منشور فهم تئوریک استراتژی یا شعار کنونی برای تحقق حداقل درخواست‌های مردمان ایران

بیان روشن و فشرده‌ی هدف گذار از رژیم کنونی به طریقی که بتواند مجموعه‌ یا حداکثر مردمان سراسر ایران را دربر گیرد و به حداقل نیازهای آنان پاسخ گوید*.

 

این حداقل یا شعار راهنما چیست؟

این حداقل یا شعار را می توان با نگاهی سریع به تاریخ ایران پس از حمله‌ی عرب  و توجه به خطوط یا نقاط عطف برجسته‌ی آن مشاهده کرد، دریافت، و فرموله یا تعریف کرد؛ چند نقطۀ عطف باید در نظر گرفته شوند:

الف) حمله‌ی عرب و از میان رفتن استقلال ایران

تسلط مردم عرب و اسلام بر ایران به دنبال فساد کامل رژیم ساسانی صورت گرفت و به پادشاهی پارسی ساسانیان خاتمه داد. تسلط مردم صحراگرد عرب و نیز دین عرب موجب تغییر بنیادی مبانی تاریخی اجتماعی ایران شد. اقتصاد ایران و نظام آبیاری و کشاورزی را تا مدت‌ها دستخوش بحران کرد، ایران را زائدۀ امپراتوری عرب کرد و منابع مالی ایران را در اختیار قوم فاتح قرار داد. استقلال ایرانیان از میان رفت: نام‌ها، شعائر، رسوم، دین، و به طور کلی نحوۀ زندگی در ایران به شدت در تحت فشار قوم پیروز قرار گرفت. قیام ابومسلم خراسانی پایان بخش تسلط امویان و حکومت عباسیان شد و سپس هجوم و مهاجرت اقوام ترک، مغول، تیموری و دیگر طیف‌های ترک تبار تا پایان دوره ی قاجاریه، جز یک یا دو دوره‌ی بسیار کوتاه، فرصت حکومت ایرانیان را از آنان گرفت. از سوی دیگر اقوام مهاجم یا مهاجر در اثر سکونت دراز مدت در ایران سرنوشت خود را با سرنوشت توده‌های مردم یکسان دیدند. با طلوع قدرت استعماری غرب عنصر بی‌شرم، مزوّر و استعماری پیر از دوره ی صفوی پایش به ایران باز شد و ایران را عرصه‌ی نفوذ زیرکانه‌ی آنان به قصد غارت منابع کشور قرار داد که یکی از نتایج شوم آن نفوذ مالی و ضد معنوی در میان رهبران ضعیف دینی و حوزه ها بود (آنک آنچه گذشت، عبدالهادی حائری و جاهای دیگر) که با توطئه‌ی قتل امیرکبیر و تشویق دربار به از میان برداشتن او همراه بود. در اواخر قاجار، سلاطین بی لیاقت‌ حکومتگر، ایران و ایرانیان را برای قرض کرد مبالغ ناچیزی پول از انگلیس و روس به حراج گذاشتند. قرارداد ۱۹۰۷ می‌رفت تا به تقسیم کامل ایران رسمیت جبری بخشید، ولی انقلاب در روسیه به طور قطع از از اجرای این قرارداد که تقسیم کامل ایران بود جلوگیری کرد.

