اشکبوس طالبی-
آموزش زبان اول که پایه و اساس یادگیری زبان رسمی ما (فارسی) و یا زبان بین المللی ما (انگلیسی) است، در همان اوان کودکی درجا زده و هرگز به سطح کامل فراگیری زبان٬ یعنی خواندن و نوشتن و ارتباطات نوشتاری٬ نرسیده است. زبانهای کردی، ترکی، بلوچی، عربی، آسوری، ترکی قشقایی و دهها لهجه و زبان دیگر در حد شفاهی یا شنیداری ماندهاند و کمتر به خواندن و نوشتن و تولید فکر رسیدهاند. عملا٬ این زبانها امکان حیات و تولید زبانی و پایایی فرهنگی را ازدست داده و راه استحاله در زبان فارسی را میپیمایند. وقتی زبان به اضمحلال برسد، فرهنگ نیز آرام آرام منحل خواهد شد. چون زبان است که فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر منتقل میکند.
زبان چگونه تعریف و چگونه فرا گرفته میشود؟
عناصر تشکیل دهندهی آن چیست؟
مقدمه:
زبان سیستمی است پیچیده که از کلمات، اعداد و نشانه (نماد یا سمبل)ها تشکیل یافته که با ترکیب معنی دار آنها، میتوان با دیگران ارتباط کلامی وعاطفی و فکری برقرار کرد. علاوه بر آن، زبان ابزار تفکر، خیال و سایر فعالیتهای ذهنی ماست. زبان و سخنگویی، در پرورش هوش، استعدادها و شخصیت اجتماعی ما نقش اساسی دارد.
ساختار زبان و عناصر تشکیل دهندهی آن:
ساختار زبان، بین ملت های مختلف جهان تقریبا دارای خصوصیات یکسان است[1]. تمام کودکان معمولی، هنگام تولد گریه میکنند که یک بازتاب[2] عمومی و عادی است. کودکان را تا ۶ ماهگی، شهروندان جهان میدانند زیرا میتوانند با هر گونه صدا و زبان تطابق پیدا کنند. معمولا از ۶ ماههگی به بعد، کودکان صداها٬ اصوات و بعد به تدریج٬ زبان اختصاصی خانواده و فرهنگ محل زندگی خود می آموزد.
اولین مرحلهی زبان آموزی صدا-سازی است و بعد ترکیب صداها که درچند ماه اول دورهی نوزادی آموخته میشود. حدود ۵ تا ۷ ماههگی اولین کلمه ساخته میشود؛ یعنی اولین کلمه برای کودک مفهوم و معنی پیدا میکند. اگر کودک را با نام خود صدا کنیم٬ آن را تشخیص میدهد. سن ۷ تا ۱۱ ماههگی برای کودکان٬ دورهی بسیار حساسی است زیرا کودکان در این سن بین صداها و کلمات جهانشمول[3] با صداها و کلمات مشخص زبان خانوادهگی آشنا میشوند و آن را تشخیص میدهند؛ این مرحله معمولا آغاز یادگیری زبان مادری است. اگر کودک در این دوره با دو زبان متفاوت آشنا شود٬ هر دو زبان را به یک شکل فرا میگیرد و درونی میکند. که درحقیقت کودک دو زبان مادری[4] دارد و آن را بهکار میبرد.
معمولا طی۱۲ تا ۱۸ ماههگی٬ آرام آرام ترکیب دو کلمه برای ایجاد یک مفهوم ( مثل «بابا آب») برای کودک شکل میگیرد. یک کودک عادی در این دوره، بین ۳۰ تا ۵۰ کلمه را میفهمد و میتواند آنها را بهکار ببرد. از ۱۸ ماهگی به بعد٬ از کودک جملات کوتاه برای ارتباط کلامی با نزدیکان شنیده میشود. کودکان معمولا در ۲ تا ۲ و نیم سالگی سخنگفتن کامل را شروع میکنند. ابتدا بیشتر با خودشان صحبت میکنند و سپس با دیگران. در همین دوره است که آرام آرام هویت فردی، دنیای عاطفی و شخصیت متمایز آنها شکل میگیرد.
کودکان برای سخنگفتن از ۳ مرحلهی مشخص میگذرند: مرحلهی اول٬ گرفتن صداها و اصوات از محیط زندگی است که به آن مرحلهی پیش-زبانی میگویند. مرحلهی دوم٬ درونی کردن این صداها و اصوات مختلف است که از طریق اعصاب حسی شنیدن، دیدن و حتی لمس کردن، به سیستم عصبی مرکزی٬ یعنی نخاع و مغز وارد شده و در بخشی از مغز جایگزین میشود و آرام آرام تصویر-سازی و سپس معنی-سازی شروع میشود. این مرحله را “سخن گفتن درونی”[5] میگویند که مرحلهی تولید معانی، مفاهیم، اندیشیدن و گفتار درونی[6] است. مرحلهی نهایی٬ ارتباطا ت کلامی و عاطفی با دیگران است که به آن، “سخن گفتن”[7] میگویند که فرم بیرونی سخنگویی است.
سرعت و چگونهگی گذار این مراحل به عوامل مختلفی ارتباط پیدا میکند؛ مثلا سطح تحصیلی و نقش مادر و سیستم آموزشی او٬ فقر یا غنای زبانی و فرهنگی خانواده٬ عوامل ارثی یا محیط قبل از تولد٬ تک زبانه یا چند زبانه بودن خانواده و محیط اجتماعی نزدیک به کودک٬ از عواملی است که به مراحل زبان آموزی کودک کمک میکند. میزان تعامل روزانه با کودک نیز تاثیر زیادی در این یاد گیریهای اولیه دارد. یعنی هرچه مادر٬ دایه یا اطرافیان کودک٬ با او روشن و صحیح صحبت کنند، کودک هم بیشتر به آموختن تشویق میشود.
