ترافیک رهبران در اپوزیسیون ایران (بخش ۴ و ۵)

در جستجوی رهبر و رهبری!

حمید آصفی

در جنبش مردم ایران دو عنصر به هم مرتب، یکی فرد رهبر و دومی جریان رهبری، نیاز مبرم داریم که در ادامه هرکدام را توضیح خواهیم داد.

ویژگی های و شرایط یک رهبر ملی :

بر کشیدن یک رهبر ملی تا حدی خودجوش است اما هرگز فی البداهه نیست، بر کشیدن یک رهبر مستلزم این است که از مدتها قبل و در پراکسیس مبارزاتی برتری های خود را نشان داده باشد، و با کسب صلاحیت های اخلاقی و با ایمان به راه خود، برای ایفای این نقش خود را آماده کرده است.
نیاز به مشروعیت دارد. یعنی باید نزد فعالان جنبش مقبولیت یابد.

این رهبر قطعا به مشروعیت های مردمی نیاز دارد ولی در آغاز باید این مشروعیت را نزد فعالان جنبش پیدا کند. به همین دلیل، اگر بدون این پیش شرط های اولیه بخواهد خودش را رهبر اعلام کند، نوعی جهش گلخانه ای است! و این امر ممکن نیست و همانگونه که گفته شد باید در ابتدای کار فعالان واقعی جنبش او را رهبر اعلام کنند.

هر فعال سیاسی اگر ویژگی ها و صلاحیت لازم را نداشته باشد و بخواهد خود رهبر اعلام کند فقط در نهایت رهبر فرقه کوچکی خواهد شد! و با سر و صدا و حتی تبلیغات تلویزیون های ماهواره ای، هرگز به مقام رهبری ملی جلوس نخواهد کرد. رهبر ملی شدن نیاز به شرایطی معینی دارد که قابل دور زدن و دور انداختن نیست! در این ۴۱ ساله ی حاکمیت جمهوری اسلامی بسیاری خود را رهبر خوانده اما هرگز رهبر نشده اند اما هنوز برخی ها نمی خواهند عبرت بگیرند.

به چه کسانی رهبر بی سرباز می گویند!؟

فعالان سیاسی که خود را کاندید می کنند، اما شرایط و الزامات آن را آماده نکرده اند. فضای مجازی و عناصر فرقه ایی، خود او را مقبول مردم دانسته اند، اما به طور واقعی و حداقل با استفاده از یک سیستم نظر سنجی مجازی از مردم، تلاشی برای فهم میزان مقبولیت عمومی مردم و میزان مشروعیت خود نمی کنند تا حداقل تامین دلیل نمایند! با ذوق زدگی صبر نکرده اند فعالان جنبش آنها را رهبر اعلام کنند.

این رهبران خود خوانده مدعی طرح و برنامه برای اداره کشور هستند، تقریبا کابینه را تشکیل داده اما اعلام نکرده اند!، با کنکاشی به طرح و برنامه های آنان در می‌یابیم که این طرح برنامه هایی است که در اینترنت به وفور پیدا می شود. اما هیچ برنامه و استراتژی که بتوانند حاکمیت را تسلیم مطالبات جنبش کنند ندارند و منتظرند که یا حاکمیت به سراغ آنها بیاید و قدرت را دو دستی تقدیم آنان کنند و یا به طور اتوماتیک خود حاکمیت از بین برود. پس می توانیم بگوئیم بدون کسب آن صلاحیت های اخلاقی، عاطفی، علمی، مردمی و… تبدیل شدن به رهبر یک جنبش مبارزاتی گسترده ناممکن است، چه رسد به این که بسیاری از آن شروط را نداشته باشند.

دو گانه سازی کاذب بین رهبر و رهبری!

برخی از فعالان سیاسی که زمینه ی بالقوه ی تبدیل شدن به رهبر را دارند نمی خواهند از این فراتر بروند و همه ی امور را می‌خواهند در خود نگه دارند و تصور می کنند که امر رهبری جنبش های گسترده احتماعی را در ید رهبری خود به تنهایی می توانند قرار دهند.

نکته مهم: رهبر(فرد) بدون رهبری (تشکیلات، ساختار) خود به خود می شود همان رهبر خود خوانده!

در هیچ کدام از انقلابات و جنبش های بزرگ ملی رهبر بدون پشتوانه ی رهبری (ساختار) موفق نبوده اند اگر دکتر محمد مصدق، گاندی، ماندلا، لخ والسا و… رهبر شدند، بدون جبهه ملی ایران، بدون کنگره ی ملی هند، بدون کنگره ی ملی آفریقای جنوبی، بدون جنبش هبستگی لهستان، نه مصدق، گاندی، ماندلا، لخ و السا…نه رهبر می شدند و نه جنبش و انقلابشان به پیروزی می رسید. اینجا باید به این نکته ی مهم توجه داشت که در درون این جبهه ها معمولا شجاع ترین، آگاه ترین، صادق ترین، بی پروا ترین و بن بست شکن ترین افراد بالا می‌آیند و به دبیر کل جبهه، رهبر جنبش ملی، نماد وحدت ملی، رئیس دولت، تبدیل می‌شوند. اما گاهی آدمی در می ماند که این معادله ساده را چرا برخی نمی خواهند متوجه بشوند!