ب) انقلاب مشروطه برای عدالت، قانون و دموکراسی

در تمام طول سیزده قرن از آغاز حمله ی عرب تا پایان دوره‌ی قاجار حکومت استبدادی و خانخانی بر ایران حاکم بود. حکومت از سوی اقوام مهاجم و یا مهاجر یا دست‌نشانده‌گان آنان اعمال شد. انقلاب مشروطه نتیجه‌ ظلم سراسری استبداد و هرج و مرج و وطن فروشی و بی غیرتی، عیاشی  و فساد مطلق خاندان سلطنت بود. شورش رژی (تنباکو) و مظالم اعمال شده باعث نارضایتی‌های عمومی شد. تأثیر انقلابات در اروپا و عوض شدن روح زمانه، و شکست های نظامی ایران منجر به انقلاب مشروطه گشت که هدفش ایجاد عدالتخانه، قانون و پارلمان بود تا شاه حق اِعمال استبداد نداشته باشد. انقلاب مشروطه همان طور که می دانیم به پیروزی نرسید. دو کودتا و سپس جنگ اول و نفوذ اندیشه‌ی سوسیالیستی و نفوذ انگلیس از جنوب باعث قدرت گرفتن رضا خان میرپنج و سپس سردار سپه و سرانجام با حمایت روحانیت و مجلس منتهی به به تأسیس سلسله‌ی پهلوی گشت. قدرت گرفتن رضاخان تا حدی زیاد به خواست و با تمهیدات انگلستان (آیرونساید) صورت گرفت، زیرا که انگلستان به وجود قدرتِ باثباتی بین روسیه ی شوری و منطقه‌ نفوذ خود در خلیج فارس نیازمند بود تا منافعش را در هندوستان حفظ کند و آن را به موقع گسترش بخشد. رضا شاه “قدرتمند” و حتی “علاقه‌مند” به ایران(؟)، پس از خطای حمایت از آلمان با فضاحت و با اطاعت کامل وی از ایران رانده شد و فرزندش را به جای او نشانده شد.

ج) جنبش ملی برای دفاع از دموکراسی، حقوق شهروندی و ثروت ملی

ته مانده‌ی دموکراسی ظاهری و نیم‌بند دموکراسی که به همت جنبش ملی رشد می کرد تا دست شاه در اعمال اراده ی استبدادی کوتاه و دست انگلیس از منابع ثروت ایران قطع گردد، با توطئه ی انگلیس علیه مصدق در مرداد سال ۱۳۳۲ نابود شد. با کودتای انگلیس و آمریکا علیه مصدق و اعدام دکتر فاطمی، ثروت ایران و اراده ایرانیان برای مدیریت منابع کشور به غارت رفت و استبداد و دیکتاتوری پهلوی دوم پایان بخش آزادی‌ها گشت: سرکوب آزادی‌های آبکی و محدودیت احزاب و زندان و سرکوب و غیره، نیروهای مترقی را از میان برداشت و میدان را به دست روحانیتی مرتجع داد که از سال۴۲ خود را به عنوان رقیب اپوزیسیون مترقی به مردمان ناآگاه پذیرانده بود. خطاهای شاه و دیکتاتوری او اعلام انحلال حتی احزاب غیررستاخیزی، نفس همه را برید، اصلاحات ارضی (که اگرچه خوب ولی نحوه ی اجرای آن و عواقب بعدی اش فاجعه بار بود) آخرین ضربه بود بر حمایت روحانیت از سلطنت. بقایای جناح مذهبی جنبش ملی و جبهه‌ی ملی پس از سرخوردگی فراوان اعلام کردند که مبارزه ی مسالمت آمیز به پایان رسیده و عصر مبارزه ی مسلحانه فرا رسیده است. سرکوب شدید ساواک جنبش های مسلحانه را از میان برداشت و میدان کاملا خالی از رهبری مترقی به طور مطلق به دست خمینی افتاد که با استفاده از هجوم جمعیت روستایی به شهرها و دهبرابر شدن مساجد به کمک شاه، مترصد فرصت بود. دیگر نیروهای اپوزیسیون که امکان عمل نداشتند، در اثر بی‌توجهی به «خطر خمینی» در کنار وی قرار گرفتند. از سوی دیگر قدرت‌بخشی و نفوذاندن خمینی، بخش نهایی اقدامات استعماری/امپریالیسم مکار جهانی هم بود. شاه با از دست دادن تمامی پایگاه‌های خویش به انقلابی زودرس مدد رساند. انقلاب از راه رسید بدون این که مردم بدانند به درستی چه می خواهند (نه این فقط چه نمی خواهند!) .