متخصصان زبانشناسی٬ از جمله نوآم چامسکی[8]٬ معتقدند:”نوزاد انسان، دارای استعداد مادرزادی زبان آموزی است و این استعداد جهان شمول است.”این فیلسوف و دانشمند٬ که از پرآوازهترین زبان شناسان دانشگاه هاروارد در آمریکاست، روی سیستمهای تعبیه شدهی زبان آموزی[9] کودکان تکیه میکند؛ “کودکان به طور فیزیکی و روانی دارای سیستمهای مادرزادی هستند که زبانآموزی را برای آنها ممکن میسازد.”
این توانایی ارثی به کودک کمک میکند تا زبان محیط خود را فرا بگیرد، درونی کند و به آن معنا بدهد. یادگیری زبان ابتدا در ارتباط تنگاتنگ با مادر٬ از طریق تقلید٬ و سپس در متن خانواده، مدرسه و اجتماع، از طریق تقلید و نیز همراه آموزش مستقیم و تدریجی و با کمک سیستمهای یادگیری مبتنی بر پاداش و تنبیه، فرا گرفته میشود.
زبان مادری یا زبان اول و ارتباط آن با مغز
چرا زبان مادری مهم است و چه ارتباطی با رشد مغز و شخصیت دارد؟
سر و مغز کودک جزء اولین ارگانهای بدن است که رشد میکند و اندازهی آن هنگام تولد، تقریبا نصف اندازهی کل بدن است. چون مسیر رشد کودک از بالا به پایین و از درون به بیرون است، سر و قلب٬ اولین اندامهای بدن است که رشد میکنند و این تکامل و رشد، طی سالهای اول بسیار سریعتر و حساستر است. لذا مغز کودک نسبت به سایر اعضای بدن رشد بسیار تندتری دارد و بیشتر آمادهی گرفتن و تولید تصویرهای ذهنی است. مغز کودک٬ هنگام تولد٬ یک چهارم رشد طبیعی خود را داشته٬ در ۲ سالگی ۷۵٪ رشد طبیعی خود را پشت سر گذاشته٬ در۷-۸ سالگی تا ۹۰٪ اندازهی مغز یک بزرگسال رشد کرده است٬ و بالاخره در نوجوانی کامل میشود؛ یعنی به وزن ۱۳۵۰-۱۵۰۰ گرم میرسد. مغز کودک در دورهی نوزادی، از صد میلیارد نرون مغزی تشکیل شده است. رابطهی رشد مغز کودک با تواناییهای ذهنی و زبانی کودک از نوع رابطهی همبستهگی[10] است. یعنی هر دو باهم رشد میکنند. بدین معنی که رشد یکی باعث رشد دیگری نیست؛ بلکه رابطهی هر دو برهمدیگر، یک رابطهی تاثیر و تاثر متقابل است؛ نه یک رابطهی علت و معلولی.
رشد بخشهای مختلف خود مغز نیز همزمان نیست؛ قسمتهایی از مغز زودتر رشد میکند. مثلا، نزدیکترین منطقه به نخاع٬ رشدی زودتر دارد. ابتدا قسمتهای مغز پایینی[11]٬ سپسس قسمتهای مغز میانی[12]٬ و در آخر مغز فوقانی یا پیشانی[13] به رشد میرسد؛ که این قسمت مغز، به رشد زبان و ذخیره-سازی کلمات و کاربرد اعداد٬ تصاویر و مفاهیم، ارتباط بسیار دارد. رشد مغز و ارتباط بین نورونهای مغز٬ به رشد زبانآموزی کمک میکند و آموختن زبان نیز به نوبهی خود٬ به رشد مغز و تواناییهای هوشی و تواناییهای یادگیری کودک اثر میگذارد.
تصویر زیر[14] رشد سنی کودک را در رابطه با رشد ارتباطات سلولهای مغز در دوران نوزادی[15] نشان میدهد. میتوان به وضوح دید که ارتباطات بین سلولی مغز کودک در ۲ سال اول زندگی بسیار سریع و تکاملی و رو به پیچیدهگی است.
ارتباطات نرونی مغز کودک هنگام تولد٬ یک ماههگی٬ سه ماههگی٬ یک و نیم سالهگی و دو سالهگی که سن سخنگفتن است، به تصویر کشیده شده است. این تغییرات، فیزیکی[16] است. همراه با این تغییرات نرونی، عملکرد[17] مغز هم تغییر میکند.
گسترش خزانهی لغات، حافظهی کلامی، درک مفاهیم و کاربرد لغات برای بیان فعالیتهای ذهنی و احساسات، در ارتباط کلامی و اجتماعی با دیگران٬ تحت تاثیر رشد مغز است و هرچه مغز و سیستم مرکزی اعصاب رشد میکند٬ کودک در خانه، در مهد کودک و در مدرسه هم بهتر یاد میگیرد و نسبت به افکار و احساسات و نیازهای خود آگاهتر میشود و آنها را بیشتر و بهتر در کنترل گرفته و سازماندهی میکند. این یادگیریهای جدید نیز به نوبهی خود، رشد مغز و فعالیتهای ذهنی کودک و هوش عمومی و شخصیت او را تکامل میبخشد. تفکر، افعال ارادی، برنامهریزی، مقایسه کردن، تشخیص، سخن گفتن، و ترکیب کلمات و جملهسازی، بیشتر در قسمت نیمکرهی چپ مغز متمرکز است. اگر این قسمت مغز آسیب ببیند، مسیر زبان آموزی، سخن گفتن، و قدرت مفهوم سازی کودک نیز دچار اشکال جدی میشود.
