یادداشت عزیز قاسم‌ زاده از زندان لاکان برای امیرحسین مرادی و  علی یونسی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست…

هر گلی کاندر درون بویا بود
آن گل از اسرار کل گویا بود

بوی ایشان رغم اَنف منکِران
گِرد عالم می رود پرده دران

امیر حسین مرادی و علی یونسی دو جوان نخبه المپیادی متولد اواخر دهه هفتاد هستند که ۲۲ فروروردین امسال چهارمین سال حبس و زندان خود را سپری کردند. جوانانی با مدال طلای علمی در حالی که سن‌شان هنوز به بیست سال نرسیده بود، به ناگهان با انفرادی‌های بسیار طولانی و بازجویی‌های پی در پی مواجه شدند. آنان در یاداشتی که به مناسبت چهارمین سالروز دستگیری‌شان منتشر کرده‌اند، نوشته‌اند: «ما در چهارمین سالگرد دستگیری‌مان تکرار می‌کنیم انتخاب ما، مقاومت کردن است هرچه قدرهم که این زندان ادامه پیدا کند.» امیر حسین مرادی و علی یونسی در توصیف لحظه دستگیری خود چنین می‌نویسند: «لحظه دستگیری، لحظه ورود به دنیایی جدید، لحظه انتخاب بود، مقاوت یا تسلیم. انتخابی میان دانشگاه و موفقیت شغلی و تحصیلی و مسیر هموار تا دانشگاه‌های برتر اروپا و آمریکا و یا زندان و سپری شدن سال‌های جوانی و از دست دادن موقعیت‌های علمی و تحصیلی. اما چگونه می‌توان موقعیت تحصیلی را انتخاب کرد در حالی که هستند کودکانی که بدون آنکه هرگز انتخابی کرده باشند از تحصیل محروم مانده‌اند و چگونه می‌توان به زندگی در رفاه و شغل پردرآمد فکر کرد در حالی که بسیارند کسانی که درآمدشان کفاف تهیه غذای روزانه را نمی‌دهد. با نگاه به آنچه که مردم از دست می‌دهند، آنچه ما از دست می‌دادیم دیگر بزرگ نبود و غلبه بر شرایط دیگر سخت نبود. زندان بهای این انتخاب و سنگ محک آن است.»

متن پر از دغدغه‌های انسانی و انتخابگری زندگی فضیلت‌مندانه این دو جوان به رغم کم سن و سالی درسی بزرگ و معلمانه است که باید صمیمانه و فروتنانه از این دو سرفراز آموخت.

اینک پس از مرارت‌های بسیار و انفرادی‌های طولانی و چهار سال زندان، نه تنها اثری از خلل و شکست در اراده و ایمان آن‌ها پیدا نشده بلکه استوارتر و محکم‌تر روی مواضع خود ایستاده‌اند. امیر حسین مرادی و علی یونسی اکنون ائتلافی از نجابتِ توأم با صلابت و استقامتند. میان کسانی که ناکام از آرزوهای بزرگ به حق یا نا حق، جامعه و مدیریت و سیاست حکومت را مسئول سرنوشت غمبار خود می‌دانند و ای بسا جز نق زدنی در پستوی خانه، صدایی از آن‌ها شنیده نمی‌شود، بسیار فرق است با امیر حسین مرادی و علی یونسی که آگاهانه دست به انتخابی از میان محرومیت و ریاضت در راه آرمان متعالی و انسانی و یا نجات زندگی شخصی زده‌اند. نه تنها بسیاری از هم سن و سال‌های این دو در این سن انواع خیال‌ها در حوصله بحر می‌پزند و رسیدن به تک تک تعلقات و آرزوهای‌شان را شماره می‌کنند که اکثر استادان آن‌ها نیز اغلب می‌خواهند آکادمیسینی صرف باقی بمانند و نه روشنفکری دردمند و حقیقت خواه از همین رو جز توزیع مفاهیم درسی، هیچ رسالتی و شأنیتی برای خویش قائل نیستند اما امیر حسین مرادی و علی یونسی که هنوز مرز میان دبیرستان و دانشگاه را تازه می‌پیمودند، کوله باری سنگین و سهمگین از رنج و شکنج را بر شانه‌های نحیف خود هموار کردند و نه چون خسته‌ای از طلب و بی قوت که رسته‌ای از چنگ تعلقات و هوس‌ها و آرزوهای جوانی، دلیری‌ها و دلبری‌ها کردند و بر آن‌ها مرارتی سخت و شرارتی تلخ چنان بارید که ازنهفتنش دیگ سینه می‌جوشد. آنان از صورت گذشته‌اند و از گلخن جَسته‌اند و جنّت معنا، گزیده‌اند. نقد خویش را دیده‌اند که مردانه فسون‌ها و فسانه‌ها را رها کرده‌اند و خود فسانه‌ای جاودان شده‌اند:

گر زصورت بگذرید ای دوستان
جنّتست و گلسِتان در گلسِتان

دزد و قلابست خصم نور کس بس
زین دو ای فریادرس، فریاد رس

هرکِش افسانه بخواند افسانه است
وآنکه دیدش نقد خود، مردانه است

برای این دو جوان دردمند که عافیت طلبی اختیار نکردند و از تیر طعنه و آه گوشه نشینان عافیت طلب حذر نکردند، حافظانه دعا می‌کنم:

یارب تو آن جوان دلاور نگاه دار
کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد

عزیز قاسم‌زاده
سه‌شنبه ۲٨ /۱ /۱۴۰٣
زندان لاکان رشت – بند میثاق

https://t.me/azizghasemzademusic