د) انقلاب بهمن برای زدون سلطنت و برقراری جمهوری

انقلاب از  راه رسید اما مردم به «آگاهی کامل ملی» نرسیده بودند. آنها تنها می‌دانستند که سلطنت علیه حقوق دموکراتیک ملت است و نظام پادشاهی را نمی‌خواهند؛ آنچه در عوض خواهان آن اند جمهوری است؛ تصور روشنی از شکل و محتوای جمهوری نداشتند. رهبری روحانی هم مطلقا خواستار برکناری و اعدام شاه بود. مشکل رهبری روحانی از یک سو سازش با غرب برای کنار زدن سلطنت و در عوض دادن اطمینان به آنان برای جلوگیری از گسترش اندیشه های سوسیالیستی در ایران و ادامه ی قراردادهای نفتی بود. این رهبری از سو دیگر به واسطه ی وحشت از حرکت سراسری مردمان ایران ناگزیر از جهت دادن به مسیر انقلاب برای تأمین منافع روحانیت هم بود. چسباندن وصله‌ ی ناجور اسلامی به شعار جمهوری و خلقِ چیزی به نام جمهوری اسلامی ترفندی کارساز شد و دیگر نمایندگان پنهان و متواری هم در دام افتادند. انقلاب از همان روزهای قبل از پیروزی در زهدان مام میهن دچار نفس تنگی و ضعف و دچار نارسایی شدید تنفسی شده بود. جنین در حال مرگ انقلاب جمهوریخواهی چند روزی پس از تولد دردناک خود، مرد ولی ناقص الخلقه‌ی جمهوری اسلامی به جای آن گذاشته شد. مدتی بعد باید ولایت مطلقه‌ فقیه به جای آن می نشست. همه‌ی وعده ها فراموش شد. سرکوبها آغاز گشت. فکر صدور انقلاب هم مزید بر علت شد و بخش اعظم نیروهای جوان سیاسی که معنای یک انقلابِ مذهبیِ توده ایِ سراسری و تهی از آگاهی را نمی دانستند به طناب دار و اعدام‌های فله‌ای چند هزار نفری سپرده شدند. ولایت مطلقه عملا جمهوری را خفه کرد و جای آن را گرفت. قرار بود مقام ریاست جمهوری هم حذف شود، ولی امکان خیانت فوری به مردم وجود نداشت. پس پست نخست وزیری حذف شد و به جایش رئیس جمهور، به قول خاتمی،  تبدیل به «تدارکاتچی» بی بو و بی‌خاصیت و در واقع رئیس هیأت مضحک اجرای فرامین ولی فقیه گشت. هیولای استبداد مذهبی، تشنه‌ی خون، قدرت و غارت به بلوغ قطعی رسید.

اما اکنون در این نقطه هستیم

در نقطه ی افول قدرت این هیولا! انقلاب ارتجاعی دو مرحله‌ی تولد توطئه‌گرانه‌ی خود را پشت سر گذاشته: رشد کرده و رسماً با کودتا علیه بنی صدر، و کودتا علیه اصل جمهوری، و با تقلب در آراء و افزودن چند میلیون رأی قلابی علیه مهندس موسوی، به اوج خود رسید و سپس در مسیر سراشیب افتاد و اکنون، هم خودش، و هم ایران در آستانه ی نابودی قطعی و کامل قرار گرفته اند. هیولای تفکر و تسلط زندگی صحراگردی عرب (اقتصاد مال خر است) ناگهان ایران را در مرحله‌ی زایش دوباره‌ی حادثه‌ی شوم اشغال مجدد توسط اندیشه ارتجاعی بیگانه و متضاد با زندگی نوین قرار داده. اکنون ایران در عین حال در برابر یک جنبش رهایی بخش ملی نیز قرار دارد. نقاط عطف مذکور تعیین کننده ی منشور فهم تئوریک استراتژی یا شعار کنونی برای تحقق حداقلدرخواست‌های مردمان ایران است، زیرا هیچ یک از تلاش تاریخی. به طور کامل به موفقیت نرسیده است:

سکولاریسم ما پاسخی است به حقیقت حمله‌ی عرب، و تسلط دین بر ارکان حیات سیاسی و اجتماعی و امور حقوق شهروندی! و نیز بُعدی است از استقلال خواهی و یکپارچگی ملی ما! یعنی احیای استقلال ملی ما و جنبش علیه اشغال! و کوتاه کردن دست دین از هستی ایران و ایرانیان.