ویگوتسکی[18] نشان میدهد که “آموختن کلمه به کودک کمک میکند تا درذهن خود به آن کلمه معناهای بسیار بدهد؛ مثلا همین که کودک واژهی مامان[19] را یاد میگیرد٬ مفاهیمی چون گرما، غذا، آرامش، امنیت، لالایی و حتی خواب و … در ذهن او ساخته و پرداخته میشود.”
اگر این مفاهیم با عواطف کودک همراه شوند، در حافظهی دراز مدت کودک زمینهساز تفکر، تخیل، خلاقیت و هوش او میشوند که در تطابق اجتماعی و سازگاری با محیط زندگی کودک نقش اساسی خواهند داشت. همین پروسه٬ کم و بیش در افراد مهاجر و تبعیدی که وارد فرهنگ و حوزهی زبانی متفاوت میشوند، نیز اتفاق میافتد.
مهاجران و تبعیدیهای ایرانی نیز در اروپا و آمریکا با تجربیات مشابهی روبرو میشوند. آنها هم برای بقای زندگی و سازگاری اجتماعی، ابتدا کلمات جدید انگلیسی٬ فرانسوی٬ آلمانی٬ هلندی … را میآموزند و به آنها مفهوم و معنا میدهند. هرچه گسترهی این کلمات و مفاهیم بیشتر شود و با عواطف مثبت همراه گردد، شخص را در سازگاری مجدد در حوزهی فرهنگی و زبانی جدید آماده تر میکنند و دوران یاس و تنهایی را کوتاه تر میسازد. زیرا زبان از مهمترین عناصر تشکیل دهندهی تفکر،عاطفه، روابط اجتماعی، فرهنگ و زندگی است.
دانشمندانی که روی مغز و زبان و رابطهی این دو مطالعه کردهاند، به نتایج جدیدی دست یافتهاند که واقعا قابل تامل هستند. این گروه از محققین ثابت میکنند که زبان مادری یا زبان اول، بخش متفاوتی از قشر فوقانی مغز را اشغال میکند. و آن بخش از مغز که مرکز آموزش زبان مادری (زبان اول) است، در برابر ضربههای مغزی مقاومتر است. زبان دوم در بخش دیگری از قشر فوقانی مغز متمرکز میشود. لذا آسیبهای مغزی سبب اختلال شدید در یکی از این دو زبان می گردد. در سکته های ایسمیک مغزی، آسیب وارده بر ناحیهی زبان دوم رایجتر است. و شخص آسیب دیده معمولا٬ ابتدا تواناییهای زبان دوم را از دست داده و فراموش میکند. درحالی که هنوز قادر است با زبان اول خود٬ یعنی زبان مادری صحبت کند.
بعضی از روانشناسان کودک از این هم جلوتر رفتهاند و ثابت میکنند که زبان مادری از دوران سوم حاملهگی بهخصوص بین هفتههای بیست و چهارم تا تولد شروع میشود زیرا مغز جنین در این دوره میتواند به محرکهای صوتی مادر و کیفیت صدای اطراف مادر واکنش نشان دهد. دکتر نلسون[20] و همکارانش در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۱۱ با وصل کردن الکترودهای ضعیف و حساس به مغز ۱۲۸ کودک تازهمتولد شده، امواج مغزی آنها را مورد مطالعه دقیق قرار دادند و مشاهده کردند که این نوزادان به درستی میتوانند صدای مادر را از صداهای دیگر تشخیص دهند و مغز آنها حتی درخواب نیز چنین واکنشهایی نشان میدهد. مغز کودک در این مرحله٬ با ۱۰۰ میلیارد سلول عصبی٬ فقط یک چهارم یعنی 25% رشد خود را کرده؛ هنوز نخاع بخشی از کار مغز را انجام میدهد و باز تابهای غیر ارادی مختلف کودک را سازمان میدهد.
روانشناسان ژاپنی هم به این پدیده توجه کردهاند و از آن فراتر میروند و میگویند در دورهی بارداری٬ صدای موسیقی آرام، صحبت کردن ملایم مادر با جنین و قصهخواندن و لالایی او، روی سیستم عصبی – مغزی کودک اثر میگذارد و اولین رابطهی عاطفی کودک با مادر یعنی وابستهگی[21] را به وجود میآورد که بعدها زمینهی مناسب برای آموزش زبان مادری و یادگیریهای دیگر میشود.
دکتر حسن عشایری٬ عصبشناس مجرب و چند زبانهی ایران اعتقاد دارد: ”زبان اول فقط سخن گفتن نیست٬ بلکه هوش هیجانی و عاطفی انسان نیز هست. هر زبان بار عاطفی، تاریخی و فرهنگی خود را دارد. لذا زبان اول٬ اساس تفکر، عواطف، موسیقی و حتی محتوای خواب انسان را تشکیل میدهد.”
