گذار از نظام، پایانی بر اشکهای ما

عفت گوهری، عضو کارگروه زنان و برابری جنسیتی شورای مدیریت گذار

از تابستان سنگین ۶۷ همه شهریورها یادآور جانهای عزیزی هستند که توسط رژیم به قتل رسیدند، قتلهایی که داغی سنگین روی دلهای ما و بازماندگانشان باقی گذاشتند. از آن تابستان به بعد یاد بعضی قربانیان روشنم می دارد، رزق روحم شده است. یاد مینا، نعیمه، عفت، رضا، حسین، مصطفی، نورالدین، …. و این کهکشان پر ستاره که آسمان شب زده میهن را روشن کردند و غم نبودشان همیشه و تا ابد بر دلم سنگینی می کند.

این روزها غمی دیگر بر دل خسته ما نشست و همه ما را عزادار کرد؛ خبر قتل نوید افکاری توسط رژیم جنایتکار. گمان داشتیم که شاید طوفان توییتری، فضای مجازی، درخواست های جامعه بین المللی و چهره های ملی و جهانی بتوانند مانع از این جنایت وحشتناک شوند. اما صد افسوس که ما باز هم خوش باورانه گمان بردیم که می توانیم کاری برای نوید بکنیم و مانع از اجرای آن حکم وحشیانه و ناعادلانه شویم. گمان بردیم که هنوز شاید گوش شنوایی در حاکمان ایران و دستگاه ظالم قضاییه اش برای شنیدن صدای مظلومیت نوید وجود داشته باشد. فکر کردیم شاید کسی صدای مادر دردمندش “بهیه نامجو” را بشنود و این مادر نگران و چشم براه را شاد کند.

این روزها در مورد قتل نوید گفتیم، شنیدیم و گریستیم. اما وقتی به آن سالهای سیاه دهه شصت  و بخصوص به تابستان ۶۷ فکر می کنم، در آن روزهای دیوانه که خمینی جام زهر را سر کشیده بود و جنگ خانمانسوز هشت ساله با زبونی و ذلت خمینی به پایان رسیده بود. در آن روزهایی که رژیم و سرانش در ضعیف ترین شرایط روانی قرار گرفته و ترس بر آنان غلبه کرده بود، در چنان روزهایی بود که رژیم برای روحیه دادن به نیروهای سرخورده و ترسان خود دست به اعدام گسترده زندانیان زد و سیلی از خون براه انداخت. جامعه نیز در سکوت خفقان آوری فرو رفته بود؛ صدایی و اعتراضی شنیده نمی شد، اگر هم صدایی بود، صدای گریه خفه مادران و پدران داغدار از داخل خانه ها و یا خاوران بود. صدای مظلومیت کشته های آن سالها به گوش کسی، یا جامعه جهانی نرسید و قاتلین باردیگر روحیه گرفتند و بر صدر نشستند. در سالهای پیش و پس از آن رژیم جانهای عزیزی را بیجان کرد و از میان ما برداشت؛ اما هیچکس از داغ دلهای ما خبری نگرفت.

و حالا در این سالهای اخیر که اعتراضات مدنی و صلح آمیز مردم با خشونت وحشیانه رژیم روبرو شده و بهترین فرزندان این ملت یا در میدانها و خیابانها و یا میان باتلاقها کشته شدند و یا زندانها را پر کردند، به یمن فضای مجازی و سرعت انتقال خبر دیگر کسی یارای انکار و یا خاموش کردن صدای قربانیان را ندارد و در کسری از ثانیه اخبار به هر گوشه دنیا از جمله ایران منتقل می شود.

اما رژیم جلادان همچنان به کشتار و نابودی هر صدای اعتراض و مخالفت می پردازد. اما واضح است که این همه کشتار و این همه اعدام در همه این سالها نه از موضع قدرت و کنترل اوضاع که از روی ترس و وحشتی است که سراپای سران رژیم را فرا می گیرد. آنها می ترسند از اعتراض به هر شکلی و از مخالفت در هر شخص در هر سن و مقامی.

ماشین اعدام و قتل جوانان و معترضان در تمام عمر رژیم مشغول به کار بوده است و هر بار با هر قتل جدیدی ضربه ای دیگر به روان اجتماعی ما وارد شده است. ما بعد از ندا آقاسطان، سهراب اعرابی و  دیگر کشته های جنبش سبز، در عزای رامین کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان نشستیم، در عزای رامین پوراندرجانی گریستیم، برای پویا بختیاری هم. همین اواخر برای توقف حکم اعدام سه نفر از معترضین آبان  طوفان توئیتری راه انداختیم. اما صدای ما برای جلوگیری از اعدام مصطفی صالحی و … حالا نوید افکاری به جایی نرسید.

بر اشکهایمان پایانی نیست. برای درد مادران چشم براه درمانی پیدا نکردیم. چاره این درد چیزی جز نابودی کامل این نظام مذهبی ضد بشر و قرون وسطایی نیست. باید از این نظام اسلامی و ضد انسانی عبور کنیم تا بتوانیم اشکهایمان را پاک کنیم و مرهمی بر دل مادران و پدران داغدار بگذاریم. دیر است و دور نیست آن روز.