قانون و عدالت و دموکراسی ما سرچشمه در انقلاب مشروطه‌ی ما دارد و پاسخی است به مبارزه علیه استبداد سلطنتی چهارده قرنی، برای برقرار مجلس مؤسسان و مجلس شورای حقیقی و قانون خواهی و عدالتخواهی که اکنون مبتنی است بر حقوق شهروندی و الخ.

ملی خواهی ما، ریشه دارد در تاریخ مبارزات ملت ما و مخصوصا قیام ملی شدن صنعت نفت که پاسخی است به حراست از منابع و منافع مردم ایران در برابر هرگونه نیروی غارتگر خارجی و داخلی.

جمهوریخواهی ما ناشی بود از انقلاب بهمن و هم ناشی از انقلاب مشروطه و پاسخی بود به ستم استبدادی و پایان پادشاهی. انقلابی علیه محدودیت آزادی‌های سیاسی و حقوق شهروندی و لذا حداقل حرکتی بود برای پایان دادن به سلطنت در ایران. انقلابی که به تاریخ سلطنت در ایران پایان داد.

سطح محصور میان این چهار بُعدِ اساسی (سکولاریسم، عدالت قانون و دموکراسی، جمهوری و وحدت و استقلال ملی در ایرانی یکپارچه و متحد) است که تعیین کننده‌ی تشخیص و فهم شعار استراتژیک و حداقل قابل تحقق و وحدت‌بخش سراسری نیروهای ایرانیان برای شکل دادن به یک جمهوری سکولار دموکراتیک و مستقل و ملی، بدون تسلط و نفوذ و نیروی خارجی است. این عناصر هستند که مسیر بعدی ما را روشن و ممکن می کنند و خواست یا رؤیای تحقق‌پذیر امروز تمامی ایرانیان اند.

در پرتو چنینی شعاری است که باید تمامی نیروهای مترقی داخل و خارج دعوت به ائتلاف و ایجاد جبهه‌ی متحد علیه ارتجاع شوند. هیچ شعار رؤیایی یا افزودن عامل غیرحقیقی دیگری نباید به این چهار رکن اساسی افزوده شود. در غیر این صورت ائتلاف ایرانیان برای گذار سریع و کم خونریزی دچار شکاف خواهد شد و نیروهای مردم را به گمراه و تلاشی خواهد کشاند.

از طرح هرگونه شعار رؤیایی غیرقابل حصول باید اجتناب کرد:

۱) طرح شعارهای سوسیالیستی به شدت دور از دسترس و تحقق است. حتی به فرض این که اجماعی سراسری در این مورد ایجاد گردد، دشمنان داخلی و خارجی آن به شدت با آن مبارزه خواهند کرد و توده های ناآگاه را نسبت به آن بدبین خواهند کرد. هنوز شاید باشند کسانی که تصور می کنند «بددینان یا کافران کمونیست» قصد دارند با بریدن پستان زنان آنان را با مردان برابر کنند! و تا  کسی بخواهد به آنان بفهماند که نظام جامعه گرا چیست، کار از کار گذشته و جنگی بر علیه مردم ایران تدارک و بر آن تحمیل شده است.