زبانآموزی کودکان پنج مرحله را طی میکند که روی همدیگر اثر میگذارند:
صدا-سازی؛ از طریق گوش دادن و نگاه کردن؛ Phonology
کلمه-سازی؛ از طریق ترکیب صداها و معنا دادن به آنها؛ Morphology
ترکیب-سازی؛ یعنی جمع کلمات برای معنی و هدف خاص؛ Syntax
جمله-سازی کامل برای بیان یک مطلب خاص؛ Semantic
و کاربرد جملات در زمانهای مختلف برای ارتباط کلامی؛ Pragmatic
شنیدن و گوش دادن از ماههای پنجم و ششم حاملگی شروع میشود و از زمان تولد تا ۱۸ ماهگی سایر حسها به کمک کودک میآید؛ مثل لمس کردن، چشیدن، بوییدن، دیدن و با چشم، شیئی متحرک را دنبال کردن و حتی تقلید کردن شکلکهای مادر. نرونهای عصبی که در تمام بدن پراکنده هستند، این محرکهای حسی را گرفته و به سرعت (۱۰۰ متر در ثانیه) آنها را از از طریق سیستم گسترده شبکهی عصبی، به شکل امواج الکتریکی و سپس به شکل کدهای شیمیایی[22] اول به نخاع و سپس به قسمت زیرین مغز[23] یا قسمت بادامی شکل مغز کودک میرساند و باعث واکنشهای عاطفی و احساسی کودک میشود. اوایل ۱۸ماههگی قسمتهای میانی مغز[24] و سپس قشر فوقانی مغز[25] سریع رشد میکند و ارتباط نرونهای مغزی بیشتر و بیشتر برقرار میشود. ذخیرهسازی این حسها آرام آرام شروع میشود وکودک در ۵ ماههگی اسم خود را تشخیص میدهد و در یک سالهگی حدود ۵۰ کلمه٬ و در ۲ سالهگی حدود ۲۰۰ کلمه را در مغز خود ذخیره کرده است؛ کلماتی که با زبان مادری کودک و درارتباط تنگاتنگ با مادر یا نزدیکان کودک، فرا گرفته میشود.[26]
در این دوره است که پایههای زبانآموزی کودک شروع میشود. کودک در ارتباط تنکاتنگ با مادر صداسازی را از مادر تقلید کرده و آنها را با هم ترکیب میکند و صداهای با معنی میسازد. اول صدای «ما» یا «نا» تا به «ماما» یا «ننه و نانا» میرسد. تمام این پروسه آن طور که ویگوتسکی[27]٬روانشناس معروف روسی میگوید درفضای خانواده، درارتباط تنگاتنگ مادر- کودک[28] شکل میگیرد و زبان اول یا زبان مادری آموخته میشود. ابتدا تک-صدایی٬ بعد دو-صدایی٬ بعد چند-صدایی٬ بالاخره کلمه٬ سپس معنیدادن به کلمه٬ و چندی بعد٬ ترکیب دو یا سه کلمه بدون فعل برای رساندن یک مفهوم جا میافتد. مثل: ماما آب و یا ننه سو. در حدود ۱۸ ماههگی یا کمی کمتر، اولین جملهی کامل به زبان میآید و کودک آرام آرام به کاربرد و ترکیب جملات آشنا شده، لهجه و گویش مادری را در محیط تقلیدی- آموزشی خانواده فرا میگیرد وحنجره و سیستم صداسازی خود را با آنها تطبیق میدهد.
شاید جالب باشد تا خوانندگان وعلاقهمندان را به این نکته توجه بدهم که: ۷۰ تا ۸۰ درصد مشاهدات بالینی و طبیعی روانشناسان کودک، چنین نشان دادهاند که اولین واژهی به کار رفته در فرهنگها و زبانهای مختلف واژهی “ماما”، “ننه”٬ “مامی” و “مادر”[29] بوده است؛ نه” بابا” یا “آتا “و یا ددی[30]. زیرا معمولا، مادر از هر فرد دیگر به محیط حسی کودک نزدیکتر است؛ اما اگر پدر این نقش را داشته باشد٬ اولین کلمه با «بابا»٬ «پاپا» و «ددی» شروع خواهد شد.
برای همین است که اولین زبان را زبان مادری[31] نام نهادهاند؛ نه زبان پدری یا طایفهای و یا کشوری. از ۳ سالهگی به بعد، کودک به اشکال پیچیدهتر زبان آشنا میشود و با کاربرد کلمات و جملات، همخوانی نهاد و گزاره یا همراهی فاعل و فعل، حروف اضافه، و به نقش صفت و قید آشناترشده و پا را ازمحدودهی خانواده بیرون میگذارد. گسترش خزانهی لغات، به شکل چشمگیری گستردهتر میشود؛ کودکان از ۱۸ ماههگی تا ۶ سالهگی، به طور متوسط در هرساعت بیداری، یک کلمهی جدید میآموزند و درسن ورود به کلاس اول، حدودا ۱۴۰۰۰ کلمه ذخیره کردهاند.[32]
گذار از محیط خانواده به بیرون خانواده، و ورود به مهد کودک و مدرسه، از حساسترین تغییرات محیط اجتماعی و پروسهی اجتماعی شدن کودک و هویت یابی کودکان است. اما این گذار برای کودکانی که از حوزهی زبان مادری به حوزهی زبانی- اجتماعی دیگری میروند، بسیار پرتنشتر، ناآشناتر و گاهی ترسآورتر خواهد بود. کودک ناگهان احساس میکند در محیط نا آشنای جدید، مهارتهای کلامی و اجتماعی لازم را برای تطابق و همنوایی با اطراف را ندارد. و مشکل زمانی دو چندان میشود که معلمان و یا کودکیاران، با فرهنگ و زبان کودک بیگانه بوده و آموزشهای لازم را برای آسانتر کردن و لذتبخش نمودن این گذار استرسزا و اضظرابآور را نداشته باشند. در چنین حالتی کودک، از محیط جدید دلزده و نسبت به آموزش زبان دوم، مقاوم و حتی فراری میشود.