اپوزیسیون و رهبری در شرایط فعلی

در اپوزیسیون ایرانی داخل کشور یک طیفی از نیروهای سیاسی را داریم که یک یا برخی از این خصوصیات لازم برای امر رهبر(فردی) و رهبری (ساختار، تشکیلات، رسانه، پشتوانه ی مالی پاک و روشنفکرانی که تولید کننده و ترویج دهنده ی گفتمان های لازم برای دوران گذار هستند) را دارا می باشند. ولی مشکل اساسی این است که هیچ کدام از این رهبر و رهبری، شرایط لازم را ندارند و تا رفع نقصان ها و کسب شرایط لازم، از اینکه بتوانند جایگاه رهبر و رهبری کسب کنند، امر غیر ممکنی است.

جریان رهبری(ساختار) چگونه خود را معرفی کند؟

یک جریان سیاسی مدعی رهبری جنبش های اعتراضی اگر بخواهند عروج پیدا کنند، اولین گام این است که کاندیدا شود و آن را به صورت روشن و شفاف اعلام کند و به مردم ایران بگوید که می خواهد به صورت مشخص جنبش اعتراضی برای گذار به دموکراسی ملی را رهبری کند. مردم باید مطمئن شوند که آیا می توانند روی این جریان، به عنوان کاندیدای رهبری حساب کنند؟ آیا اغلب الزامات ساختاری را تدارک دیده و یا موضوع سنگ مفت و گنجشگ مفت است و امیدوار دارد که به طریق تصادفی رهبر جنبش شود؟ برخی از نیروی سیاسی مدعی رهبری نیز تصور می کنند حاکمیت می آید و از آنها خواهش می کند که بفرمائید حکومت! یک رهبر و جریان سیاسی اش می گوید حکومت منتظر اعلام آمادگی ماست که قدرت را تقدیم و فقط ما باید امان نامه های سیاسی، قضایی برای آنها صادر کنیم، دیگری می گوید نه جنبش خوب نیست و اعتصاب بهتر است لذا باید در نهایت به مردم بگوئیم که در منزل بنشینید و به خیابان نیایید تا گلوله نخورید. حالا این اعتصاب خانگی چند ماه طول می کشد و از کجا معیشت و خوراک زنده ماندن تهیه کنند، جوابی وجود ندارد. این ترافیک رهبران و البته مدعی داشتن ساختار به همین جا ختم نمی‌شود بلکه یک راه بندان بزرگ سیاسی در سپهر سیاست ایران به وجود آورده اند! و به همین دلیل، دستگاه ها و اتاق فکر های حاکمیت با خیال راحت تری پروژه های خود را پیش می برند و جامعه نیز تاکنون نتوانسته یک تصمیم اساسی بگیرید. بقای حاکمیت فقط و فقط در نبود یک آلترناتیو است و با این ترافیک سیاسی، فعلا برای امروز! خیالش به طور نسبی راحت است.

مدتهاست که جنبش اعتراضی در ایران آغاز شده و حاکمیت در این دو سال اخیر پیوسته در یک اضطراب سیاسی قرار داشته و جنبش اعتراضی مردم در شرایط مستعد رهبری شدن قرار گرفته، لذا نیروی رهبری کننده(ساختار) حتی توسط و اعلام رهبر خودش، وجود ندارد که مستقیم به مردم ایران بگویند آنها آماده اند تا رهبری جنبش را بر عهده گیرند. البته این تنها در زمانی معنی دارد که آن جریان سیاسی تدارک لازم برای تامین شرایط پیش گفته شده( ساختار، رسانه، پشتیبانی مالی، روشنفکران،…) را به طور عملی به دست آورده باشد. امر رهبری بر پایه ی برداشت و نگاه مکانیکی به حوزه قدرت و جامعه نیست (تقدیم قدرت از طرف حاکمیت، اعتصاب در منزل، کودتای نظامیان!) بلکه یک فرایند پویا و دیالکتیکی بین سه ضلع جامعه، حکومت و نیروی سیاسی مدعی رهبری است. در این مسیر و بستر یک جریان به مقام رهبری جنبش می رسد و نه به صورت سفارشی از طرف دول خارجی و یا تحمیلی (حمله نظامی).

وقتی جامعه با این نیروی رهبری مواجه می شود به سنجش رفتار و گفتار رهبر آن می نشیند و در مورد توانمندی و بر کشیدن رهبر-رهبری به قضاوت ملی می پردازد و می بیند که این رهبر_رهبری شایستگی لازم را دارند تا به آن اعتماد کنند یا خیر و این عنصر اعتماد همان معمای قفل شدگی سیاست رهایی در ایران است.

کورش عرفانی: ((سرنوشت «خوان گوایدو» شبه رهبر ناکام جنبش اعتراضی مردم ونزوئلا، به خوبی گویای آن است که وقتی توده ها نمی توانند خصلت های رهبری را در شما ببینند، شما رهبر نمی شوید، هر چند که دهها دولت شما را به عنوان رهبر جنبش مردمی به رسمیت بشناسند.)) این بحث ادامه دارد…

بخش های اول تا سوم این مقاله را در صفحه اندیشه و نظر سایت شورای مدیریت گذار بخوانید

*مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.

 

«مقالات و دیدگاه های مندرج در سایت شورای مدیریت گذار نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.»