۲) طرح شعار بازگشت سلطنت به ایران در تحت عناوین انحرافی نظیر پادشاهی مشروطه و یا جمهوریت پادشاهی یا پادشاهی پارلمانی که چیزی نیست جز پاشیدن خاک در چشم های مردم مظلوم و ستمدیده، خیانت است به تلاشی که مردم ایران در قیام بهمن برای رهایی از استبداد چهارده قرنیکردند. بسیار نیکوس که آقای رضا پهلوی با حسن نیتی که نسبت به ایرانیان دارند، به پیام اصلی مردم ایران در جریان انقلاب بهمن ایران وفادار بمانند و مانند پدرشان در درک اهمیت صدای مردم برای ایجاد جمهوری تعلل و سستی نکنند و اسیر واژه سازی‌های من‌درآوردی نشوند و اجازه ندهند جمهوریت را به جای جمهوری با ایشان بفروشند: همانگونه که سه‌پهلوی چهارگوشه ممکن نیست، جمهوری، نه با دین کنار می آید و نه با پادشاهی! مخصوصاً با تجربه ی درازآهنگی که در ایران داریم، حکومت دینی و سلطنتی با جمهوری هماهنگ نیستند (دلایل فراوان دارد). مخصوصا که مردم ایران تجربه‌ی تاریخی دموکراسی های غربی را ندارند! اکنون دیگر وجود پادشاهی و سلطنت موروثی را امری زائد است.

۳) طرح شعارهای اتنیکی و خواست‌های خودمختاری و جدایی قومی، با توجه به این که مردم ایران دچار ناآگاهی و در بخش‌های زیادی در طول چهل سال گذشته، دستخوش فساد رفتار و شاید اخلاق و اعتیاد و رشوه خواری و فقر گشته اند، و مهم تر از همه دارای صبر و اخلاق دموکراتیک نیستند و اصولا هیچ اعتمادی به فردای خود ندارند، و آماده‌ی افتادن در دام تزویر و طمع کاری هم شاید باشند، و نیز این که دشمنان حاضر به کیسه‌ی ایران برای تکه پاره کردن ایران در کمین نشسته اند، و با خرج کردن مبالغی ناچیز دل ها و دِماغ ها را می‌ربایند، نظیر بند ۱ (طرح سوسیالیسم) خطرات جدی برای ایران به بار خواهد آورد! اساسا همان گونه که گفته شد، زورگویی و شوونیسم فارس در ایران وجود نداشته و تقریبا در چهارده قرن گذشته هیچ پارسی زبانی بر ایران حکومت نکرده است به جز تقریبا به مدت ۶۰ سال و بدون شک در این دوره لازم بوده مبانی دولت ملی در ایران شکل گیرد. مهمتر این که فشار استبدادی و تضییع حقوق افراد و آحاد مردمان ایران ناشی از عنصر اتنیکی نبوده بلکه نتیجه ی حکومت و ساختار استبدادی است که از مقر خود در مرکز خاک کشور که معمولا در قلب یا ناف کشور قرار دارد بر تمام مردمی تحت تسلط خود ظلم می کند، زیرا از همه می ترسد و نگران قدرت مطلقه ی خویش است. و دست آخر این که ظلم استبدادی ربطی به زبان مردم تحت ستم ندارد. فرد مستبد بیش از همه از اقوام و بستگان خود می‌ترسد. در طول ۱۴ قرن گذشته در واقع به مردم پارسی زبان بیشتر از دیگران ظلم شده است، زیرا که در دسترس قدرت بوده اند. کافی است به همین چهل سال گذشته توجه کنید. مستبد هر قیامی را در هرجایی که باشد در نطفه خفه می‌کند و هدفش هم تنها حفظ منافع شخص خویش است. اگر آموزش زبان محلی، جدایی یا خودمختاری و اقداماتی از این دست می توانست برای مردمی، مثلا در آذربایجان یا بخش عربزبان خوزستان، دموکراسی و خوشبختی ایجاد کند، در این صورت امروزه باید در ترکیه و عربستان سعودی بهترین دموکراسی ها را می داشتیم! و یا مثلا پارسی زبانان مورد تبعیض و تعرض قرار نمی‌گرفتند! حل مسأله‌ی اتنیکی، مستقیما و به طور ریشه‌ای مربوط و منوط است به حل مسأله ی دموکراسی و برقراری کامل حقوق شهروندی. و در دنیای امروز هم ملتهای کوچکتر لقمه های لذیذتری برای دشمنان قدر قدرت جهانی هستند- دشمنانی که پنج شش دهه ای است اسرائیل هم به جمع شان پیوسته و چین و گویا روسیه هم از راه رسیده اند! فعلا از اعراب می گذرم!