شاید به همین دلیل است که درصد کودکان فراری از مدرسه یا ترک تحصیل کردهها در استانهای حاشیهای و قومی ۱۰ برابر کودکان تهرانی، اصفهانی و شیرازی است. کودکانی که از ابتدا مسیر زبان آموزی را در همزمان با دو زبان شروع میکنند (مثلا با یک مادر دو زبانه و یا با مادر و پدری که هر کدام به زبان دیگری با کودک صحبت و زندگی میکنند) گذار آرامتری را از خانه به مدرسه تجربه میکنند. در این حالت، یعنی برای کودکی که از ابتدا با دو زبان صحبت میکند٬ (که لااقل یکی از آنها زبان مدرسه باشد) محیط زبانی مدرسه ناآشنا و دردآور نخواهد بود. در چنین حالتی بنا به تحقیقات دکتر آلن دیویس، کودک توانایی آن را خواهد داشت تا فقط از یک قسمت قشر فوقانی مغز جهت جایگزینی لغات و حافظه استفاده کند و این گونه کودکان به طور کلی در تواناییهای تفکر و استدلال از کودکان تک زبانهی همسن، پیشرفتهترعمل میکنند؛ زیرا هر زبان نمادها٬ سمبلها و مفاهیم مختلفی را در خود دارد و کودک دو زبانه٬ قبل ازاستفاده از کلام، این مفاهیم را در ذهن خود مقایسه و حلاجی کرده و سپس بیرون میدهد. قدرت استدلال و مقایسهکردن در این کودکان بهطور معنیداری پیشرفتهتر است. کودکان دو زبانه و یا سه زبانه دیرتر از کودکان یک زبانه به سخنگویی میرسند و گاهی تا دو نیم سالهگی و حتی تا سه سالهگی حرف نمیزنند؛ که البته طبیعی است به شرطی که کودک مفهوم لغات را درک کرده و سخن والدین را بفهمد و نام اشیا را با اشاره نشان دهد.
شاید جالب باشد تا به این نکته نیزاشاره کنم که آسوریهای ارومیه از همان اوایل تولد کودک، همزمان سه زبان مختلف را با کودکان خود صحبت میکنند و کودکان درشرایط مساوی آموزش زبانهای، ترکی، آسوری و فارسی را به یک میزان وبا مهارت مشابه یاد میگیرند. روانشناسان کودک و زبانشناسان نیز تاکید میکنند که: در دو سه سال اول زندگی، انعطاف پذیری[33] مغز برای کودکان این امکان را فراهم میکند تا چندین زبان را یکجا و به یک میزان یاد بگیرند و ازنظرعلمی٬ هیچکدام زبان دوم نخواهند بود.
انجمن تواناییهای شنیداری، گفتاری و زبانآموزی در آمریکا نیز چنین نتیجهگیری کرده است که مهارت در زبان دوم و یا سوم، زمانی فراگرفته میشود که کودک در آموزش زبان اول به مهارت نسبی رسیده باشد. یعنی آموختن صداها، کلمات و جملهها در زبان اول، امکان یادگیری سریعتر زبان دوم را فراهم میکند.
مثلا، کودکان قشقایی٬ اول زبان مادری خود٬ یعنی ترکی قشقایی را فرا میگیرند و هرچه در آن زبان تواناتر باشند٬ بهتر میتوانند زبان دوم یعنی فارسی را یاد بگیرند. در این مورد خاص٬ زبان فارسی٬ زبان رسمی یا زبان دوم شناخته میشود. و هرچه کودک درهر دو زبان اول و دوم مهارت بیشتری پیدا کند و از هرچه جوانتر به آموختن زبان انگلیسی روی آورد، که زبان سوم (زبان جهانی) اوست٬ در این زبان نیز ماهرتر خواهد شد.
باید در این جا تاکید شود که پروسهی زبان آموزی رابطهی تنگاتنگی با پدیدهی اجتماعی شدن[34] کودک و پروسهی فرهنگی شدن[35] او دارد؛ اگر محرکهای محیطی زبان محدود شود، پروسهی زبانآموزی و خزانهی لغات هم محدود خواهد شد. یعنی هیچ کودکی درخلاء زبان یاد نمیگیرد. زبانآموزی، بهخصوص زبان دوم و سوم٬ در متن جامعه[36] و در برخوردهای روزانه٬ برای حل مشکل و سازگاری و تطبیق با نیازهای اجتماعی و فرهنگی موجود٬ انجام میشود. بنابراین معلمها و سیستم آموزش و پرورش٬ پدیدهی اجتماعیشدن را در چهارچوب روشها و برنامههای دقیق و سیستماتیک اجرایی میکنند.
تحقیقات پولاک[37] و همکارانش در سال ۲۰۱۰ نشان میدهد که رشد مغز کودک و ارتباطات سلولی بخشهای جهارگانهی مغز در دوران کودکی٬ یعنی تا ۳ سالهگی٬ بسیار حساساند و سریع رشد میکنند. محرومیتهای حسی در اثر فقر فرهنگی٬ آموزشی و اقتصادی باعث محدود شدن رشد کورتکس مغز میشود و در تواناییهای ذهنی و یادگیری کودک اخلال ایجاد کرده و باعث عقب افتادهگی میشود. شاید بیراه نباشد که این فرضیه را چنین تعمیم دهیم که: فقر فرهنگی، ناتوانی زبان در خلق مفاهیم جدید، میتواند عاملی در نارسایی قوهی تفکر و حتی پایین بودن بهرهی هوشی افراد یک جامعه٬ نقش اساسی داشته باشد.
دو تصویر بالا برگرفته ازاسکنهای مغز دو کودک است (۲۰۱۱). تصویر دست چپ، تصویر مغز یک کودک عادی است که در محیط عادی بزرگ شده و نقاط قرمز و نارنجی در سطح غشای مغزی نشانهی فعالیت مغز، جریان خون و اکسیژن و سوخت وساز بیشتر است. اما تصویر دست راست نمونه ای از مغز کودکان پرورشگاهی در کشور رومانی است که سالها بدون توجه٬ زیر محرومیتهای حسی ( دیداری٬ شنیداری و…) در گوشهای رها شده بودند و به طور معنیداری مغزهای عقبافتاده داشتند.
