فدا شد؟ مبنای قهرمان پرستی ما چیست؟ با سلاح و قهر انقلابی چه می توان ساخت؟ همه ایده ها و اسطوره ها و ارزشها در صف اصلاح و تجدید نظر تاریخی ایستادند. پایان عصر رمانتیسم فرا رسیده بود. یا شاید بهتر باشد بگوییم پایان عصر نوعی رمانتیسم. جهان جدید باید با ارزشهای نوینی آغاز می شد و آغاز شده است، با خواست آزادی های فردی و اجتماعی، دموکراسی، پلورالیسم، فمینیسم، برابری، محیط زیست، جهان روایی، با نشانه های از فعالیت آموزشی، آگاهی بخشی گفتمان سازی، سازماندهی مقاومت اجتماعی و در راستای اتوپیایی نه چندان دست نیافتنی!!