نکته های مذکور باید به زبانی روشن و ساده و مختصر با نیروهای مختلف اپوزیسیون مطرح گردد، مخصوصا که ایرانیان رکورد افتراق و بدفهمی خطرناکی را در چهل سال گذشته از خود به جای گذاشته اند.

مسائل تاکتیکی:

۱-  بدون شک قبل از هرچیز باید اجماع، یعنی «ائتلاف» میان نیروهای مترقی داخل و خارج بر پایه‌ی حداقل برنامه‌ی استراتژیک ایجاد شود.  [من از “اتحاد و ادغام سازمانی” صحبت نمی کنم- که ممکن نیست. در میان اپوزیسیون ایرانی کله‌شقی عجیب و ایران‌برباددهنده‌ای وجود دارد که در کار تخریب اتحاد و تشکیلات و حتی کشور ایران است که تمامی جهان را به حیرت واداشته است].

۲- مانیفست یا بیانیه‌ی ساده با مضمون مذکور خطاب به تمام «سازمان‌های مترقی» [مترقی به مفهومی که ارکان حداقلی آن در بالا گفته شد] و افراد و شخصیت های ملی نوشته خواهد شد و در فضای مجازی مکرراً منتشر خواهد و کتباً ارسال خواهد شد؛ از جمله به آقای رضا پهلوی و اصلاح طلبان داخل و خارج و روحانیت و آن بخش از فعالان داخلی که پتانسیل لازم را برای عبور از وضع کنونی دارند. همین طور به نیروهای انتظامی و کسانی که با مردم رفتار خشونت آمیز می کنند. از این نیروها و دیگران خواسته خواهد شد به هر طریقی که می توانند به تحقق این امر یاری رسانند.

۳- از آقای پهلوی خواسته خواهد شد که با وفاداری به مردم ایران و انقلاب بهمن، در کنار جمهور مردم و «جمهوری» (نه جمهوریت پادشاهی) قرار گیرد.

۴- از نیروهای پاشنده‌ی خاک در چشمان مردم و خلط مفاهیم و خلق تاریخ‌های دروغین خواسته خواهد شد دست از ایجاد شک و شبهه بردارند و مثلاً جمهوریت را در زیر تاج پادشاهی به مردم ایران پیشنهاد نکنند، زیرا که «سلطنت شبه-دموکراتیک» به مفهومی که در اروپا موجود است، در ایران ممکن نیست (سلطنت اگر در ایران آگاهی داشت، علیه مصدق توطئه و کودتا نمی کرد. و ایران را نیز در مواقع حساس سرنوشت ساز ترک نمی کرد و در کنار مردم می ماند! دلایل متعدد دیگری هم دارد).

۵- به اصلاح طلبان گفته خواهد شد، از این امامزاده معجزی بر نمی‌آید، هرگز هم در طول تاریخ برنیامده و اصلا عصر وعده ها و معجزات مذهبی دروغین سپری شده است.

۶- از روحانیان برجسته و مدافع حقوق مردم و جمهوری خواسته خواهد شد با بیان آشکار از سکولاریسم و جمهوری و دموکراسی و اتحاد ملی دفاع کنند (چیزی شبیه به سنت انقلاب مشروطه)

۷- رژیم می کوشد از روحانیان منفعل و سازشکار سوء استفاده کند (خاتمی و کروبی). نوشتن نامه به آنان (در فضای مجازی و به صورت کتبی) و درخواست از آنها که تن به فشار ولی فقیه و پاسداران ندهند و در کنار مردم باشند و دست از سازشکاری بردارند.

۸- اجتناب از طرح شعارهای رؤیایی ناممکن یا ارتجاعی که ایران را «خاله‌خرسانه» بر باد خواهد داد.

۹- بیان کردن دقیق و روشنِ «خواستِ کنونی مردم و تاریخ ایران» – چنان که پتانسیل آن را داراست- در تمامی بنرها و تراکت ها!