در این نمودار خطی، رابطهی سن و پیچیدهگی قسمتهای مختلف غشای مغزی و ارتباطات سیناپتیک مغز نشان داده شده است (۲۰۱۱). کورتکس بینایی در یک سالهگی، کورتکس شنوایی در ۳ تا ۵ سالهگی٬ و توانایی استدلال در ۷ تا ۸ سالهگی٬ بیشترین رشد خود را دارد.
درآمریکا وزارت آموزش و پرورش، معلمهای خاص دوزبانه را تربیت میکند تا به محض ورود مهاجرها، کودکان آنها را برای مدتی در کلاسهای مخصوص زبانآموزی ثبت نام کنند؛ این معلمان متخصص که E.S.L[38] شناخته میشوند٬ طی مدت ۶ ماه تا یکسال، به این کودکان و نوجوانان تازه وارد انگلیسی میآموزند؛ سپس آنها را آرام آرام به کلاسهای عادی میبرند و معمولا برای هر تازهوارد، یک همکلاسی را نیز مسئول میکنند تا دانشآموز جدید را در کلاس، زمین بازی و یا در ناهارخوری راهنمایی کند تا وی بر ترس و تنهایی خود غلبه کرده و با محیط ، زبان و فرهنگ جدید٬ خو بگیرد.
بر اساس این دادههای علمی و تجربی است که آموزش پرورش ایالتی کالیفرنیا سالهاست سیستم آموزش پیشدبستانی و دبستانی را همزمان با دو زبان اسپانیولی و انگلیسی شروع کرده و کودکان در سه سالهگی زیر نظر معلمان آموزش دیدهی دو زبانه٬ به فراگیری دو زبان در یک زمان مشغول میشوند. این سیستم آموزشی را آموزش و پرورش دو زبانه[39] میخوانند و این محصلان را کودکان دو زبانه[40] مینامند.
به هرحال، از هر زاویه که نگاه کنیم٬ چه ازدیگاه روانشناسان کودک و چه از دیدگاه متخصصان مغز و اعصاب٬ به همان نتایجی میرسیم که روانشناسان مشهوری چون پیاژه[41]، اسکینر[42]، ویگوتسکی[43] و زبانشناس معروف معاصر، نوام چامسکی[44] بدان رسیدهاند. البته با تفاوتهایی: پیاژه روی واکنش متقابل کودک و دنیای بیرون انگشت میگذارد؛ او معتقد به فعال کردن سیستمهای حسی- حرکتی کودک است. اسکینر روی محیط خانه و محرکهای بیرون تاکید دارد که با تقویت و پاداش همراه است. و ویگوتسکی بر نقش مادر و دیگر بزرگسالان که راهنمای کودک هستند و از طریق آموزش کلمات، به زبانآموزی و فرهنگیشدن کودک تکیه میکند.
نتیجه:
با توجه به دادههای علمی و تجربی و آزمایشگاهی متعددی که در دست داریم (که قسمتی از آنها به اجمال در این مقاله بیان شد)، میتوانیم چنین نتیجهگیری کنیم: آموزش زبان مادری بین اقوام، ملیتها و گروه های اجتماعی در کشور ایران، ناقص است و به شکلی آگاهانه و یا ناآگاهانه متوقف شده است.
یعنی آموزش زبان اول که پایه و اساس یادگیری زبان رسمی ما (فارسی) و یا زبان بین المللی ما (انگلیسی) است، در همان اوان کودکی درجا زده و هرگز به سطح کامل فراگیری زبان٬ یعنی خواندن و نوشتن و ارتباطات نوشتاری٬ نرسیده است. زبانهای کردی، ترکی، بلوچی، عربی، آسوری، ترکی قشقایی و دهها لهجه و زبان دیگر در حد شفاهی یا شنیداری ماندهاند و کمتر به خواندن و نوشتن و تولید فکر رسیدهاند. عملا٬ این زبانها امکان حیات و تولید زبانی و پایایی فرهنگی را ازدست داده و راه استحاله در زبان فارسی را میپیمایند. وقتی زبان به اضمحلال برسد، فرهنگ نیز آرام آرام منحل خواهد شد. چون زبان است که فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر منتقل میکند.
هنوز به درستی روشن نشده است که این پروسهی انحلال زبانهای دیگر تا چه میزان آگاهانه، سیستماتیک و با برنامه است و تا چه میزان ناشی از نا آگاهی و عدم مسئولیت ملی برنامهریزان کشور است. اما لازم است که با تکیه بر مطالعات میدانی و مشاهدات دقیق علمی، برای رفع این تراژدی٬ که منجر به تحلیل رفتن فرهنگهای دیگر میشود٬ پاسخی شایسته و راهکاری بایسته فراهم شود.
البته، زبان فارسی هم به نوبهی خود به تدریج، در تولید فراوردههای فکری، هنری و علمی جهان (به ویژه غرب)، نارساتر و ناتوان تر میگردد. و بیش از پیش٬ مورد هجوم زبانهای مسلط ترانگلیسی، فرانسوی و عربی قرار دارد.
آمار منتشر شده از سوی مسئولان رسمی جمهوری اسلامی ایران نشان میدهد که حدود ۲۰ ملیون ایرانی زیر خط فقر هستند؛ فقر اقتصادی باعث فقر فرهنگی میشود و فقر فرهنگی منجر به فقر زبانی میشود و فقر زبانی نیز٬ فقر هوشی را در پیدارد. طبق آمار وزارت آموزش و پرورش در سال ۱۳۹۳ حدود ۱۰ ملیون از کودکان واجب التعلیم این کشور از امکان تحصیل رایگان و رشد شخصیت و رشد مغزی خود محروم بودهاند. به همین دلیل است که اکثر قریب به اتفاق ۱۰ ملیون بیسواد بزرگسال و غیر محصل ایران کنونی، به اقوام و ملیت های ایران تعلق دارند؛ یعنی شمار اندکی از بیسوادان ایران٬ فارسیزبان هستند.
وزارت آموزش و پرورش ایران، آمار تکاندهندهای را ازسال ۱۳۹۱ به دست داد که نشان میدهد ”۲۰ میلیون از جمعیت بالای ۶ سال ایران، بیسواد مطلق هستند٬ و یا به قول قدیمیها کوره سوادی دارند.” نسبت بیسوادی این تودهی عظیم انسانی در مناطق غیر فارسزبان ایران و استانهای مرزی ایران و اقوام و ملیتهای غیر فارس، بسیار تکاندهنده و مایوس کننده است. چرا که به گفتهی وزیر کشور وقت «نزدیک به ۱۵ درصد جمعیت کل ایران در مناطقی زندگی میکنند که شرایط اولیهی زندگی را ندارند و کسی به این مناطق اعمال نظر نداشته است.” مرتضی میرباقری گفته است یکی از علتهای این مسائل، نظام برنامهریزی در ایران است. در عین حال از ۳۱ استان، و ۱۲۰۰ شهر در کشور، امکانات تنها در شش استان، و ۲۰۰ شهر متمرکز شدهاست.
اگر قبول کنیم که ۵۰٪ کودکان ایران، در خانوادههایی به دنیا میآیند که زبانشان فارسی نیست، بنابراین چند-زبانه بودن در ایران استثنایی نیست، بلکه پدیدهای عادی و واقعی است. لذا سیستم زبانآموزی و آموزش و پرورش وظیفه دارد که آموزش زبان مادری را به رسمیت شناخته و اسباب و کادر لازم را برای تقویت زبان مادری فراهم کند؛ که تاکنون نکرده است.
این گونه تبعیضهای آموزشی به اتحاد و وفاق ملی اقوام و ملیتهای ساکن ایران آسیبهای کاری وارد کرده و نه تنها، میثاق جهانی مجمع عمومی سازمان ملل٬ در مورد به رسمیت شناختن زبان مادری و آموزش آن٬ را زیر پا نهاده (که جمهوری اسلامی ایران نیز آن را در سال ۲۰۰۸ امضا کرده است) بلکه، اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی را نیز نادیده گرفته است که میگوید: “استفاده از زبانهای محلی و قومی را در مطبوعات و رسانهها آزاد دانسته و تدریس زبانهای مادری را در دانشگاهها به رسمیت میشناسد.”
آموزش زبان مادری، درراستای بالا بردن ذخیرهی هوشی کودکان ما و در جهت تقویت زبان رسمی ما یعنی فارسی است و میتواند در راستای تقویت تمامیت ارضی میهن ما باشد. بیتوجهی عمدی و یا نا آگاهانه بر این ضرورت فرهنگی، هم مصداق تبعیضی است غیر قانونی. و هم در خدمت اختلال در اتحاد ملی ماست؛ که هم جرمی است سیاسی٬ و هم ظلمی است آموزشی و فرهنگی.
حکومتهای فارس٬ چه در دوران پهلویها و چه در دوران جمهوری اسلامی، به بهانهی تمامیت ارضی٬ محدودیت ناعادلانه و تبعیضآلودی را درحق این زبانها اعمال کردهاند. اما غافل ازآنند که ادامهی این سیاستها و برنامهریزیهای تبعیضآلود، ضربههای جبران ناپذیری را بر تمامیت کشور و وفاق ملی و ذخیرهی هوشی و عاطفی ما فرود خواهد آورد که خود عامل و بانی تجزیهطلبی است.
وزارت آموزش و پرورش ما نتوانسته است تمام کودکان این سرزمین را پوشش آموزشی داده و انسان اندیشهورز و فرهنگی و مداراجو با عواطف سالم پرورش دهد. لذا این وزارتخانه از وظیفهی اصلی خود شانه خالی کرده است و آگاهانه و یا ناآگاهانه، باعث ضعیفتر و نارساتر و آلودهتر شدن زبان فارسی یا زبان رسمی ما هم شده است.
وقت آن رسیده تاچشمها را باز و وجدانهای خفته را بیدار کنیم. کوبیدن بر طبل نفاق و تبعیض قومی و زبانی را در کشور ایران به پایان برسانیم و دست دوستی و احترام متقابل را به سوی اقوام تحقیرشده و زبانهای فراموششده دراز کنیم و با یک پوزش خواهی ملی، به تمام مردم این مرز و بوم که قربانی سیاستهای ناآگاهانه و ناعادلانهی مرکز گرایان شدهاند، اطمینان دهیم که ایران کشوری چندملیتی و چندزبانه بوده و خواهد بود. باید پذیرفت که همهی کسانی که در محدودهی جغرافیای ایران زنگی میکنند و مالیات میدهند، ایرانی هستند و دارای حقوق مساوی شهروندی. هیچ زبانی بر زبان دیگر و هیچ قومی بر قوم دیگر و هیچ مذهبی بر مذهب دیگر برتری وسالاری ندارد.