۱۰- استفاده از تمامی موقعیت‌هایی که حوادث صنفی، سیاسی و اجتماعی به طور ذاتی در اختیار مردم می گذارد، مانند عدم شرکت فعالانه در جریان انتخابات پیش رو. عدم شرکت فعالانه یعنی بیرون آمدن منظم از خانه ها به جای نشستن در خانه ها، ندادن رأی، و در عوض اعلام رأی واقعی مردم (یعنی شعار اصلی جمهوری سکولار و دموکراتیک) بر روی تراکت‌ها و بنرها بدون دادن شعار، اما به طور منظم و حرکت به سوی مراکز اخذ رأی و نمایش خواست خود در یک جمله و یا اگر بالاجبار به پای صندوق برده می شوند، که باید در برابر آن مقاومت کنند، انداختن کاغذی شخصی و اعلام جمهوری سکولار دموکراتیک. مطلب باید بر روی هردو طرف پارچه ها و تراکت ها نوشته شود تا از هردو سو قابل خواندن باشد.

۱۱- در مورد دهم، بودجه ی لازم را بازاریان و افراد ثروتمند تأمین کنند و هرکس به تناسب قدرت مالی کمک کند.

۱۲- هشدار به نیروهای انتظامی و جلوگیری از خشونت به جای جلوگیری از راهپیمایی آرام و صلح آمیز.

۱۳- استفاده از هر موقعیت دیگر نظیر بند ۹.

۱۴- نوشتن نامه در این موارد به مقامات ولایی و نظامی به منظور منفعل کردن آنان و تضعیف روحیه ی آنها و ترساندنشان از عواقب اقدامات ضد مردمی شان.

۱۵- اعتصابات صنفی، کشیدن دست از کار، راهپیمایی صنفی آرام و گسترده. دعوت اصناف برای اتحاد سراسری و تظاهرات. و دادن هشدار به مسئولان، مخصوصا شخص رهبری، در مورد بی کفایت بودن تمامی حکومتیان.

۱۶- نامه به تمامی مقامات بین المللی و سازمان ملل و احزاب مترقی دنیا برای حمایت از ایرانیان و افشاگری های لازم.

۱۷- سازمان دادن اعتصابات سراسری.

۱۸- دعوت از نیروهای نظامی برای پیوستن به مردم و عدم اقدامات خشونت بار و در عوض جلوگیری از تخریب اماکن و بانکها توسط عوامل نفوذی رژیم. در این مورد تظاهرکنندگان باید خود دارای نیروی نظم دهنده باشند که عوامل نفوذی رژیم در میان آنان دست به خرابکاری نزنند.

۱۹- توزیع اعلامیه و توضیح هدف به طور بسیار کوتاه وروشن به طوری که جای شک و شبهه باقی نگذارد. جوانان محله می توانند به شدت مفید باشند

نکته ی آخر این که ممکن است رژیم بخواهد باخشونت با مردم برخورد کند. ناچار کلوخ انداز را پاداش سنگ است! این کار را رژیم چهل سال است که انجام می دهد و از صبر مردم سوء استفاده کرده است. اکنون رژیم مرحلۀ پایانی حیات ننگین خود را می گذراند و روشن است که صبرها به پایان رسیده  و زمان تغییر قطعی فرا رسیده است. این را حتی خود رزیم هم فهمیده است و به همین دلیل به اعدام و ایجاد رعب و وحشت روی می آورد. حتی دنیای طبیعی ایران، طبیعت ایران، جانوران و گیاهان و رودهای ایران هم فهمیده اند و با ادامه ی این حکومت جنایتکار فاسد به شیوه های بیانی و رفتاری خویش موافقت ندارد. قانون فیزیکی عمل و عکس العمل به تمام در اینجا کارکرد و مظهر ظهور و عمل دارد.

با توفیق برای تمام ایرانیان

امضا محفوظ

* در توییتر شورای مدیریت گذار پرسشی در مورد استراتژی و راهکارهای گذار از رژیم کنونی مطرح شده است. این نوشته به این موضوع پرداخته است.

مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.

«مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.»