باید درعمل ثابت کنیم که آمادهی جبران فرصتهای بر باد رفتهی کودکان فراری از مدرسه و اجتماع هستیم و با تلاش مضاعف بخواهیم که این دردهای کهنه را التیام بخشیم و چنان برنامه ریزی کنیم که در یک فرصت و زمانبندی واقعی و مشخص، کودک بلوچ در حد یک کودک اصفهانی، شانس آموزش مساوی و قبول شدن دردانشگاه و امکان دستیابی به شغل و کسب و کار مشابه را داشته باشد و کودک قشقایی در حد یک کودک شیرازی٬ سعدی بخواند و در همان حال، بتواند از خواندن ماذون و شهریار، همان قدر لذت ببرد.
امروز سیاست ملی و ایرانی ما در رفع این تبعیضهای کهنه، معنا پیدا میکند؛ نه در جنگ با عربستان و یا اسراییل و سرشاخ شدن با این و آن و یا لشکرکشی به اینجا و آنجا. آخر کجای این کارعیب دارد اگر ایرانیان ترک زبان با بازنگری الفبای واحد ترکی بخواهند در کنار آموختن زبان فارسی، امکان این را داشته باشند تا زبان مادری خود را در سطح خواندن و نوشتن و فکر کردن نیز فرا بگیرند؟
آموزش زبان ترکی با مواد درسی وا حد و سراسری و کتابهای درسی واحد تحت آموزش معلمان تربیت شدهی دو زبانه، قابلیت اجرا شدن در سرزمینهایی که اکثریت ترک زبان دارند٬ عملی است و فرهیختهگان ترک که هم به زبان ترکی و هم به زبان فارسی و نحوهی تدریس آن آشنایی دارند٬ میتوانند مسئولیتهای آموزشی، تکنیکی، مشورتی و اجرایی این مهم را به دوش بکشند. در این صورت٬ آموزش زبان ترکی میتواند چون زبانهای انگلیسی، فرانسه یا عربی به عنوان زبان اختیاری دوم در سطوح ابتدایی تا دانشگاه تدریس شود. بدیهی است که دست اندرکاران آموزش و پرورش کشور، هیات وزیران، نمایندهگان مجلس، سازمان برنامه و بودجه و درحقیقت٬ تمام بدنهی دولت، مسئولیت عمده را جهت جا انداختن چنین فلسفهی آموزشی و تهیهی بودجه و کادرهای اجرایی چنین طرح عملی (کوتاه مدت – دراز مدت) و عدالتمندانه ای را به عهده دارند و نمیتوانند از مسئولیت این ضرورت مسلم ملی و شهروندی شانه خالی کنند.
ما را و ایران را بشارت باد چنین روزهای روشن.
اشکبوس طالبی
معلم عشایری قشقایی – پریروز
معلم دبیرستان و دانشگاه در تبریز – دیروز
و مدرس و تحلیلگرروانشناسی و کودکان استثنایی در آمریکا – امروز
مریلند- بهمن ماه ۱۳۹۴ شمسی
*مقالات مندرج در سایت نظر نویسندگان آن است. شورای مدیریت گذار دیدگاه ها و مواضع خود را از طریق اعلامیه ها و اسناد خود منتشر می کند.
منابع:
Davies, Bilingual Education and Bilingualism; 2003
American Speech-Language-Hearing Association 1997-2013
MIT Encyclopedia of Cognitive Sciences, Cambridge, MA; MIT Press. 80-81
Junque. C. P. Vendrell and J. Vendrell, Aspects of Bilingual Aphasia; Oxford; Pergamon; 1995
John W. Santrock, Life Span Development 13 Edition; 2010; McGraw Hill; USA
Vygotsky. L. S. (1934/1062). Thought and Language. Cambridge, MA:MIT Press
Chomsky.N.( 2006).Language and Mind(3rd ed.).New York: Cambridge University Press
Chccarelli.S. (2013).General Psychology(4th ed.).NJ: Pearson Com
Nelson, C. A. (2011).Brain Development and Behaviors. Rudolph’s pediatrics (22nd ed.). New York: Mc Graw Hill
سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی٬ دکتر جواد هیات
گزارش علی باقر زاده٬ معاون وزارت آموزش و پرورش٬ اسفند٬۱۳۹۱ روزنامه مهر
گزارش مرتضی میرباقری٬ قائم مقام وزیر کشور در دولت حسن روحانی٬ بهمن ماه ۱۳۹۴
عشایری٬ حسن٬ ۱۳۹۴ زبان مادری و رابطه آن با رشد هوش عاطفی. گفتوگو با اصغر زارع کهنمویی؛روزنامهی شرق
[1] Ciccarelli S.
[2] Reflex
[3] Universal Linguist
[4] Dual Mother Languages
[5] Impressive Language
[6] Internal Speaking
[7] Expressive Language
[8] Noam Chomsky
[9] Language Acquisition Devices
[10] Nelson
[11] For Brain
[12] Mid Brain
[13] Hind Brain
[14] این نمودار از کتاب درسی دانشگاهی رشد کودک از شرکت Mc Graw Hillر گرفته شده است؛ سال ۲۰۱۱
[15] Infancy
[16] Structural
[17] Function
[18] 1962, 1978, 1987
[19] Mommy
[20] Nelson
[21] Attachment
[22] Chemical Signals
[23] Amygdala
[24] Midbrain
[25] Cortex
[26] Santrock, General Psychology. 2010 pp.114-117
[27] Vygotsky
[28] Zone of Proximal Development
[29] Mother
[30] Daddy
[31] Mother Tongue
[32] Clark 1993
[33] Flexibility
[34] Socialization
[35] Acculturation
[36] Context
[37] Pollak
[38] English as Second Language
[39] Dual languages
[40] Bilingual
[41] Piaget
[42] Skinner
[43] Vygotsky
[44] Noam Chomsky